آناهید خزیر | ایبنا
ایالات متحده آمریکا به عنوان کشور مهاجران شناخته میشود. اریکا لی [Erika Lee]، نویسنده آمریکایی و استاد تاریخ در دانشگاه هاروارد در کتاب «سیری در تاریخ بیگانه هراسی» [America for Americans: A History of Xenophobia in the United States] که به دورههای مختلف، قبل از سال ۱۷۷۶ تا به امروز، میپردازد، نشان میدهد چگونه بیگانه هراسی علیه مهاجران آلمانی، ایرلندی، ایتالیایی، چینی، ژاپنی، مکزیکی، مسلمان و دیگر گروههای مهاجر اعمال شده است.
![اریکا لی [Erika Lee] سیری در تاریخ بیگانه هراسی» [America for Americans: A History of Xenophobia in the United States]](/files/174591697366392434.jpg)
در این کتاب، تاریخچه مهاجرت و تنوع فرهنگی آمریکا به طور جامع بررسی میشود. از اسکان نخستین ساکنان جدید، گذار از دوران استعمار، جنگ استقلال، تا تکوین جامعهای پویا و تنوع فرهنگی که امروزه مشهود است، همه این موارد به شیوهای جذاب و پرمعنا در این کتاب بیان میشوند. همچنین اهمیت آزادیهای مدنی در جامعه آمریکا نیز مورد تأکید قرار میگیرد؛ از حقوق مدنی و سیاسی تا حقوق اجتماعی و فرهنگی. این کتاب بر جایگاه برابری و عدالت در جامعه آمریکایی تأکید دارد و نقش آن را در شکلدهی به تمدن و ارزشهای آمریکا مورد بررسی قرار میدهد. «سیری در تاریخ بیگانه هراسی» که از سوی کتابسرای مهدیس منتشر شده افزون بر نگاهی تاریخی، کتابی اثربخش برای افرادی است که به دنبال درک عمیقتر و مشارکت فعالتر در امور کشور خود هستند و با نگاهی به ارزشها، ایدهها، و چالشهای جامعه آمریکایی، به خواننده اجازه میدهد تا در مورد مسئله مهاجرت بینش جامعی کسب کند و از راه حلهای نامناسب برای برخورد با مهاجرها پرهیز کند. درباره این کتاب با امیر میرحاج، مترجم کتاب گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
«اریکا لی» در این کتاب به سیر تاریخی بیگانههراسی در ایالات متحده آمریکا پرداخته است. در یک نگاه کلی واژه بیگانههراسی در آمریکا از کجا آمده است؟ و این کتاب چه بازه تاریخی را دربرمیگیرد؟
بیگانه هراسی از ترکیب دو واژه یونایی «زنوس» و «فوبیا» تشکیل شده است و در لغت به معنای ترس و نفرت از خارجیهاست. در تاریخ آمریکا گروههای مختلفی با این لقب توصیف شدهاند؛ در یک دوره آلمانیها و ایرلندیها، دورهای چینیها و ژاپنیها و اکنون مسلمانان و مکزیکیها. این خارجیها و غیرخودیها میتوانستند زبان و دین متفاوت و یا رنگ پوست تیرهتری نسبت به استعمارگران انگلیسی که به قاره آمریکا آمده بودند، داشته باشند. اریکا لی که در این کتاب به بررسی این پدیده از ۱۷۷۰ تا ۲۰۱۶، از بنجامین فرانکلین تا دونالد ترامپ، پرداخته است، ریشه ترس از بیگانگان را نگرانیهای اقتصادی، خودبرتربینی نژادی و تهدید فرهنگی و نژادی مهاجران میداند. نویسنده به صورت سیستماتیک به بررسی بازههای مختلف، گروهها و افراد تاثیرگذار میپردازد و نقش آنها را در شکلگیری فرهنگ بیگانه هراسی در ایالات متحده بررسی میکند.
یکی از اساسیترین پرسشهایی که امروز ایالات متحده را شکل میدهد این است که آمریکا یک «ملت مهاجر» است یا یک «ملت بیگانههراس»؟
بسیاری از این مهاجران مثل آلمانیهای پروتستان پنسیلوانیا در قرن هفدهم، با تبلیغات و مشوقهایی که ویلیام پن، بنیان گذار پنسیلوانیا، در نظر گرفته بود، سختی سفر را به جان خریده بودند. آنها مطلوب نبودند اما گسترش و پیشرفت مستعمره به سختکوشی و تلاش آنها وابسته بود و در مقابل فرانسویهای کاتولیک (رقیب استعمارگران بریتانیایی در قاره آمریکا) محافظت خوبی ایجاد میکردند و حتی از حق رای نیز بهرهمند شدند. اما در اوایل قرن بعد کم کم این پرسش مطرح شد که آیا این حجم از مهاجرت برای مستعمره مطلوب است؟ آلمانیها نیروی کار مناسبی فراهم میکردند اما غیرانگلیسی زبان بودن، آداب رسوم عجیب و کسب قدرت سیاسی به علت بالا رفتن جمعیت مهاجران آلمانی، کم کم منجر به ایجاد نخستین محدودیتها بر ورود مهاجران به مستعمرات شد: کشتیها باید سیاهه مسافران را ارائه میدادند، بیماران اجازه ورود نداشتند و هر مسافر باید مبلغی به عنوان عوارض پرداخت میکرد که منجر به حذف مهاجران فقیر و ناتوان میشد.
این قانون منعی بر تعداد مهاجران اعمال نکرد اما مهمترین دستاورد آن تعریف غریبهها و خارجیها در مستعمره بود. با این وجود باید خاطرنشان کرد که رفتار با آلمانیهای سفیدپوست پروتستان بسیار انسانیتر از آنچه بود که بر سر سیاهپوستان و ایرلندیهای کاتولیک آمد. این روند در بازههای مختلف تکرار میشود. در قرن نوزدهم ایرلندیهای کاتولیک به این متهم میشدند که از سوی پاپ و نهاد کلیسا مامور به نفوذ و نابودی نهادهای آمریکایی هستند. این ترس که روزنامهنگاران و سخنرانان مذهبی بر آتش آن میدمیدند منجر به شورشهای ۱۸۸۵ شد که طی آن بخشهای آلمانی و ایرلندینشین کنتاکی مورد حمله اعضای «چیزی نمیدانم» know nothing قرار گرفتند و کسب و کارها و کلیساها به آتش کشیده شدند. این گروه یک جنبش ناسیونالیست بود که خود را بومیان آمریکا میدانستند و در خصوص تاثیر مهاجران هشدار میدادند؛ در واقع آنها از نخستین احزابی بودند که بیگانه هراسی را به عنوان یک خط مشی سیاسی برگزیدند و جمهوری خواهان فعلی از ادامه دهنگان راه آنها هستند. اما این بار هم ایرلندیها مانند آلمانیها به علت رنگ پوستشان کم کم به عنوان ساکنان طبیعی ایالات متحده شناخته شدند. در واقع ملتی که سه پنجم از تمام مهاجرتهای جهان به آن ختم میشوند، هربار یک گروه از مهاجران را بیگانه میخواند و پس از مدتی به سراغ گروه دیگر میرفت.

مولف از نوادگان مهاجران چینی در آمریکا است و در این کتاب فصلی را به «دیگر چینی نمیخواهیم» اختصاص داده است. بیگانههراسی ضد چینی متکی بر چه مسائلی در آمریکا بوده است؟
بله خانواده اریکا از چینیهایی بودند که به علت قانون ممانعت از ورود چینیها سه نسل دور از خانواده به دور از یکدیگر زندگی کردند. همانطور که اشاره کردم خودبرتربینی نژادی و پست دانستن آسیایی و آفریقاییها یکی از دلایل عمده بیگانههراسی در آن دوره بوده است. از طرفی کارگران چینی ارزانتر بودند و این ترس ایجاد شد که مشاغل آمریکایی در معرض خطر قرار دارند و ساحل غربی (که محل ورود کشتی مهاجران چینی بود) در حال از دست رفتن است اما نکته اینجا بود که چینیها یکی از گروههای بزرگان کارگرانی بودند که در سختترین شرایط کاری در راه آهن و کشاورزی و مشاغل خدماتی فعالیت میکردند و حتی پس از ممنوعیت ورودشان نیز سهمیهای برای تعدادی از آنها درنظر گرفته شده بود. بیگانه هراسان، چینیها را مردمانی کثیف با ظاهر نامناسب میدانستند که در محلههایی عاری از نشانههای تمدن غربی زندگی میکنند. در واقع مقابله با این به اصطلاح تهاجم «شرقیها» به سواحل سانفرانسیسکو منجر به قانون ممانعت از ورود چینیها و اخراج خشونت آمیز آنها شد، همانطور که یکی از موافق اخراجشان گفت آنها سفیدپوست نبودند و هرگز نمیتوانستند آمریکایی شوند.
آیا احساسات ضداسلامی ترامپ که هم از تاریخ طولانی بیگانههراسی در ایالات متحده و هم از فضای سیاسی جدید ناشی میشود به اسلامهراسی امکان شکوفایی میدهد؟
در واقع نیروی پیشران اسلامهراسی امنیت ملی است. کمااینکه حضور بی سامان مهاجران در کشور ما که از زیرساختهای حداقلی برای جمعیت خود نیز بی بهره است منجر به همان احساسات شده است. شاید نقطه اختلاف من با نویسنده همین باشد، مهاجرت در گذشته هیچ قاعدهای نداشته و مرزها هم آنچنان اهمیت نداشتند، اما پس از تشکیل دولت-ملتها، انتظار اینکه هیچ حفاظتی در برابر ورود افراد وجود نداشته باشد، چندان منطقی نیست. حداقل در پنج سال اخیر میزان مهاجرت غیرقانونی به ایالات متحده رشد بسیاری داشته است و ایالتهای مختلف که درگیر این موج هستند در رسیدگی به آن عاجز شدهاند. همین الان هم اقدامات ترامپ برای مقابله با مهاجران یکی از معدود حوزههایی است که بخش اعظمی از مردم با آن همراه هستند. من هم نمیتوانم اخراج بدون رسیدگی قضایی و برخی برخوردهای غیرانسانی را بپذیرم ولی در کلیت اینکه مهاجرت بی رویه و غیرقانونی باید کنترل شود تردیدی وجود ندارد.
درست است که ترامپ و بایدن هم اصالتاً مهاجر بودند؟
بله. اجداد ترامپ از مهاجران آلمانی و اجداد بایدن اصالتی ایرلندی داشتند. اگر دقت کنید بایدن نیز کاتولیک بود و در واقع پس از جان اف کندی تنها رییس جمهور ایالات متحده بود که پروتستان محسوب نمیشد.
در یکی از فصلهای کتاب آمده است؛ یکی از قوانینی که ترامپ در برنامه اخراج مهاجران خود در دور دوم ریاست جمهوریاش از آن استفاده میکند «قانون دشمنان بیگانه» است، آیا این قانون در مورد ژاپنیها هم استفاده شده است؟
بله این قانون در سال ۱۷۹۸ تصویب شد و به رئیس جمهور اجازه میداد در زمان جنگ یا تهدید جدی، اتباع بیگانه را توقیف، اخراج یا محدود کند. این قانون در دوران جنگ جهانی دوم و به خصوص پس از حمله ژاپن به پرل هاربر باعث جمعآوری و زندانی شدن ژاپنیهای ایالات متحده شد. همانطور که اریکا لی شرح میدهد وضعیت کمپهای زندانیان که ژاپنیها به صورت گروهی در آنجا نگهداری میشدند بسیار غیرانسانی بوده است. در واقع این امر جرقه بیگانههراسی در سیاست خارجی ایالات متحده بود. حتی در اقدامی عجیب ژاپنیهای نیم کره غربی از آمریکای لاتین جمعآوری میشدند تا با اتباع آمریکایی در ژاپن مبادله شوند؛ اینکه آنها هیچ جرمی مرتکب نشده بودند اهمیتی نداشت. البته در نهایت سالها پس از جنگ کمیسیونی تشکیل شد و حبس آنها را «یک ضرورت نظامی» ندانست، دولت آمریکا رسماً عذرخواهی کرد و به آنها غرامت پرداخت کرد که البته هیچگاه رنجی که متحمل شده بودند را جبران نمیکرد.
به نظر میرسد که اقدامات علیه بیگانگان و مهاجران یکی از خواستههای اصلی رایدهندگان آمریکایی بوده است؟
همانطور که در کتاب «سیری در تاریخ بیگانههراسی در ایالات متحده» با نام اصلی آمریکا برای آمریکاییان آمده است، «ترس» مهمترین عامل در اقدامات علیه مهاجران بوده است. هر گروهی که بتواند از این ترس برای بسیج تودهها استفاده کند میتواند به موفقیت برسد. بالاخره هیچ شهروندی علاقه ندارد کشور خود را از دست بدهد یا به دلیل حضور مهاجران از کار بی کار شود. یکی از اولین گروههایی که به خوبی از این ترس استفاده کرد گروه «چیزی نمیدانم» بود که توانست در انتخابات ماساچوست به پیروزی برسد اما در عمل نتوانست اصلاحات خاصی انجام دهد و کم کم جایگاه خود را از دست داد. اریکا لی در فصلهای مختلف مثالهای متعددی از قوانینی نقل میکند که خواسته رایدهندگان بودند و به نوعی مهاجرت را محدود کردهاند، اما این قوانین در بطن خود نوعی تبعیض نژادی داشتند؛ مثلاً تعیین سهمیه کمتر برای ورود آسیاییها و یا ترجیح نژادهای برتر اروپا به دیگران. در نهایت این رایدهندگان هستند که با وجود نژادپرستیها و ایرادها به یک نامزد رای میدهند و طرحهای مهاجرتی ترامپ هم بسیار محبوب بودهاند.
این اقدامات نافی ایده اصلی آمریکا یعنی «آزادی» نیستند؟
ببینید مطابق متمم اول قانونی اساسی ایالات متحده هرکس حق دارد دین خود را داشته باشد، اما وقتی به تاریخ نگاه میکنیم حملات آمریکاییها به کاتولیکها، یهودیها و مسلمانان نشان میدهد که این اصول ایدهآلهایی هستند که در تقابل با بیگانه هراسی قربانی شدهاند. نمونه تازه آن اخراج مهاجران بدون طی روند قانونی آن هم به السالوادور است، طبق قانون «هیچ شخصی» بدون طی روند قانونی از جان، مال و آزادی خود محروم نخواهد شد؛ دقت کنید نه شهروند و نه آمریکایی، بلکه هیچ شخصی. اما از اخراج چینیها و زندانی کردن ژاپنیها تا امروز این قوانین در مقابل بیگانه هراسی ره به جایی نبردهاند.