شجاعت زیستن | ایران


در سال‌های اخیر مرگ بیش از همیشه به بخشی از زندگی روزمره‌مان تبدیل شده و به‌قول شاهرخ مسکوب در «خواب و خاموشی»، مرگ «مثل آفتاب بالای سرمان ایستاده و با چشم‌هایی گرسنه و همیشه بیدار نگاه‌مان می‌کند، یکی را هدف می‌گیرد و بر او می‌تابد و ذوب می‌کند و کنارمان خالی می‌شود، مرگی که مثل زمین زیر پای‌مان درازکشیده و یک وقت دهن باز می‌کند.»

نئوهاوکینگها

مریم حسینیان پس از حدود ۵ سال‌ مبارزه با سرطان، جمعه ۱۰ مرداد از رنج تن رها شد. او در کتاب «نئوهاوکینگ‌ها: یا سازش با سوراخ‌های جوراب مورچه» به روایت بخشی از زندگی‌اش در مواجهه با سرطان پرداخته است. روایتی از دو سال و اندی هم‌نفسی با بیماری‌ای که از او یک «نئوهاوکینگ» ساخت. عنوانی که درباره آن می‌نویسد: «لج‌بازی... بله، لج‌بازی با بیماری... این می‌تواند وجه اشتراک من و استیون هاوکینگ باشد. البته که او قهرمان این لج‌بازی بوده است و من شبیه ورزشکاری آماتور دنبالش دویده‌ام. دویدن که نه... او که نمی‌توانسته بدود. من پشت ویلچرش راه رفته‌ام؛ شبیه استاد و شاگرد.» و البته از این عنوان استعاره‌ای می‌سازد برای همه بیماران درگیر سرطان و در جایی دیگر از کتابش می‌نویسد: «نئوهاوکینگ شدن پدیده غریبی است... بسیار غریب. ما نئوهاوکینگ‌ها می‌توانیم در لحظه معجزه کنیم و به زندگی بازگردیم. ما می‌توانیم در عین ناامیدی ناگهان فرمان را بچرخانیم و امیدوار باشیم. ما می‌ترسیم ولی وسط ترس‌هایمان می‌خندیم.» نویسنده در طول روایتش با هاوکینگ به گفت‌وگو می‌پردازد و از او به عنوان نمادی برای پذیرش و مقابله با محدودیت‌های جسمی استفاده می‌کند. این ارتباط، به کتاب عمقی فلسفی می‌بخشد و نشان می‌دهد چگونه می‌توان با وجود محدودیت‌ها، به زندگی ادامه داد و حتی در آن معنا یافت.

راوی درد و زندگی
حسینیان، برخلاف اغلب کتاب‌هایی که درباره خاطرات و روایت بیماری نوشته شده، نه دم از مبارزه می‌زند، نه شکست و نه پیروزی؛ او راوی درد است و زندگی. دردی که عمیق است اما می‌توان با آن چشم‌درچشم شد: «صبح روز بعد از درک مفهوم سرطان، مطمئن بودم قرار نیست یک بیمار معمولی باشم... هیچ‌وقت نباید بیمار سرطانی را موجودی مفلوک و ازکارافتاده فرض کرد که فقط نیازمند کمک و ترحم است. سرطان حتی واقعیت هم نیست به گمانم. جهانی بین خواب و بیداری است... شبیه برزخ. اما بیمار سرطانی روح نیست، یک کالبد واقعی است که میان بقیه زندگی می‌کند با زخم‌ها، نگرانی‌ها، اندوه و البته در بسیاری مواقع ناامیدی. او باید با تمام ناتوانی‌اش احساس کند که هنوز عضو مهم و مؤثری در خانواده است.»

«نئوهاوکینگ‌ها» از میانه ماجرای حضور ناخوانده و ناخواسته توده سرطانی آغاز می‌شود؛ جایی که چندماهی از جراحی و دوره اول شیمی درمانی نویسنده گذشته اما متوجه دو کیست آب‌دار در حفره شکمش می‌شود. این آغاز سفری است به درون ذهن و بدن او، سفری که با درد، امید، ترس و پذیرش همراه است و در بهار ۱۴۰۱ آن را با این جملات به پایان می‌رساند: «این ماجرا اول و آخری ندارد. از میانه شروع شد و در میانه ادامه دارد و در میانه هم ممکن است به پایان برسد و همه داستان‌نویسان جهان می‌دانند که داستان‌هایی با پایان باز بسیار باشکوه‌اند و تأویل‌پذیر.» مریم حسینیان در برزخ سرطان چشم در چشم مرگ از زندگی می‌نویسد. با بیانی ساده و صمیمی، اما در عین حال ادبی و با شجاعت و صراحت، تجربیات خود را از مراحل مختلف بیماری، از تشخیص تا درمان و مواجهه با چالش‌های روحی و جسمی، به اشتراک می‌گذارد و می‌گوید: «نئوهاوکینگ‌ها اندوه در سکوت را باید یاد بگیرند و راه‌های صلح با جهان را رفته‌رفته کشف کنند که غیر از این باشد، درمان به جهنمی هولناک تبدیل خواهد شد.»

در صفحه ماقبل پایان، به‌طور فشرده نتیجه سلوک نئوهاوکینگی خود از صلح با جهان را این گونه روایت می‌کند: «من فقط احساس می‌کنم بسیار صبورتر از دو سال قبلم. خیلی مشخص می‌دانم چه چیزهایی حالم را بد می‌کند یا با چه چیزهایی شارژ می‌شوم. من در این مدت نسبتاً طولانی زمان زیادی داشته‌ام برای فکر کردن. این اتفاق مهمی است برایم. شاید هیچ‌وقت فرصت نداشتم به درخت پرتقال حیاط همسایه پشتی فکر کنم و پیرزنی که با دقت اطرافش را وجین می‌کند. هیچ وقت به مفهوم ارتباط عاطفی و دوست داشتن جهان اطرافم این‌طور پی نبرده بودم. احساس می‌کنم این روزها به‌راحتی می‌توانم از روی همین تخت بزرگم بفهمم درد پرستارم چیست و چطور می‌توانم کمکش کنم. هیچ‌وقت این‌طور حال مربی پسرم را درک نکرده‌ام. هیچ‌وقت به [این] راحتی حال دل پسرکم را نفهمیده‌ام. هیچ‌وقت این‌قدر سریع و در یک نگاه نفهمیده‌ام همسرم به چه فکر می‌کند وقتی در اتاق کتابخانه ساعت‌ها می‌نویسد یا کتاب می‌خواند.» و در جای دیگری می‌نویسد: «زخم‌ها به‌هیچ عنوان زیبا و دوست‌داشتنی نیستند و اطرافیان نئوهاوکینگ‌ها گناهی نکرده‌اند که با منظره‌های دل‌به‌هم‌زن و نازیبای زخم‌ها و بخیه‌ها و صورت‌ها و سرهای بدون مو بی‌دلیل مواجه شوند. نئوهاوکینگ‌ها باید خیلی مراقب باشند که موریانه زندگی خودشان و بقیه نشوند.»

شجاعت نوشتن و جسارت انتشار
دو سال پیش که «نئوهاوکینگ‌ها» را خواندم، می‌خواستم در موردش بنویسم اما در فضا و شرایط آن وقت ترجیح دادم روزه سکوتم را ادامه بدهم و فقط تلفنی به مهدی یزدانی‌خرم گفتم شجاعت و جسارت، پرنگ‌ترین وجه کتاب است. کتاب «نئوهاوکینگ‌ها» از جهاتی با کتاب «سوزان سانتاگ در جدال با مرگ» و «از قیطریه تا اورنج کانتی» حمیدرضا صدر شبیه است و البته از جهاتی از هر دو کتاب شجاع‌تر و جسورتر است. «سوزان سانتاگ در جدال با مرگ» توصیف دیوید ریف است از زیر و بم‌های روحی، روانی و عاطفی مادرش، سوزان سانتاگ در جدال با سرطان. زنی که نمی‌خواست تسلیم مرگ شود و از پذیرفتن آن سر باز می‌زد اما «از قیطریه تا اورنج کانتی» حمیدرضا صدر روایت مستقیم و بی‌واسطه خود او از رویارویی‌ و نبردش با سرطان است. صدر در عین اینکه آگاه است سرطانش به مرحله حادی رسیده و مرگش نزدیک است اما تسلیم نمی‌شود و زود سپر نمی‌اندازد و تا آخرین لحظه به نبرد ادامه می‌دهد و وقتی که زندگی‌اش به پایان می‌رسد، دخترش کارش را تمام می‌کند و در بخش «به‌جای مؤخره» از جایی که صدر کتاب را بسته ادامه می‌دهد و در این بخش کاری می‌کند شبیه کاری که دیوید ریف کرد. اما مریم حسینیان هم روایتش را می‌نویسد و هم منتشرش می‌کند و در واقع به آن میزان از فاصله‌گذاری با بیماری و روایتش رسیده که از قضاوت خوانندگان هم هراس ندارد.

سانتاگ سه بار درگیر سرطان بود و نهایتاً ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴ بر اثر سرطان خون از دنیا رفت. اولین بار سال ۱۹۷۶ و در ۴۳ سالگی بود که فهمید به سرطان بدخیم سینه مبتلا شده است. او که پس از گذراندن عمل جراحی گسترده و انجام شیمی‌درمانی به‌طرز معجزه‌وار از خطر جست، تا آنجا که توانست درباره بیماری خود خواند و بعدها تأملات خود را در مقاله «بیماری همچون استعاره» نوشت و سال‌ها بعد این جُستار را در کتاب «ایدز و استعاره‌هایش» بسط داد. وقتی سانتاگ بر اثر سطان خون از دنیا رفت، پسرش دیوید ریف بر آن شد تا با انتشار روزشماری از آخرین بیماری مادرش، چهره‌ای ملموس‌تر از او ارائه دهد.

دیوید ریف در کتاب «سوزان سانتاگ در جدال با مرگ» خاطرات خود را از واپسین روزهای مادرش و نبرد او با سرطان بازگو می‌کند و با دقتی موشکافانه به توصیف لحظه به لحظه این ستیز جانکاه می‌پردازد. دست ‌و ‌پازدن خود را هم بین امید و حقیقت، به‌عنوان نزدیک‌ترین فرد انسان رو به‌مرگ جز به جز شرح می‌دهد. ریف طی بیماری مادرش ترجیح داده بود درباره بیماری او هیچ ننویسد و حتی یادداشت هم برنداشته بود و به‌نظرش این کار بیهوده و دور از ذهن می‌آمده و پس از درگذشت مادرش سراغ توصیف لحظه به لحظه آن روزها می‌رود اما حمیدرضا صدر مدتی پس از آگاهی از سرطان بدخیمش تصمیم می‌گیرد آخرین کتابش را با موضوع بیماریش و جدال با «کارسینوما» بنویسد و با سپر نوشتن به مصاف با آن برود؛ چرا که نوشتن مستلزم فاصله گرفتن از موقعیت برای تحلیل شرایط و وضعیت است.

او تلاش می‌کند از «کارسینوما» فاصله بگیرد تا بهتر بتواند مبارزه‌اش را مدیریت کند. صدر ۶۲ ساله، نوجوانی خود را مخاطب روایتش قرار می‌دهد و برای صدر نوجوان، شرح نبردش با «کارسینوما» را جز به جز روایت و تحلیل می‌کند و تا جایی که به‌نظرش کافی است پیش می‌رود و «آخرین تصویر قشنگ» را ثبت می‌کند و یک سال‌ونیم آخر را می‌گذارد تا دخترش غزاله آن را روایت کند. اما مریم حسینیان در 46 سالگی و در میانه بیماری روایت و خاطراتش را می‌نویسد و منتشر می‌کند و این میزان شجاعت در نوع خودش قابل توجه و تأمل است. کتاب «نئوهاوکینگ‌ها»ی مریم حسینیان به ما یادآور می‌شود که تا لحظه آخر جانب زندگی را بگیریم و از خلق و آفرینش دست نکشیم و این همان کاری است که حسینیان با نوشتن و انتشار کتابش انجام داد. شجاعت حسینیان در روایت زندگی از میانه هجوم مرگ، یادآور تعریف پل تیلیش از «شجاعت پذیرش» است آنجا که در فصل ششم کتاب «شجاعت بودن» می‌نویسد: «شجاعت نیازمند قدرت وجود است؛ قدرتی که عدم را پشت ‌سر می‌گذارد؛ همان عدمی که در اضطراب سرنوشت و مرگ تجربه می‌شود، در اضطراب پوچی و بی‌معنایی حضور دارد و در اضطراب گناه و محکومیت مؤثر است. شجاعتی که این اضطراب سه‌جانبه را در خود می‌گیرد باید ریشه در قدرت وجودی داشته باشد که بزرگ‌تر از قدرت فرد و قدرت جهان اوست.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...