کتاب «ساعت ۵ بود» خاطرات آزاده حسین سهمی به قلم سرهنگ حسینعلی احسانی منتشر شد.

ساعت ۵ بود خاطرات آزاده حسین سهمی حسینعلی احسانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از آنا، این کتاب دربرگیرنده خاطرات حسین سهمی، از آزادگان و جانبازان سرافراز استان سمنان است. وی از کارکنان شرکت برق منطقه‌ای استان سمنان است که هنوز هم با توان بالا به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خدمت می‌کند.

در مقدمه این کتاب نیز به قلم نویسنده آمده است: «آنچه در دستان شماست روایت مردی است که در اولین روزهای جنگ برای گذراندن خدمت سربازی، خودش را به جبهه‌های نبرد می‌رساند و در آخرین ماه‌‌های سال ۱۳۵۹ با رزمندگان سپاه و بسیج اصفهانی پیوند می‌خورد. او برای ادامه خدمت از لشکر ۷۷ خراسان ارتش به تیپ ۱۴ امام حسین (ع) سپاه مأمور و بعد از پایان خدمت سربازی نیز در این یگان ماندگار می‌شود. قبل از اسارت، سه بار مجروح و با پنجاه و پنج درصد جانبازی، چون کوه در جبهه‌ها می‌ایستد و تا مسئولیت فرماندهی گروهان پیش می‌رود. آثار ترکش و آثار سوختگی شدید تمام بدن، به ویژه سر و صورت، بر اثر انفجار بی ام پی در تک دشمن به منطقه چزابه تا حد زیادی چهره‌اش را تغییر داده و او را ماه‌ها درگیر بیمارستان می‌کند. بعد از ترخیص از بیمارستان دوباره در جبهه‌ها حضور می‌یابد. بالاخره در عملیات بدر، یازدهمین عملیاتی که در آن شرکت می‌کند، به اسارت دشمن بعثی درمی‌آید».

«کودکی و نوجوانی»، «آشنایی با انقلاب اسلامی»، «پیروزی انقلاب اسلامی»، «خدمت سربازی و جنگ تحمیلی»، «اسارت»، «نسیم آزادی و برگشت به زندگی»، ۶ فصل این کتاب است و «نامه‌ها» و «عکس‌ها سخن می‌گویند»، دیگر بخش‌های کتاب «ساعت ۵ بود» را تشکیل می‌دهد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «دو ماه بعد، دختر عمه‌هایم موافقت تحصیلی‌ام را از دانشگاه آلمان گرفتند. پدر از این خبر خیلی خوشحال شده بود و می‌گفت می‌تواند آینده مرا تضمین کند. به پدر گفتم: «باید بیشتر فکر کنم.» جذابیت‌های درس و زندگی در آلمان برایم لذت‌بخش بود. هنوز با خودم کلنجار می‌رفتم که ۱۳۵۹/۶/۳۱ خبر حمله رژیم بعث عراق به ایران مردم را شوکه کرد. پدر تلاش می‌کرد مرا متقاعد کند که به آلمان بروم و من باید تصمیم می‌گرفتم...»

................ هر روز با کتاب ..............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...