کتاب «زندگی در راه» به زندگی پرویز مختاری، معمار و فعال سیاسی پیش از انقلاب اختصاص دارد که روایتی از کودکی تا زندگی و فعالیت در پاییز 1360 را روایت می‌کند. صالحی در این کتاب سعی کرده که سرگذشت را از زبان راوی بنویسد و شیوه پرسش و پاسخ را در روایت دخالت ندهد.

زندگی در راه، خاطرات پرویز مختاری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «زندگی در راه، خاطرات پرویز مختاری» به کوشش انوش صالحی، پژوهشگر تاریخ از سوی انتشارات نگاه منتشر شد. این کتاب به زندگی پرویز مختاری، معمار و فعال سیاسی پیش از انقلاب اختصاص دارد که روایتی از کودکی تا زندگی و فعالیت در پاییز 1360 را روایت می‌کند. صالحی در این کتاب سعی کرده که سرگذشت را از زبان راوی بنویسد و شیوه پرسش و پاسخ را در روایت دخالت ندهد.

صالحی که پیش از این کتاب چندین کتاب دیگر از جمله «اسم شب، سیاهکل»، «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» را نوشته است در کتاب «زندگی در راه» سراغ خاطرات یکی از دوستان مصطفی شعاعیان رفته است. صالحی درباره آشنایی با پرویز مختاری می‌نویسد: «در یکی از روزهای اوایل تابستان 1382 با علی اشرف درویشیان در نشر چشمه وعده دیدار داشتم. آن روز قرار بود درویشیان مرا به یکی دیگر از یاران مصطفی شعاعیان معرفی کند. به اتفاق هم راهی ساختمانی شدیم که در کوچه‌ای منشعب از خیابان فلسطین واقع شده بود، وقتی برای اولین بار با پرویز مختاری در دفتر کارش روبه‌رو شدم، سیمای مردی را دیدم که با موی سفید و سبیل معروفش همانند عارفی جلوه می‌نمود. (ص 11)»

مولف کتاب درباره نحوه ثبت خاطرات مبارزان انقلابی و راستی آزمایی آنها به لزوم پرداختن به روایت‌های دیگر در کنار این روایات اشاره می‌کند: «این حکایت زندگی پرویز مختاری است او آزاد و مختار است که روایت‌های خود را له یا بر علیه آن باز گوید چرا که تنها در روایت‌های متفاوت از یک واقعه است که می‌توان به آن واقعه نزدیک شد و اصل و جوهر آن را دریافت. این کتاب نتیجه گفت‌وگوی رو در رو در سال‌ها نخست و سپس پرسش و پاسخ های مکتوب در سال‌های اخیر است. (ص 12)».

راوی به سال‌های پس از کودتا اشاره می‌کند که در تهران محله امیریه سکونت دارد و به دنبال کار است و در دیدارهای گاه و بیگاهش در عین توصیف وضعیت مصطفی شعاعیان طعن و کنایه‌ای به سایر روشنفکران چپ دست به قلم دارد: «... نوجوانی را در پس آن واقعه فقط در سرگردانی و باری به هر جهت زیستن به تجربه نشسته بودم. مصطفی شعاعیان را که در چنین روزهایی بیشتر می‌دیدم وضعش بسیار به سامان‌تر از من بود. او پس از اتمام هنرستان صنعتی تهران در رشته جوشکاری انستیتو تکنولوژی تهران پذیرفته و مشغول به تحصیل شده بود. تفاوت مصطفی در آن روزها با بقیه اطرافیانم کم کم آشکار می‌شد و یکی از نشانه‌های آن علاقه مفرطی بود که به مطالعه پیدا کرده بود.

هر روز و یا هر بار که با هم روبه‌رو می‌شدیم او را با کتاب تازه‌ای می‌دیدم و این در حوصله من نمی‌گنجید که در آن روزها با خلقی تنگ در پی یافتن کاری روان بودم و یا با دوچرخه به سختی سربالایی‌های خیابان‌های نوساز شمال شهر را رکاب می‌زدم. مصطفی هر چند سخت می‌خواند و گاه شعری را زمزمه می‌کرد اما وجودش با برخی از رفقای همراه و هم پیمان پیشین که ذوق ادبی داشتند و نامشان به کرات در صفحه ادبی نشریات تکرار می‌شد، تفاوت معناداری یافته بود. مصطفی به هنگام دیدار با این دوستان که در کنج میخانه‌ها با یاس و ناامیدی از روزگار شکوه می‌کردند نگاهی از سر دلسوزی و تاسف داشت و راه و رسمشان را برنمی‌تافت. (ص 181)».

یکی از موضوعاتی که با ورق زدن کتاب برایم جالب بود، ترفند شعاعیان برای انتقال از کاشان به تهران بود تا در حوادث سیاسی تهران حضور داشته باشد: «در همان روزهای نخست شهریور [سال 1345] در دیداری با فریدون خبردار شدم که مصطفی شعاعیان در بیمارستان روانی بستری شده است. وقتی نگرانی بیش از حد مرا دید گفت: «زیاد خودت را نگران نکن. بازی درآورده ... ساعتی در محوطه بیمارستان با هم بودیم. از حال و احوال او پرسیدم. گفت: چیز خاصی نیست، گاهی بی‌حوصله‌ام، سروصدا عصبانی‌ام می‌کند، نمی‌توانم زندگی پوچ و حرف‌های پوچ‌تر اطرافیانم را تحمل کنم بی‌تاب می‌شوم». گفت: شرایط تدریس در تهران را دارد ولی کسی جواب سریع و روشن نمی‌دهد. به توصیه دکتر غلامحسین ساعدی چند روزی در بیمارستان بستری شده بود که شاید در روند انتقالی او موثر باشد. (ص 267)».

کتاب «زندگی در راه»، خاطرات پرویز مختاری به کوشش انوش صالحی در 476 صفحه، شمارگان کمتر از 500 نسخه و بهای 125 هزار تومان از سوی انتشارات نگاه وارد بازار نشر شد.

................ هر روز با کتاب ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...