کتاب «ماهرخ» خاطرات سیده‌ماهرخ حسینی از جنگ داخلی سوریه است که مهشید اسماعیلی آن را بر اساس تحقیق سجاد محقق نوشته است. در جلسه‌ نقد این کتاب با حضور قاسمعلی فراست(نویسنده و منتقد)، نرگس فرجادامین(منتقد) و نویسنده اثر، مطالبی درباره این کتاب بیان شد که قابل توجه بود.

ماهرخ» خاطرات سیده‌ماهرخ حسینی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از جام جم؛ دو چالش اساسی درباره این کتاب مطرح است که به‌خوبی پشت سرگذاشته شده؛ به‌همین‌دلیل ما با یک متن جذاب روبه‌روهستیم. نکته نخست این‌که محقق و نویسنده اثرجداهستند. تحقیق ومصاحبه اثربه عهده سجاد محقق بوده ونویسنده کتاب مهشید اسماعیلی است. دوم این‌که محقق و راوی از یک جنس نیستند. شاید اگربا یک محقق زن مواجه بودیم این اثربه شکل دیگری درمی‌آمد. ناگفته مشخص است سجاد محقق تمام تلاشش را کرده تا با سؤالات ریزی که در متن با آن مواجه هستیم از راوی جزئیات زیادی را بیرون بکشد.

راوی، یک شهروند عادی در سوریه بود
مهشید اسماعیلی
، مؤلف کتاب گفت: به نظرم زنانه نگاه‌کردن به جنگ، مخاطبان را جذب کتاب کرده بود. از مصاحبه‌هایی که سجاد محقق زحمت آن را کشیده بود، تلاش کردم نکات زنانه را بیرون بکشم. یکی از چالش‌هایی که با آن مواجه شدم این بود که راوی موافقت نکرد با من هم مصاحبه کند، برای همین چاله‌هایی ماند که هیچ‌وقت پر نشد. او ادامه داد: من نهایت تلاشم را کردم که کتاب یک روایت خوب زنانه از جنگ باشد. از آنجا که راوی یک شهروند عادی در سوریه بود، روایتش اهمیت پیدا کرد. چون این زن نه متعلق به گروه سیاسی خاصی بود نه نظامی. از این لحاظ سعی کردم روایت یک زن از محاصره شهر را بیاورم.

سفر به جهانی پر از جنگ و دشواری
قاسمعلی فراست
، نویسنده و منتقد ادبی نیز در ادامه نشست گفت: به نظرم کتابی که بر اساس خاطره نوشته شده، باید چهار ویژگی زیر را داشته باشد تا قابل خواندن باشد. نخست خاطره خوب که از زبان یک فرد مطرح بیان شود. به عبارتی هم خاطره جالب باشد و هم فرد راوی خاطره آدم مهمی به‌شمار بیاید. گروه دوم خاطراتی است که شاید چندان خوب نباشد اما راوی خاطره فرد بزرگی است. گروه سوم خاطراتی است که به دل می‌نشیند؛ گاهی یک فردمعمولی خاطره‌ای راتعریف می‌کندکه آدم احساس می‌کندچه خاطره خاصی بود. او افزود: گروه چهارم خاطراتی است که خواندن آنها می‌تواند جذاب و دلنشین باشد. زمانی است که نه راوی خاطره معروف باشد و نه اتفاق خاصی در خاطره روی داده باشد، اما این اتفاق را با چنان لحن جالبی بیان و جزئیات و تصاویر خاصی از آن اتفاق برای شنونده ترسیم می‌کند که در پایان فکر می‌کنی اتفاق خاصی را بیان نکرد، اما با آب‌وتاب و حسی بیان می‌کند که به دل آدم می‌نشیند. این نویسنده عنوان کرد:من گمان می‌کنم هرکتاب خاطره‌ای که بخواهیم بنویسیم، باید یکی ازچهار خصیصه‌ای که اشاره کردم را داشته باشد. اگر از این چهار اصل فاصله بگیرد،گمان نمی‌کنم آن کتاب خاطره خیلی قابل دفاع از کار دربیاید. درحال‌حاضر کتابی در زمینه جنگ وجود دارد که بالای صد بار تجدید چاپ شده است که در آن غلو، زیاده‌روی و تحریف وجود دارد.

خاطرات زیبا و دلنشین «کوچه نقاش‌ها»
فراست گفت: کتاب «کوچه نقاش‌ها» هم درباره جنگ است؛ خاطراتی که با لحن بچه‌های پایین‌شهر روایت شده. این خاطرات را به قدری زیبا و دلنشین بیان کرده بود که خاطره را فراموش می‌کردم. چون ادبیات و واژه‌های این فرد و اصطلاحاتی که به کار برده، برای من هرکدامش یک ضرب‌المثل است. اوادامه داد: ماهرکتابی که می‌خواهیم بنویسیم باید دریابیم ارزش بیان‌کردن و چاپ‌شدن دارد؟ اگر با وسواس ویژه سراغ پاسخ این پرسش‌ها برویم، شک نکنید کتاب خاطره‌ای منتشرخواهد شد که ماندگار خواهد بود. این پژوهشگر بیان کرد: به نظرم با این کتاب و حسی که به خواننده می‌دهد. انگار وارد جهان سخت دیگری می‌شویدکه راوی آن را تجربه می‌کند و با ما هم درمیان می‌گذارد.جهانی که پر ازمشکلات، جنگ، آوارگی، محرومیت و آزار است اما دردل این همه سختی، اتفاقات شیرینی روی می‌دهد و ازدواجی صورت می‌گیرد،کودکی به دنیامی‌آید و انس والفتی میان وطن جدید برای زن ایجاد می‌شود.

فراست با اشاره به نکات مثبت کتاب ماهرخ گفت: نخست واردشدن به یک دنیای جدید از طریق یک جغرافیای جدید، به‌طوری‌که من از ایران به سوریه سفر می‌کنم و با تاریخ و فرهنگ متفاوتی آشنا می‌شوم. این تفاوت در جغرافیا، فرهنگ و افراد درگیر در ماجرا باعث می‌شود که نویسنده دست خواننده را بگیرد و او را پله‌پله جلو ببرد. او افزود: در ابتدای کتاب نام ویراستار آمده است اما به نظرم کتاب نیاز به یک ویراستاری دارد، به‌طوری‌که موارد متعددی از نیاز به ویراستاری در کتاب احساس می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...