فالکو؛ کارآگاهِ رمِ باستان | الف


شاید نخستین کارآگاه داستان‌های پلیسی آگوست دوپن باشد که در داستان «جنایت در کوی غسالخانه» نوشته‌ی ادگار آلن پو ظهور کرد اما نخستین کارآگاه در عالم واقع، فرانسیس ویدوک بود که اولین دفتر کارآگاهی خصوصی را در سال ۱۷۷۵ تاسیس کرد و ویکتور هوگو در خلق شخصیت بازرس ژاور در «بینوایان» به شخصیت او نظر داشته است. در اواسط قرن هجده و با انتشار داستان آلن پو، ژانر کارآگاهی با محوریت یک بازرس باهوش و زبردست به ژانری پرطرفدار و جذاب برای خوانندگان ادبیات داستانی تبدیل شد و پس از آن کارآگاهانی چون شرلوک هلمز، هرکول پوآرو، خانم مارپل، فیلیپ مارلو، سی‌کارد و نیک بلان آفرینندگان‌شان را به شهرت جهانی رساندند.

کارآگاه فالکو و شمش‌های نقره | آرش محسنی  لیندسی دیویس [Lindsey Davis]

داستان کارآگاهی و گسترش آن نشانه‌ای برای پویایی تمدن نوین بشری بود که خاستگاه آن را می‌توان اروپای بعد از انقلاب صنعتی دانست. بشر اروپایی با رسیدن به درجاتی از رفاه که نتیجه‌ی مستقیم پیشرفت‌های علمی و صنعتی بود، زندگی انسان را واجد ارزش‌هایی دانست که سلب آن به‌وسیله‌ی دیگری باعث می‌شد تا کسی یا کسانی وقت گرانبها و هزینه‌ را صرف یافتن دلایل آن و اجرای قانون در مورد عاملان آن کنند. اجرای قانون به مجاری رسمی و دولتی محدود نماند و دامنه‌اش را تا حوزه‌های شخصی و خصوصی شهروندان نیز گسترش داد و این ابزار نو مجریانی می‌خواست تا آزادانه‌تر و به‌دور از بوروکراسی‌ دست و پا گیر دولتی به دنبال سرنخ‌ها و جنایت‌کاران بگردند. کارآگاه خصوصی پدیده‌ای نوظهور مربوط به پیشرفت‌های انقلاب صنعتی در اروپاست اما تصور کنید که یک کارآگاه خصوصی در رم باستان یا در قلمرو امپراطوری هخامنشی به دنبال سرنخ‌ها و قانون‌شکنان بگردد!

کتاب محبوب «شمش‌های نقره‌» [The silver pigs: a Marcus Didius Falco mystery‬] که نخستین کتاب از مجموعه‌ی رازگشایی‌های مارکوس دیدیوس فالکو است، رمانی خواندنی و پرکشش است که در آن فالکو، کارآگاه خصوصی شوخ و شنگ و لاابلی در رم باستان انجام وظیفه می‌کند. نویسنده با تخیلی اعجاب‌برانگیز فضای تاریخی بسیار دوری را بازسازی کرده و با توصیفات دقیق و جزئی‌نگرانه‌ی خود کارآگاهی را که باید در داستان‌های بوکفسکی در دوران مدرن حضور می‌داشت در برهه‌ای تاریخی و در زندگی روزمره‌ی مردمان رم باستان به کار گماشته است. شمش‌های نقره‌ دیدگاه خواننده را به داستان کارآگاهی تغییر می‌دهد و این آشنایی‌زدایی باعث می‌شود مرزهای جست‌وجو و تحقیق را بسیار فراتر از قراردادهای معهود و از پیش اندیشیده ببیند. نخستین رمان از مجموعه‌ی ماجراهای مارکوس دیدیوس فالکو، شمش‌های نقره‌ در ۱۹۸۹ منتشر شد و بلافاصله موفقیت و شهرت برای لیندسی دیویس [Lindsey Davis] به همراه آورد. تا ۲۰۱۰ لیندسی نوزده رمان دیگر با محوریت مارکوس دیدیوس فالکو نوشت که آخرین‌شان رمان «مکافات» است. از رمان‌هایی که در آن‌ها فالکو به کار گرفته شده است می‌توان به «سایه‌های مفرغی»، «ونوس مسی»، «پنجه‌های آهنین ایزد جنگ»، «طلای پوسئیدون»، «جنازه‌ای در گرمابه»، «اسطوره‌ی ژوپیتر» و «اسکندریه» اشاره کرد. شوخ‌طبعی‌ها و طنز کلام فالکو باعث شده تا او را «فیلیپ مارلو رم باستان» لقب بدهند.

کتاب با مقدمه‌ای مختصر آغاز می‌شود که در آن نویسنده به ایجاز به توصیف فضای سیاسی اجتماعی پس از مرگ نرون می‌پردازد: «شهری آشفته. زمانی که مرگ نرون به سلطنت دودمانی از حاکمان به سرسلسلگی سزار آگوستوس پایان داده است. شهری که بر امپراتوری گسترده‌ای حکم می‌راند: بیش‌تر شمال اروپا، شمال آفریقا و بخش‌هایی از خاورمیانه. امپراتور کلودیوس با کمک ژنرال جوان ناشناخته‌ای به نام وسپاسیان حتی پایگاهی در مکانی بدوی برای خود به دست آورده بود که رومیان هم چنان با وحشت به آن می‌نگریستند: بریطانیه! سی سال بعد وسپاسیان بود که از نبرد قدرت بعد از نرون پیروز ببرون آمد.»

در چنین شرایطی است که فالکو، کارآگاه خصوصی فقیر داستان، دختر نوجوان زیبایی به نام سوسیا کامیلینا را در بازار می‌بیند و تمام ماجراها از همین نقطه آغاز می‌شود. این دیدار نه دیداری معمولی است که در آن مردی به دختری دل ببازد بلکه در شرایطی اتفاق می‌افتد که سوسیا، دختر یکی از سناتورهای معروف را دزد‌یده‌اند و فالکو به شکلی اتفاقی موفق می‌شود او را از چنگ ربایندگانش بیرون بکشد و به خانه‌ی محقرش ببرد. پترونیوس، سردسته‌ی گشتی‌های محله‌ی آونتین که رفاقتی با فالکو دارد، بو کشیده و دانسته است که دختری با دامن طلایی را همین فالکو هم‌پیاله‌ی نابه‌کارش بلند کرده است. پترونیوس سرزده به خانه‌ی فالکو می‌آید و بعد از آن که لبی تر می‌کنند از او می‌خواهد تا سوسیا را به خانه‌اش برگرداند. فالکو قول می‌دهد که چنین کند اما وقتی پترونیوس مست لایعقل خانه‌اش را ترک می‌کند با خودش فکر می‌کند که مشخص نیست در خانه چه چیزی انتظار این پریچهر دل‌ربا را می‌کشد. پس چرا باید از چنین دختر زیبایی دست بکشد و او را دودستی تقدیم دیگری کند؟ آیا فالکو سوسیا را به خانه‌اش برمی‌گرداند؟ این کاراگاه خصوصی جذاب و دوست‌داشتنی پایش را در چه ماجرای مرموزی گذاشته و دختر چه نقشی در این ماجرا دارد؟ شمش‌های نقره‌ را بخوانید.

لیندسی دیویس متولد ۱۹۴۹ در بیرمنگام، بانوی نویسنده‌ی انگلیسی رمان‌های تاریخی است که بیش‌تر شهرتش را به خاطر نوشتن رمان‌های پلیسی-تاریخی و به‌طور مشخص ماجراهای مارکوس دیدیوس فالکو کسب کرده که وقایع‌شان در دوران امپراتوری وسپاسیان می‌گذرد. لیندسی در دانشگاه آکسفورد ادبیات انگلیسی خوانده است. او که ۱۳ سال کار دولتی داشت، هنگامی که رمان عاشقانه‌اش برنده‌ی جایزه‌ی جورجت هایر شد کارش را رها کرد و یک‌سره نویسندگی روی آورد.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...