روایت فروپاشی خاندان موسکات | جام جم


وقتی شروع به خواندن رمانی می‌کنیم، بی‌آن‌که بدانیم سفری برایمان آغاز می‌شود؛ سفری که پایانش را حد و مرزی نیست. با خواندن رمان «خانواده موسکات» [The Family Moskat] سفری را به اروپای قرن نوزدهم آغاز می‌کنیم، به قبل از شروع جنگ‌های جهانی اول و دوم، به ورشو، پایتخت یهودی‌نشین جهان.

خلاصه رمان خانواده موسکات» [The Family Moskat]  آیزاک باشویس سینگر [Isaac Bashevis Singer]

رمان سرگذشت سه نسل از یک خانواده یهودی ساکن ورشوی لهستان است که راوی از سال‌های پیش از شروع جنگ جهانی اول تا اواسط جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند. رِب موسکات، تاجر پیر و ثروتمند یهودی‌ای است ساکن ورشو. او به‌‌دلیل ثروت و تجربه زیستی‌اش یک‌جورهایی رهبر و بزرگِ بخش زیادی از هم‌مسلکی‌های خودشان است که ورشو و جامعه یهودی‌اش را در مشت خود دارد یا لااقل داشته، ولی از جایی به بعد و با ورود به قرن۱۹، کم‌کم متوجه می‌شود که نوادگانش بیشتر آیین و سنت‌های یهود را به‌سخره می‌گیرند و تن به آداب دست‌وپاگیر یهود نمی‌دهند.

در طول رمان کم‌کم متوجه می‌شویم که این آداب به‌شدت سنتی و بعضا عجیب یهود در میان اغلب تیروطایفه یهود آشکارا و حتی پنهانی در حال سقوط است و همین قوانین غلیظ مذهبی موجب پوسیدن از درون خانواده گسترده موسکات و دیگر یهودیان شده و می‌شود؛ پوسیدگی‌ای که در طول زمان و‌ در میان دیگر شهروندان یهودی نیز کم‌کم آشکار و‌ عیان می‌شود و از طرفی احساسات ضدیهودی و یهودستیزی هم کم‌کم در کل اروپا بیشتر و بیشتر می‌شود.نویسنده در قالب این رمان پرکشش نشان می‌دهد که این تناقض‌های درونی و فشارهای فاشیستی و ضدیهودی بیرونی چطور اروپا را به ویرانه‌ای برای ملت‌ها، به‌خصوص برای قوم یهودتبدیل می‌کند.رمان خانواده موسکات بسیار خواندنی و پرکشش و خوش‌خوان است، رمانی که در دل قصه خود گوشه‌ای از تاریخ تاریک جهان را روشن می‌کند وپس ازخواندن آن به این نکته تاریخی پی‌می‌برید که جنایات هولوکاست درجنگ‌جهانی دوم، پدیده‌ای نبود که یک‌شبه به فکرسران و رهبران مؤثر درجنگ رسیده باشد، بلکه سلسله‌ علت‌هایی آهسته و پیوسته موجب بروز جنگ و ویرانی شده‌اند.

پیش ازاین هم یادداشتی درباره «یک مهمانی یک رقص» مجموعه‌داستان کوتاه‌های آیزاک باشویس سینگر [Isaac Bashevis Singer]، نویسنده رمان خانواده موسکات نوشته بودم. نویسنده رمان بسیار مسلط به تکنیک‌های نویسندگی است و در رمان حجیم خانواده موسکات نیز این تبحر بسیار مشهود است. تعدد مکانی وزمانی و شخصیتی اصلا باعث نشده که روند و خط سیر حوادث از دست برود و نویسنده با بی‌طرفی فقط به روایت بخشی از تاریخ اروپا در سال‌هایی تاریک پرداخته وبا تبحر درون‌مایه رمان رابرای خواننده آشکار می‌کند.

خانواده موسکات، اثرآیزاک باشویس سینگر، برای اولین‌بار بین سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸در روزنامه ییدیش زبان فورورتس به‌صورت پاورقی انتشار یافت و درسال۱۹۵۰ درقالب کتابی دوجلدی عرضه شد. برای تسهیل در خواندن رمان پیشنهاد می‌کنم مثل من از موقع شروع رمان شجره‌نامه‌ای رسم کنید برای شخصیت‌ها تا در طول رمان دچار فراموشی اسامی و نسبت شخصیت‌ها نشوید. رمان را نشر روزنه با ترجمه بسیار روان فریبا ارجمند، روانه بازار نشر کرده که با وجود حجم زیاد بسیار مورد توجه اهالی کتاب قرار گرفته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...