کتاب «گرایش تدریجی روشنفکران ایرانی به اسلام سیاسی» نوشته سید قاسم ذاکری از سوی انتشارات ایران در 440 صفحه به چاپ رسید. نویسنده تلاش کرده است تشکیلات سیاسی همچون نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق ایران و کانون نشر حقایق اسلامی با دقتِ بیشتری موشکافی و بررسی شود. تمرکز نویسنده صرفا بر نقش محافل غیر حوزوی در مقوله اسلام سیاسی بوده است لذا روحانیت و روحانیون موضوع این کتاب نبوده است.

گرایش تدریجی روشنفکران ایرانی به اسلام سیاسی» نوشته سید قاسم ذاکری

بومی گرایانِ ایرانی به جای اسلامگرایی در واقع غرب را پذیرفته‌ بودند و ضمنِ اصالت دادن به غرب، درصدد آشتی دادنِ فرهنگ ایرانی با غرب برآمده بودند. به عبارتی دیگر، بومی‌گرایی اعم از اسلامگرایی است و برخی بوم‌گرایان ایرانی کمترین تعلق خاطری به اسلام نداشته‎اند.

در سال‎های پس از جنگ جهانی دوم، ۳ گونه گرایشِ فکری در میان روشنفکرانِ ایرانی شکل گرفت. ۱- روشنفکرانِ منادی غربی شدن که میراث ایشان به اوایل قاجاریه می‎رسید و در سرتاسر حکومت پهلوی اول و دوم تبدیل به جریانِ رسمی و حکومتی در ایران شده بودند. ۲- روشنفکرانِ چپ مارکسیستی که جریان غالب و مسلط بر روشنفکری و محافلِ دانشجویی در ایران بودند و ۳- جریان حاشیه‌ای و نوظهور اسلامگرایی که موضوع این کتاب است.

روشنفکرانِ ایرانی، بر اثر دو تجربه تلخِ جنگ‎های جهانی اول و دوم چون شاهد نابودی اروپا بودند به این نتیجه رسیدند که ۱- کار اروپا تمام شد. ۲- غرب به خاطر بحران معنویت نمی‎تواند هادی و راهنمای ما در مشرق زمین باشد لذا در فضای پس از شهریور ۲۰ به تدریج شاهد نضج‌گیری جنبش بازگشت به خویشتن در میان روشنفکرانِ ایرانی بوده‎ایم.

بخش قابل توجهی از منادیان جنبش «بازگشت به خویشتن»، به‎سرعت به اسلامگرایی هدایت شدند؛ اسلامگرایی به معنای نفی غرب، جست‌وجوی معنویتی که غرب فاقدِ آن است در ادیان شرقی و دخالت دادنِ دیانت در سیاست تا حد تشکیل حکومت اسلامی!

موضوعی که در این زمینه به کمک جریان روشنفکری اسلامگرا در ایران آمد عبارت بود از: اولا آگاهی این قشر از روشنفکران نسبت به بحران معنویت در اروپا و آگاهی این قشر از اینکه نخبگان و خواص در اروپا خودشان در جست‌وجوی معنویت در مشرق زمین هستند، دوم رشدِ فزاینده جنبش و گفتمانِ اسلام سیاسی و اسلامگرایی در پهنه جهان اسلام! به عبارتی جریان نوظهور اسلامگرایی در ایران از یک طرف از بحرانِ معنویت در غرب و از طرف دیگر از روند فزآینده و رو به رشدِ اسلامگرایی در جهان اسلام تغذیه می‎شد.

اقلیتی از روشنفکران که در ایران پرچمدار اسلام سیاسی شده بودند به‎هیچ‌وجه در حوزه نظر و عمل مثلِ همدیگر نبودند؛ ایشان به سه گروه تقسیم می‎شدند: ۱- افرادی که صرفا در لفظ و کلام مروجِ اسلام سیاسی بودند؛ ۲- عده‎ای که تحتِ تأثیرات و سیطره علم‌گرایی و رونق یافتنِ فلسفه پوزیتیویسم در غرب، اصالت را به غرب داده و درصدد آشتی دادنِ اسلام با غرب برآمده بودند. افکار و عقایدِ التقاطی و شک برانگیزِ سید جمال‌الدین افغانی (اسدآبادی)، مهم‎ترین راهنمای فکری این دسته از اسلامگرایان بوده است. ۳- اسلامگرایانی که تحت تأثیر افکار سید قطب در مصر و شیخ فضل‌الله نوری در ایران، ضمنِ اصالت دادن به اسلام، اساسا در پی نفی تام و تمام غرب برآمده بودند و در پی این بودند که در مقابل غرب طرحی نو در بیندازند. شاید بشود وابستگان این نحله فکری اخیر را اصولگرایان اسلامی نامید.

در میان خواص و روشنفکرانِ اسلامگرا در خارج از مرزهای سیاسی ایران شاید کمتر کسی به اندازه علامه محمداقبال لاهوری بر ایرانیان اثر گذارده باشد چرا که آثارِ او به زبان فارسی بوده و اینکه ایشان نقش ویژه‌ای برای ایران و ایرانیان در تحول و بیداری اسلامی و تمدنی در کلیتِ جهان اسلام قائل بوده است.

بدون شک گفتار و کردار اسلامگرایان ایرانی (تا پیش از انقلاب اسلامی) خالی از نقد و خطا نبوده است هرچند همین خطاکاران نیز خود دو دسته بوده‎اند: روشنفکران صادقی که برای جامعه و کشورشان نیتی خیر داشته‌اند و افرادی فرصت‌طلب که صرفا در پی موج‌سواری بر اسلام برای دستیابی به قدرت بوده‎اند.

کتاب گرایش تدریجی روشنفکران ایرانی به اسلام سیاسی شامل فصل‎های «انقلاب اسلامی ایران مهم‎ترین فراز اسلام سیاسی، اروپا در مطلع قرن بیستم، گرایش تدریجی روشنفکران ایرانی پس از جنگ جهانی دوم به اسلام سیاسی، تشکل‎های سیاسی برآمده از روشنفکری اسلامی، اقبال لاهوری و سید قطب دو نویسنده غیر ایرانی اثرگذار بر جنبش اسلامگرایی ایران در دهه‌های 40 و 50 و نتیجه‎گیری» است.

اعتماد

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...