هنر زندگی با مدد گرفتن از تجربه دیگران... افراد تنها حریصانه همیشه به دنبال یافتن نشانه‏ هایی از طرد شدن نزد دیگران هستند و بنابراین چنین نشانه ‏هایی را هم به راحتی می‏ یابند... فرق میان خلوت و احساس تنهایی در رابطه‌‏ای است که فرد با خودش در آن وضعیت دارد... نورتاباندن بر زوایای تاریک و پیچیدگی ‏های مسائل زندگی و دعوت از خود ما برای تفکر بیشتر...

نگاهی به کتاب «فلسفه تنهایی» | سازندگی

آیا تابه‏ حال تنهایی را تجربه کرده‌اید؟ پاسخ شما به این سوال قطعا مثبت است، تمام ما انسان‏ ها در طول حیات مان کم یا زیاد دچار این حس شده‌‌ایم و اوقاتی را با حسی که تنهایی می ‏خوانیمش سپری کرده‌‏ایم اما تعریف شما از تنهایی چیست؟ چرا انسان دچار تنهایی می ‏شود یا به عبارت کلی‏تر فلسفه و چیستی تنهایی چیست؟ هر پاسخی که در ذهنتان به این پرسش‏ ها می ‏دهید کنار بگذارید، چرا که به احتمال بسیار قوی پس از خواندن کتاب «فلسفه تنهایی» «لارس اسونسن» ذهنیت تان از این تعبیر تغییر خواهد کرد. این کتاب نخستین جلد از مجموعه دوم تجربه و هنر زندگی است که به همت نشر نو منتشر می ‏شود. مجموعه اول این مجلدات پیشتر توسط همین نشر منتشر و مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. مجموعه‌‏ای که قصد دارد مباحث فلسفی را از شکل یک دانش صرف دانشگاهی و مخصوص به مخاطبان اندک به میان عموم بیاورد و با زندگی روزمره و موضوعات کاربردی پیوند بزند.

«فلسفه تنهایی» [A philosophy of loneliness] نوشته لارس اسونسن [Lars Fr. H Svendsen] با ترجمه خشایار دیهیمی
خشایار دیهیمی سرپرست مجموعه در آغاز کتاب درباره هدف انتشار این مجموعه می ‏گوید: «انتشار کتاب ‏های فلسفی که نه فقط با صدای عقل، بلکه با شور زندگی، با ما درباره مسائلمان سخن می‏ گویند، آن هم نه با اعلام حکم قطعی در هر مورد که قطعا در توان هیچ کس نیست، بلکه با نورتاباندن بر زوایای تاریک و پیچیدگی ‏های مسائل زندگی و دعوت از خود ما برای تفکر بیشتر و یافتن راه‏ حل‏های مخصوص به خودمان، یعنی فکر کردن به هنر زندگی با مدد گرفتن از تجربه دیگران» با همین نگاه است که جلد اول مجموعه دوم، تنهایی را موضوع خود قرار داده و در هشت فصل به واکاوی این حس می ‏پردازد. در ادامه نگاهی اجمالی به فصول کتاب می ‏اندازیم.

جوهر تنهایی
نویسنده در فصل نخست کتاب با عنوان «جوهر تنهایی» گزارشی از تنهایی به ما می ‏دهد. گزارشی که البته بیشتر بر منابع روانشناسی و علوم اجتماعی تکیه می ‏کند و کم‏تر سراغ فلسفه می‏ رود. اما این فصل نیز بی ‏ارتباط با فلسفه نیست و نویسنده سعی می‏ کند برای مخاطب معنای چند مفهوم را روشن کند که تمایز میان احساس تنهایی و تنها بودن از جمله آن‏هاست. نویسنده در ادامه این فصل به انواع مختلف تنهایی می ‏پردازد و در نهایت مشخص می‏ کند آنچه تنهایی را از تنها بودن جدا می‏ کند، جنبه احساسی است. در پایان این فصل و در ارتباط با تنهایی و سلامتی این طور می ‏خوانیم: «همانگونه که ترس یک بیماری نیست، تنهایی هم به خودی خود بیماری به حساب نمی‏ آید. اما درست همانطور که احساس ترس می‏ تواند رشد کند و به حد بیماری برسد و بیش از اندازه شدید و افراطی شود به نحوی که زندگی و قدرت عمل را مختل کند، تنهایی هم می‏ تواند همین ‏گونه باشد»

فصل دوم کتاب با عنوان «احساس تنهایی» همانگونه که از عنوان آن برمی ‏آید، به بررسی ماهیت احساسات می‏ پردازد. در تعریف حس و احساس می‏ خوانیم: «واژه‌های حس و احساس شامل پدیده‌های بسیار گسترده و متنوعی می‏ شود، از درد و گرسنگی و تشنگی گرفته تا حسادت و غبطه و عشق، یعنی از پدیده‌های مطلقا فیزیولوژیکی گرفته تا پدیده‌هایی مطلقا حسی و شناختی» که تنهایی در طیف‌شناختی این دسته قرار می ‏گیرد. نویسنده در ادامه این فصل به بررسی احساسات شناختی و نقش فرد در ایجاد و مدیریت آن‏ها می‏ پردازد و در پایان درباره مدیریت تنهایی اینطور نتیجه می‏ گیرد: «هیچ‌کس مسئولیتی در قبال احساس تنهایی‏ اش ندارد، اما همه تنهایان در قبال مدیریت چنین احساسی مسئولند. بنابراین هرکسی که احساس تنهایی می ‏کند تاحدودی، مسئول تنهایی و احساس تنهایی خویش است».

چه کسانی احساس تنهایی می ‏کنند
فصل سوم کتاب پرسش مهمی را مطرح می‏ کند. «چه کسانی احساس تنهایی می ‏کنند». البته این پرسشی است که با هیچ معیار عینی نمی ‏توان کمیتش را سنجید و ناچار باید به معیارهای ذهنی متوسل شد. به همین دلیل است که در این بخش با آزمون ‏های مختلفی که برای سنجش این کمیت ابداع شده‏ اند، آشنا می ‏شویم. نویسنده در این فصل تنهایی را با نگاهی دقیق‏ تر واکاوی می ‏کند و به دنبال پاسخ به این پرسش به انواع عواملی می ‏پردازد که بیش از همه به احساس تنهایی دامن می‏ زنند. مراحل زندگی، گروه‏های اجتماعی، جنسیت و شخصیت از جمله این موارد هستند. با خواندن این فصل به این نتیجه می ‏رسیم که اعتماد احتمالا مهم‏ ترین عامل، هم در توضیح تنهایی افراد و هم در توضیح تنهایی شایع در میان کشورهای مختلف است. در این مورد می ‏خوانیم: «افراد تنها حریصانه همیشه به دنبال یافتن نشانه‌هایی از طرد شدن نزد دیگران هستند و بنابراین چنین نشانه‌هایی را هم به راحتی می‏ یابند. آن‏ها حرف و اعمال بسیار عادی و بی‏ غرضانه را تهاجمی تلقی می ‏کنند و به این تهاجم فرضی با تهاجمی متقابل پاسخ می‏ دهند»بعد از رسیدن به عامل مهم بی ‏اعتمادی در فصل سوم، در فصل چهارم با عنوان «اعتماد و تنهایی» نویسنده تمرکز خود را بر مفهوم اعتماد قرار داده است. در این فصل نویسنده این پرسش مهم را مطرح می‏ کند که آیا تنهایی در نقطه مقابل عشق و دوستی قرار دارد؟ اما پاسخ به این پرسش نه ساده است و نه در سطح فردی امکان پذیر، به همین سبب بخشی از این فصل با عنوان فرهنگ اعتماد این مفهوم را در بعد کلان جمعی و متناسب با ملیت بررسی می‏ کند و سپس به بعد شخصی و فردی می‏ پردازد.

«فلسفه تنهایی» [A philosophy of loneliness] نوشته لارس اسونسن [Lars Fr. H Svendsen] با ترجمه خشایار دیهیمی
تنهایی، دوستی و عشق
پس از اینکه به نقش اعتماد در تنهایی پی بردیم، به طور طبیعی مفاهیمی مانند دوستی و عشق و رابطه آن‏ها در تنهایی برایمان برجسته می‏ شود. این ارتباط در فصل پنجم کتاب بررسی شده است. در واقع ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا تنهایی در نقطه مقابل عشق و دوستی قرار دارد؟ اما برای پاسخ به این پرسش نویسنده ابتدا به تعریف فلسفی دو مفهوم عشق و دوستی می‏ پردازد. در ادامه و در تقابل با عشق و دوستی نویسنده به سراغ تلخ‌اندیشی و شک‏ گرایی می ‏رود و مانند دو مفهوم قبلی برای تفهیم این مطلب نیز از آثار ادبی مهم و برجسته مثال می ‏آورد. اما آیا عشق آرمانی و به نوعی دست‏ نیافتنی که جنبه اسطوره‌‏ای پیدا کرده است می‏ تواند پایان‌بخشی بر حس تنهایی باشد، پاسخ نویسنده به ما این چنین است: «اگر از عشق تصویری چنان آرمانی به دست دهیم که هرگز هیچ کس قادر به رسیدن به آن نباشد، در واقع امکان ارضای نیازمان به عشق را برای همیشه ناممکن کرده‌‏ایم. با این کار صرفا مهر تایید محکمی بر محتومیت زندگی در تنهایی می ‏زنیم.» این فصل به کلامی از ریکله پایان می ‏گیرد: «می‏ توان به عشقی دست یافت که حفاظی دو گانه است که از دو تنها حفاظت می‏ کند و به آن‏ها امنیت می ‏بخشد.»
 

مدرنیته و تنهایی
تنهایی بی ‏شک از مفاهیمی است که با زندگی مدرن پیوند خورده است. بسیاری از ما این تعبیر را از رسانه‌ها، نظریه پردازان اجتماعی یا حتی عموم مردم شنیده‌‏ایم که زندگی جدید بشر و عصر مدرن انسان را تنهاتر کرده است و گرایش به فردگرایی در مقابل جمع‏ گرایی گذشتگان بیشتر شده است. نویسنده در فصل ششم با همین پیش زمینه به بررسی فرد مدرن پرداخته است تا دلیل این مدعا را بیابد. نویسنده در این فصل با عنوان «فردگرایی و تنهایی» ابتدا به تعریف فرد لیبرالی می‏ پردازد و در ادامه و با پرداختن به مفهوم تک زیستی این پرسش را مطرح می‏ کند که آیا لبیرالیسم به راستی سبب ایجاد تنهایی بشر شده است؟ و در ادامه همین پرسش است که به رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می ‏رسد و فصل را این طور به پایان می ‏رساند: «نباید فرض را بر این بگذاریم که رسانه‌های اجتماعی موجب احساس تنهایی بیشتری می ‏شوند،.. و هیچ دلیل و سندی دال بر این نداریم که بگوییم میزان احساس تنهایی افزایش پیدا کرده است... مسئله احساس تنهایی برای فرد لیبرال مفرط بودن تنهایی نیست، بلکه این است که شاید امکان خلوت‌گزینی بسیار کم‏تر شده است»

خلوت گزینی و تنهایی
اما آیا همیشه تنهایی وجوه منفی دارد؟ در فصل هفتم نویسنده خلوت‏ گزینی و انزوا را که صورت مثبتی از تنهایی است به بحث می‏ گذارد و بیان می ‏کند شاید مشکلی که امروزه با آن مواجهیم نه تنهایی در حال رشد بلکه برجا نماندن خلوت است. نویسنده ابتدا به ریشه تاریخی خلوت گزینی و سپس رد پای آن در زندگی و کلام فیلسوفان بزرگ چون دکارت، ارسطو، شوپنهاور و روسو می ‏پردازد. خلوت و انزوا از مفاهیمی هستند که علاوه بر فلسفه در ادیان نیز دیده می ‏شوند و بسیاری از بزرگان ادیان زمانی را برای خلوت خود اختصاص داده ‏اند. اما تفاوت اصلی تنهایی و انزوا در چیست. نویسنده به این پرسش این طور پاسخ می ‏دهد: «فرق میان خلوت و احساس تنهایی در رابطه‌‏ای است که فرد با خودش در آن وضعیت دارد یعنی بستگی به این دارد که بتوانیم یا نتوانیم خود بسا باشیم. البته هیچ کس به طور کامل خود بسا نیست، چرا که خودبسایی را اصلا نمی ‏توان یک وضعیت آرمانی به شمار آورد اما مقدار معینی از خودبسایی، یعنی توانایی تحمل حضور خویشتن بی‏ تکیه به حمایت دیگران، برای درنیافتن به چاه بیچارگی ضروری است»

فصل هشتم و پایانی کتاب به بحث درمورد مسئولیت تک تک افراد در مدیریت تنهایی اختصاص یافته است. اینکه هیچ کس جز خود ما در حس تنهایی و مدیریت آن مسئول نیستیم. در پایان این فصل می‏ خوانیم: «باید یاد بگیریم که با این واقعیت زندگی کنیم هر زندگی انسانی تاحدودی حاوی تنهایی و احساس تنهایی است. برای همین است که حیاتی است بیاموزیم تاب تحمل تنهایی را داشته باشیم و امیدوار باشیم که بتوانیم این احساس تنهایی را بدل به خلوت‌گزینی کنیم...این همان احساس تنهایی است که باید مسئولیتش را بپذیریم زیرا هرچه باشد این تنهایی، تنهایی خود ماست»

کتاب «فلسفه تنهایی» [A philosophy of loneliness] نوشته لارس اسونسن [Lars Fr. H Svendsen] با ترجمه خشایار دیهیمی در ۲۲۵ صفحه و با قیمت ۳۰۰۰۰ تومان توسط نشر نو منتشر شده است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...