در مسلخ سیاست | الف


از دوستان بسیار نزدیک جلال آل احمد بود، و آل احمد چنان علاقه و اعتقادی به او داشت که آشکارا ‌گفت اگر خرقه‌ای داشتم به ساعدی می‌بخشیدم! زاده تبریز بود (۱۳۱۴) از نوجوانی کار نوشتن را در همکاری با نشریات محلی آغاز کرد. در دانشکده پزشکی که قبول شد به تهران آمد. رفته رفته با محافل ادبی و سیاسی آن ایام مرتبط شد و این سرآغاز آشنایی او با بسیاری از نویسندگان آن روزگار شد. روحیه‌ی حساس و شکننده‌اش، تناسب چندانی با وادی پرخطر مبارزه سیاسی نداشت؛ اما به رسم روشنفکران آن ایام که تعهد سیاسی و اجتماعی، بخش مهمی از رسالت آنها محسوب می‌شد؛ درگیر مبارزه با رژیم پهلوی شد. مگر می‌شد رفیق نزدیک جلال آل‌احمد بود و به سیاست، کاری نداشت؟

محمد حسن حبیبی شهر گمشده

مطبش پاتوق روشنفکران مخالف رژیم بود و درمانگاه مشتریان بی‌‍بضاعت. سالهای سال بعد از مرگ جلال به زندان افتاد (۱۳۵۳)، زندان ساواک برای آدم حساسی چون او تجربه ای هولناک بود؛ مملو از شکنجه روحی و جسمی. آنقدر در کف دستش سیگار خاموش کردند که گودی دلخراشش برای همیشه دردستش ماندگار شد؛ داغ و درفش را می شد فراموش کرد اما زخمی که روح او بر برداشته بود التیام ناپذیر بود.

سیمین دانشور با شناختی که از ساعدی داشت، تلاش بسیار کرد تا راهی برای خلاصی او پیدا کند. گفت‌وگویی علیه خود با کیهان انجام داد و از زندان بیرون آمد؛ بعد از آن اما دیگر آدم سابق نبود. شکنجه‌های ساواک چنان او را در هم شکسته بود که حتی دوستان نزدیکش نیز باور نداشتند بتواند چون گذشته به آفرینش هنری بپردازد.
که افت و خیزهای حیات سیاسی او در این زمینه بی‌تاثیر نبود. بخش قابل توجهی از انرژی و ظرفیتهایی را که می‌توانست صرف نوشتن کند در وادی فعالیت‌های سیاسی به هدر داد.

پس از ایام سخت زندان ساواک، غربت نشینی‌ ساعدی، حکم تیر خلاص برای او داشت. پاره‌ای از آثارش که در این دوره و یا پس از مرگ ساعدی منتشر شدند، فاصله‌ای بسیار زیاد با سطح انتظارات از او داشتند.

بالا و پایین زندگی نویسنده‌ای با این ویژگی‌ها، بی‌‍شک تاثیری انکار ناپذیر در حیات ادبی هنری او داشت و این نکته‌ای‌ست که از دید محمدحسن حبیبی نویسنده «شهر گمشده» یکی از تازه ترین کتابها درباره زندگی و آثار غلامحسین ساعدی، پنهان نمانده است.

«شهر گمشده»، کاری‌ست در راستای بازخوانی زندگی و آثار غلامحسین ساعدی. آغازگر کتاب پیشگفتاری کوتاه است که نویسنده به شکلی خلاصه به چگونگی آشنایی‌اش با آثار ساعدی اشاره می‌کند. سپس خواننده سال شمار زندگی ساعدی هستیم و بعد نوبت به مقدمه نویسنده می‌رسد.

حبیبی به درستی معتقد است ساعدی یکی از سیاسی‌ترین نویسندگان ادبیات معاصر ایران است؛ البته این ویژگی موجب آسیب پذیری او نیز شده چرا که هیچگاه سیاست به او اجازه نداد آنگونه که باید به کار نوشتن بپردازد. در اغلب آثار ساعدی نوعی شتاب‌زدگی احساس می‌شود که بخشی از آن حاصل تاثیر فعالیت‌های سیاسی بر کار هنرمندی‌ست حساس که روحیاتش سنخیتی با مناسبات خشونت بار فضای سیاسی حاکم بر روزگارش ندارد. با این حال در همه این سال‌ها با اتکاء به قریحه و غریزه قدرتمندی که دارد کارش را پیش می‌برد.

مهمترین امتیاز این کتاب آن است که برخلاف سنت معمول این سال‌ها برای نقد و معرفی آثار و زندگی یک چهره ادبی و هنری، مولف به گردآوری مقالات و گفتگوها پیرامون آن شخصیت بسنده نکرده، بلکه به جای پخته‌خواری، گردآوری و تدوین نظریات دیگران، خود دست به قلم گرفته به نگارش پرداخته است بنابراین زحمتی بیش از گردآوری و باز نشر آثار منتشر شده پیشین متحمل شده است.

نویسنده در پنج بخش با عناوین: آرزوهای بزرگ، کابوس شکست، شکوفایی، طغیان و تردید و پایکوبی؛ با استفاده از الگوی زمانی خطی به زندگی غلامحسین ساعدی از کودکی تا هنگام مرگ پرداخته است. محمد حسن حبیبی در هر فصل ابتدا تصویری از اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی آن زمانه ارائه کرده و سپس بازتاب آن را در زندگی و همچنین آثار ساعدی در همین مقطع زمانی دنبال کرده و در عین حال کوشیده تحلیلی نیز از جنبه هنری هر دوره از فعالیت ساعدی ارائه کند.

صرف نظر از اینکه تا چه اندازه با تحلیل های که در این کتاب از آثار ساعدی ارائه شده موافق هستیم یا نه، برآیند کار محمد حسین حبیبی نشان از دقت نظر و زحمتی دارد که پای این کتاب گذاشته شده است.

مهمترین خلاء کتاب بی‌‍توجهی نویسنده به کتابی ست که چندی پیش با عنوان طاهره طاهره‌ی عزیزم منتشر شد. مجموعه ای از نامه‌های عاشقانه غلامحسین ساعدی که دربرگیرنده یکی از پربارترین دوران خلاقیت ادبی ساعدی بود. این درست که چنین نامه هایی دربرگیرنده شخصی ترین وجوه غلامحسین ساعدی بوده و ساعدی نیز فی نفسه نویسنده ای بوده که عشق کمرنگ ترین بازتاب را در داستانهایش داشت (به خصوص در قیاس با سیاست). اما با این فرض نیز نمیتوان از تصویر متفاوتی که کتاب طاهره طاهره عزیزم از ساعدی، یعنی ساعدی عاشق ارائه کرده صرف نظر کرد.

به خصوص اینکه این نامه ها حکم تاییدی ست بر روحیه لطیف و حساس نویسنده‌ای ست که وقتی پی به میزان حساسیت و شکنندگی او می بریم، بخود می گوییم ای کاش هیچوقت وارد کار سیاسی نشده بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...