«نامه‌ای برای رها» زندگینامه شهیدان محب به روایت زینب محب اثر ساجده تقی‌زاده توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شد.

نامه‌ای برای رها» زندگینامه شهیدان محب به روایت زینب محب ساجده تقی‌زاده

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، شهیدان محب فرزندان جانباز انقلاب اسلامی محمدصادق محب از خیرین و پیشکسوتان فرهنگ تعزیه در شهرستان فسا بودند که در اوایل دهه ۵۰ از روستای صحرارود به فسا آمده و در جریان حوادث و وقایع انقلاب اسلامی نقش آفرینی کردند.

در این‌کتاب حوادث پیش از انقلاب در روستای صحرارود (از توابع شهر فسا)، فعالیت در حزب جمهوری، جانباز شدن پدر شهیدان در جریان راهپیمایی سال۵۷، شهادت سه شهید و در نهایت سرگذشت غلامحسین محب از نمایندگان مجلس شورای اسلامی با روایتی خواهرانه و در قالب نامه‌هایی که روایتی داستان‌گونه دارند و بین راوی و یک دانش‌آموزان رد و بدل می‌شوند به رشته تحریر در آمده است.

جانباز انقلاب حاج محمدصادق محب سال ۱۳۵۶ و در جریان راهپیمایی روز فطر مورد اصابت گلوله دژخیمان ستم شاهی قرارگرفت و چشمش را از دست داد. او با شروع جنگ و پس از پیوستن فرزندان خانواده محب به حزب جمهوری اسلامی این‌خانواده بیش از پیش در مسیر انقلاب و ایثاگری قرار گرفتند. محمد و مرتضی راهی جبهه شدند و با پیوستن به گردان فجر به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی هر دو در یک‌لحظه در عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ به شهادت رسیدند و پیکرشان مفقودالاثر شد.

مجتبی محب نیز در عملیات سال ۱۳۶۷در شلمچه به شهادت رسید و مفقودالاثر شد تا پدر و مادر شهیدان محب همچنان چشم انتظار فرزندان شهیدشان باشند و قصه زندگی علامحسین محب نماینده مردم شیراز در مجلس نیز با تصادف حین ماموریت پایان می‌گیرد.

در بخشی از این‌کتاب آمده است:

این بار نباید معلمی بودم که روبروی سیصد و پنجاه دختر نوجوان می‌ایستد و حرف می‌زند. بیشتر دوست داشتم من هم کنار رها توی صف بایستم، می‌خواستم این بار من کنارشان باشم نه معلم و مدیرشان... . کاغذی را برداشتم و روی آن چند سطر نوشتم و به سمانه دادم تا برای رها ‌ایمیل کند: «دخترم رها... ممنون که حالم را پرسیدی دو سه ماهی هست که از کما بیرون آمدم و حالم بهتر است. خوشحالم که هدفت را انتخاب کرده‌ای انشالا دعای شهدا هم همراهت باشد و در کنکور موفق شوی. یکی دو ماهی به من صبر بده دارم برای تو ودوست‌هایت چیزهایی می‌نویسم که به دستت می‌رسد انشاءا... که جواب سؤال‌هایتان را بگیرید. دعاگوی تو... زینب محب»

این‌کتاب با ۲۴۸ صفحه و قیمت ۵۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...