فرزاد نعمتی | هم‌میهن


تقی ارانی ازجمله شخصیت‌های مؤثر روشنفکری ایران در دو دهه نخست سده بیستم خورشیدی است که همواره تلاش‌های علمی و فرهنگی او زیر سایه ماجرای معروف محاکمه 53نفر قرار گرفت. بعدتر نیز انتساب او به پدرخواندگی حزب توده، ذهن بسیاری از مخالفان جریان چپ در ایران را از تفحص دقیق‌تر در افکار و احوال این روشنفکر تبریزی بازداشت و بدین‌ترتیب ارانی نیز جزو میراث‌های ناخوانده تاریخ تفکر در ایران قرار گرفت.

تقی ارانی؛ یک زندگی کوتاه

در سال‌های اخیر اما التفات بیشتر به نقش روشنفکران عصر مشروطه و دوره رضاشاهی باعث شده است که پژوهش‌های قابل تأملی درباره ارانی نیز انجام پذیرد؛ تحقیقاتی که او را فراتر از آنچه حزب توده و جریان مارکسیسم ایرانی کوشیدند چونان کمونیستی انقلابی بازتاب بدهند، به نمایش می‌گذارند و از او چهره اندیشمندی مستقل، مبتکر و ملی‌گرایی مدنی را بازتاب می‌دهند. نمونه‌ای از این آثار، کتاب‌های «تقی ارانی؛ یک زندگی کوتاه» نوشته یونس جلالی، پژوهشگر تاریخ علم و استادیار سابق دانشگاه استنفورد آمریکا و «کشف ایران: تقی ارانی، جهان‌وطنی رادیکال»، نوشته علی میرسپاسی است. «مدرسه تردید» در آخرین برنامه خود، پنجشنبه هفته گذشته در نشستی مجازی با مدیریت محسن آزموده و حضور یونس جلالی و رضا منصوری، استاد بازنشسته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف به نقد کتاب «تقی ارانی؛ یک زندگی کوتاه» پرداخت. در ادامه گزارشی از این نشست تقدیم خوانندگان خواهد شد.

یونس جلالی: مونیسم ارانی همچنان راهگشاست
ارانی شخصیتی بارز و همه‌فن‌حریف بود و در دورانی خاص و پرحادثه میان دو جنگ جهانی زیست و فعالیت‌های گسترده متفاوتی داشت. در این نشست قصد دارم بیشتر به ذهنیت فکری ارانی و درک فلسفی او به‌خصوص به بحث مونیسم (Monism) بپردازم. طبق مونیسم یا دید تک‌گرایی ارانی، همه‌چیز معلول ماده است و از خواص ماده به‌دست می‌آید. طبق این برداشت، هیچ جوهر دیگری وجود ندارد. بنابراین ارانی ذهن منضبط تک‌گرای مادی داشت و از همین، نتایج نظری و عملی خاص جزئی نیز می‌گرفت و آن را در حد کلیات مطرح نمی‌کرد. من امروز اما به این نیز می‌پردازم که دید مونیستی او درباره تحول اجتماعی چه می‌گوید؟ برای ما ایرانیان قریب به 200سال است که مسئله تحول اجتماعی و عقب‌ماندگی از غرب مطرح است. کوشش‌هایی نیز صورت گرفته و رویکردهای متفاوت قاجاری، پهلوی و جمهوری اسلامی نیز در پاسخ بدین مسئله طرح شده است، اما با وجود تفاوت‌های زیاد این سه رویکرد، مسئله توسعه‌نیافتگی و عقب‌ماندگی ما از جریان اصلی جامعه بشری هنوز لاینحل مانده و برطرف نشده و این به‌راستی پرسش‌برانگیز است که چرا؟ این شاید بازگردد به این نکته مهم که درک فلسفی و بینش بنیادی ما درخصوص این مسئله چیست؟

تحصیل در آلمان
در سال 1301 تقی ارانی در دوره بعد از جنگ جهانی اول، ازطریق بندر انزلی، قفقاز و روسیه به لهستان و آلمان مسافرت کرد و وارد برلین شد. او در این زمان، جوانی 20‌ساله، متولد تبریز، بزرگ‌شده تهران و دانش‌آموخته دارالفنون است که برای ادامه تحصیل به آلمان می‌رود. ارانی تحت‌تاثیر میرزا محمود محلاتی که در دارالفنون، داروسازی و شیمی درس می‌داد، به شیمی علاقه داشت. پدر این میرزا محمود، میرزا کاظم نیز از بنیانگذاران تدریس شیمی و علوم طبیعی در ایران بود که در دارالفنون زیر نظر پولاک، طبیب اتریشی و پوچتی، شیمی‌دان ایتالیایی درس خوانده بود. ارانی آلمان را به‌این‌دلیل به‌عنوان کشور مقصد برگزید که این کشور در زمینه دانش شیمی بسیار پیشرفت کرده بود. شیمی دانشی مادر در زمینه معدن، کشاورزی، تولید نیرو و سوخت و داروسازی است و رشد این دانش در آلمان، خود یکی از دلایل قدرتمندی این کشور نوظهور و تبدیل آن به قدرت دوم اروپا پس از انگلستان به‌عنوان قدرت مسلم صنعتی جهان بود.

تقی ارانی

قدرت آلمان دراین‌زمینه به حدی بود که انگلستان در صنعت و فرانسه در کشاورزی، به صنایع شیمی آلمان بسیار وابسته بودند. ارانی از خانواده متمولی بود اما ازنظر مالی وضع خوبی نداشت و در نبود بورسیه و فقدان حمایت پدر، بیشتر به‌واسطه حمایت مادر بود که به انجام این سفر موفق شد. به‌دلیل همین وضعیت اقتصادی، او به‌سرعت در برلین که در آن زمان بین 20 تا 30 ایرانی در آن به‌سر می‌بردند، مشغول به‌کار شد. ارانی در شروع کار در مطبع کاویانی به‌عنوان مصحح مشغول به‌کار شد. شب کار می‌کرد و روز درس می‌خواند. بعدتر ویراستاری نیز کرد و در همین دوران برخی آثار کمیاب ادیبان تاریخ میانه ایران نظیر ناصرخسرو، حافظ، عبید زاکانی و... را منتشر کرد. تمرکز اصلی او اما در همان رشته شیمی بود و پیشرفت شایان‌توجهی نیز داشت؛ به‌نحوی که در شیمی آلی، درجه دکتری گرفت. ارانی در شش‌ونیم سالی که در برلین بود با فریدریش روزن، وزیر امور خارجه پیشین و بازنشسته آلمان آشنا شد که به شرق‌شناسی علاقه داشت و در حال چاپ کتابی درباره رباعیات خیام بود. او استعداد ارانی را تشخیص داد و او را به موسسه زبان‌شناسی شرق دعوت کرد. تسلط همزمان ارانی به فارسی، ترکی و عربی نیز در پیشرفت او و تدریس تطبیقی ادبیات این سه‌زبان و ادیبان آنها مؤثر افتاد. ارانی در علوم انسانی به‌خصوص در زمینه روان‌شناسی هم فعالیت‌هایی و مطالعاتی شخصی داشت و اثری نیز در همین حوزه نوشت.

فعالیت‌های علمی و فرهنگی در ایران
ارانی در سال1308 به ایران بازمی‌گردد و در دارالمعلمین مدرس می‌شود. کم‌کم همان‌جا دانشکده فنی راه می‌افتد. هنوز البته دانشگاه تهران تاسیس نشده است. جز تدریس در اینجا و برخی دبیرستان‌ها، او به مشاوره در زمینه شیمی صنعتی ـ برای مثال در خط‌تولید صابون داروگر ـ می‌پردازد و همکاری‌هایی نیز برای نمونه با وزارت جنگ دارد. تاکید اصلی او اما در این ‌دوره پروژه تالیف «سلسله علوم دقیقه» است که همین پروژه ما را به مفهوم مونیسم که در آغاز صحبتش شد، متصل می‌کند. در این پروژه ارانی می‌خواهد علم زمان خود و آخرین نظریه‌های علمی دوران را که در علوم دقیقه بیان شده‌اند، به‌صورت منسجم به جامعه علمی ایران انتقال بدهد. این علوم دقیقه به‌زعم ارانی، علوم فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی هستند. فکر اصلی این ایده البته به همان دوره برلین بازمی‌گردد اما با بازگشت به ایران با جدیت بیشتری روی آن متمرکز می‌شود. دانش علمی در ایران آن‌زمان، علم قرن نوزدهم بود و از گام‌های بزرگی که در قرن بیستم برداشته شده بود، اطلاعی وجود نداشت. در خود دارالفنون، هنوز هیأت بطلمیوسی مبتنی بر مرکزیت زمین و شیمی لاوازیه‌ای و فرضیه اتمی دالتون تدریس می‌شد. حتی در ساحت «علوم برای همگان» و در اثری چون «کتاب احمد» طالبوف تبریزی، شکلی از روایت دیده می‌شود که پدر دانا در پاسخ به پرسش‌های فرزند کنجکاوش نکاتی را در قالب اطلاعات فنی، علمی و عمومی به او انتقال می‌دهد. در نمونه‌ای دیگر، میرزا آقاخان کرمانی تلاش‌هایی علمی اما در سطوحی بسیار ابتدایی در کتاب «تکوین و تشریح» کرده است. ارانی در چنین فضایی می‌کوشد با تالیف این کتاب‌ها دانشی به‌روز تولید کند.

جدا از این مهم او اما نمی‌خواهد فقط دانشی به‌روز عرضه کند، بلکه در پی تاکید بر اتصال و ارتباط این رشته‌های مختلف نیز هست؛ چنانکه از یک رشته مانند پلی می‌توان به سایر رشته‌ها رسید. در این زاویه‌دید، کشفیات مدرن همه در حال دقیق‌ترکردن و روشن‌ترکردن این پل‌ها برای انسان هستند. بنابراین او وقتی در سه‌جلد به فیزیک می‌پردازد و به مسائلی چون مکانیک حرارت، نور و صوت و الکترومغناطیس و نظریه کوآنتوم و تئوری نسبیت و ساختمان اتم اشاره می‌کند، قصد دارد بگوید اینک که از ساختمان اتم و آرای نیلز بور و رادرفورد و... آگاه شدیم، بهتر می‌توان دریافت که این اتم‌ها چگونه با یکدیگر پیوند می‌خورند و مولکول تشکیل می‌شود و وارد علم شیمی می‌شویم. از نظر ارانی در ادامه این مسیر، از شیمی می‌توان به زیست‌شناسی رسید. این مسیر فقط شامل بحث ژنتیک و تکامل و آرای داروین نمی‌شود، بلکه پرسش اینجا این است که منشأ حیات چیست؟ طبق باور ارانی، حیات منشأ شیمیایی دارد. در همین دوران است که کسی چون الکساندر اپارین در روسیه یا در انگلستان همین تئوری‌ها را مطرح می‌کنند. ارانی نیز در همین دوران این مسائل را گزارش می‌دهد.

با تاکید بر اتصال و ارتباط علوم، نظریه حیات‌گرایی (Vitalism) در زیست‌شناسی مردود شمرده می‌شود. طبق این نظریه این نکته که برحسب خواص ماده، حیاتی وجود داشته باشد، پذیرفتنی نبود و به‌همین‌دلیل ویتالیست‌ها به‌دنبال ماده یا جوهر خاصی بودند که حیات‌زا باشد. نظریه دکارت نیز طبق آن باور موردتوجه ارانی مردود بود. دکارت دو عنصر جسم و روح را که هیچ ارتباطی نیز میان آنها نیست، روبه‌روی هم قرار می‌دهد. از نظر دکارت تحلیل ماشین‌های مکانیکی و حتی رفتار حیوانات براساس این تقابل قابل درک است، اما تحلیل انسان، این‌گونه ممکن نیست، بنابراین او برای رفع این مشکل مایعی را مفروض می‌گیرد که پشت مغز آدمی است و روح و حالت‌های انسانی چون عزم، اراده، انتخاب، قصد و... که در موجودات دیگر وجود ندارد، از آن نشأت گرفته است. نظریه‌ای که از درون دید مونیستی مادی بیرون می‌آید و ارانی بر آن تاکید فراوانی دارد، این است که ساختار مهم است. ماده تاریخمند است و در عرض تاریخ تحولاتی به‌وجود می‌آید که ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های جدیدی را موجب می‌شود و بدین‌ترتیب خواص جدید پدیدار می‌شود. این همان‌ چیزی است که در دوران ما ارنست مایر بدان می‌گوید Emergentism؛ یعنی خواصی که در حالت‌های قبلی در ماده نبود، در حالت‌های بعدی ظهور پیدا می‌کند. این درنهایت به جوامع نیز بسط پیدا می‌کند. بنابراین از نظر ارانی تفاوت جوامع در تحلیل نهایی، در تفاوت تاریخ و جغرافیا و فرهنگ آنها نیست، بلکه تفاوت جوامع در تفاوت ساختار آنهاست و این ساختار جوامع است که به آنها ظرفیت‌ها، توانمندی‌ها و قابلیت‌هایی می‌دهد. این دید مونیستی ارانی است. ارانی خود البته از این کلمه «مونیسم» استفاده نمی‌کند اما وقتی با دیدی مادی و منطقی وضعیتی متحدالشکل برای طبیعت تصویر می‌کند، واضح است که در حال طرح بحث مونیسم است.

مونیسم و تحول اجتماعی
بحث بعدی اما این است که ربط مونیسم مادی ارانی با قانونمندی تحول اجتماعی چیست؟ سلسله اتصالی که با فیزیک و شیمی آغاز می‌شود و به زیست‌شناسی می‌رسد، در ادامه به روان‌شناسی و جامعه‌شناسی می‌رسد؛ از علوم پایه به علوم انسانی. ارانی قصد دارد همه این علوم را در دیدگاهی واحد و منسجم گرد آورد و ازاین‌نظر ارانی فردی سیستم‌گراست و شاید این امر تحت‌تاثیر فرهنگ آلمان بر او حادث شده باشد. ارانی با این منطق جلو می‌رود که در زیست‌شناسی موجوداتی وجود دارند که به‌خاطر شرایط تکاملی و با حسیات خود می‌توانند اطلاعاتی از محیط کسب کنند. این اطلاعات در دستگاه عصبی و دماغی پردازش می‌شود و تصویری از محیط بدان‌ها می‌بخشد و چون موجود زنده همواره در پی بقاست، این انگیزه را پیدا می‌کند که چه کنش و رفتاری داشته باشد که از خطر بجهد و امر مفید را تجربه کند. این بحث وقتی به انسان می‌رسد، اهمیت و سطح بیشتری پیدا می‌کند زیرا آدمی قوه نطق و تکلم دارد و با افراد دیگر ارتباط پیشرفته‌تری می‌گیرد. در انسان، ذهنیت، کنترل‌کننده رفتار و کنشگری انسان است. دید ارانی مقداری دید پزشکی و بالینی است و می‌گوید همانطور که انسان می‌تواند مریض باشد، جامعه نیز می‌تواند بیمار شود. همانطور که مرض انسان می‌تواند جسمی و روحی باشد، جامعه نیز می‌تواند دچار همین امراض باشد، بنابراین گام نخست در درمان بیماری، تحلیل روح و روان آدمی است تا انسان از امراض خود آگاه شود و انگیزه درمان پیدا کند.

در جامعه نیز که ذهنیتی کلی به‌نام فرهنگ دارد و از بعد تاریخی نیز برخوردار است و گذشته انسان با او همراه است، ارانی می‌کوشد عوامل موجود در ذهنیت نظیر بینش‌های اشتباه، سوءتعبیرها و... را که کنشگری مفید را مختل می‌کنند، شناسایی کند. نتیجه عملی این نگرش مونیستی که از ارتباط بین روان‌شناسی و جامعه‌شناسی برمی‌خیزد، این است که در درجه اول باید با آسیب‌های فکری و فرهنگی مقابله کرد. در دوران ارانی او این آسیب‌ها را در چیزهایی چون امور خرافی، عرفان و تصوف، شووینیسم، پان‌اسلامیسم و... می‌جوید. ارانی برای فعال‌کردن عناصری از جامعه که توان تحول وضعیت را دارند، وارد کارزاری فرهنگی می‌شود. بعد از بحث «علوم دقیقه»، او مجله «دنیا» را راه می‌اندازد تا خلأ آن بخش پنجم، یعنی جامعه‌شناسی را پر کند و مبارزه‌ای فرهنگی با روندهای محسوس و غالب جامعه راه بیندازد. ارانی در سال‌های 1312 تا 1314 در چنین فضایی است.

جامعه صنعتی؛ مقصد مطلوب ارانی
نکته دیگر مونیسم‌ ارانی در بحث تحول اجتماعی این است که او بعد از ایجاد خواست و عاملیت برای تحول، این پرسش را مطرح می‌کند که اینک باید به کجا پیش رفت؟ دید مونیستی معتقد به مجزابودن پدیده‌ها نیست، همه پدیده‌ها را مرتبط با یکدیگر می‌داند و رابطه متقابل آنها را بررسی می‌کند. بنابراین نتیجه دید مونیستی نسبت به جامعه بشری نیز این است که این جامعه بشری، حرکتی کلی دارد و جوامع مختلف در نقاط مختلفی از این مسیر قرار دارند. بنابراین ممکن است برخی جوامع ازنظر بینش، چیرگی، علم، فناوری و اقتصاد در یک سطح قرار داشته باشند. برای نمونه در قرون وسطی چنین بوده است و بین آسیا و اروپا با وجود تفاوت‌ها، تفاوت سطح وجود ندارد. به‌مرور اما این همگنی از بین می‌رود و در 500سال اخیر اروپایی‌ها با سه انقلاب تجاری مبتنی بر اقیانوس‌نوردی، انقلاب صنعتی و انقلاب مالی، تفاوت سطحی فاحش با دیگر جوامع پیدا می‌کنند و می‌توانند جوامع سنتی را به زائده خود تبدیل کنند. بنابراین از نظر ارانی از دیدگاه قانونمندی تحول اجتماعی، نکته مهم آن است که چگونه عاملیت ایجادشده بتواند به رفع یا کاهش این اختلاف‌سطوح میان جوامع پیشرو و دیگر جوامع منجر شود. راه‌حل ارانی متاثر از فریدریش لیست، اقتصاددان آلمانی این است که باید برنامه‌ای تنظیم شود که دولت در آن نقش مرکزی پیدا کند، ساختارهای اقتصادی و مالی و صنعتی مرتبط پدید آید و اینها با دانشگاه، ارتباطی وثیق داشته باشند. در اینجا از نظر ارانی کار سیاسی بدون فعالیت فرهنگی، بی‌فایده است و کار فرهنگی محض بدون عقبه سیاسی نیز بیهوده است.

روی‌هم‌رفته به‌نظرم دید مادی و مونیستی ارانی می‌تواند ما را از بسیاری کج‌فهمی‌ها نجات بدهد. نقد ارانی بر نظام رضاشاه دقیقاً در همین‌جاست که این نظام درکی محدود و ضدمونیستی داشت. پهلوی خود را در برابر حکومت قاجار قرار می‌داد و می‌خواست از آن سیستم ملوک‌الطوایفی بهتر باشد. بله، ازاین‌نظر تفاوت‌هایی مشهود بود؛ دولت شکل گرفته بود، ارتش متحدالشکل بنیان نهاده شده بود، اما از نظر ارانی مسئله اصلی این است که جهان قریب به 200سال است که صنعتی شده است و تا این وضعیت در ایران شکل نگیرد و جهش صنعتی مبتنی بر خلاقیت و ابتکار شکل نگیرد و همچنان اقتصاد، متکی بر خام‌فروشی و دلالی و رانت‌خواری باشد، این تفاوت‌های جزئی و بهبودهای مقطعی، راه به جایی نخواهد برد. بنابراین ارانی تلاش‌های حکومت رضاشاه را لازم، اما ناکافی قلمداد می‌کرد و آن را مدرنیزاسیون نمی‌دانست. از نظر ارانی تا ذهنیت فلسفی ما روشن نباشد، راه را نخواهیم یافت. شیخ محمد خیابانی می‌گفت: «اولین وسیله ترقی، داشتن روح تجدد است.» از نظر ارانی، روح تجدد چیزی جز بینش مادی و منطقی نیست.

رضا منصوری: عبرت از سرگذشت ارانی
کتاب دکتر یونس جلالی، کتابی کم‌نظیر در عرف ما در ایران است. نمونه مشابهی در حوزه سرگذشت‌‌نامه‌نویسی علمی با این دقت و وسواس و برخوردار از معیارهای جهانی، در ایران نمی‌شناسم. اول از ایشان تشکر می‌کنم که ظاهراً 20سال روی موضوع این کتاب پژوهیده‌اند. بنابراین این کتاب صرفاً کتاب نیست، نتیجه نوشتاری تحقیقاتی دودهه‌ای است که در ایران نمونه ندارد و پس از آشنایی‌مان با جهان مدرن قدر چنین تلاشی را نمی‌دانیم. این «پدیده» عبرتی است برای ما که چگونه کاری تحقیقاتی از جنس علوم انسانی و مرتبط با تاریخ خود انجام بدهیم. دیگر این‌که یادمان نرود تاریخ نقدشدنی نیست، درک‌کردنی است. با درک آن شاید عبرت بگیریم که به حد لازم هوشمند باشیم. جاماندگان در تاریخ، گرفتار عیب‌یابی از تاریخ‌اند؛ جا نمانیم! تاریخ خوانده می‌شود تا چیزی آموخته شود و بسته به‌شرایط روز و تطبیق با ذهنیت ما برای آینده، آنچه پیشینیان فرصت انجامش را نداشتند، یا دیده‌ایم رفتارشان منجر به «پدیده‌های نامنظور» شده، در رفع آن بکوشیم. بنابراین انتقاد از ارانی بی‌معناست و نشان از عقب‌ماندگی ما در رشد و توسعه دارد.

ارانی را باید شناخت که شناخت او، با این کتاب محقق می‌شود. سال‌ها در پی شناخت نمونه‌هایی بوده‌ام که بدانم علم نوین چگونه به ایران آمد؛ به‌خصوص در زمینه فیزیک و علوم تجربی. بسیار نام‌ها شنیده‌ام و نوشتارهای‌شان را خوانده‌ یا دیده‌ام. نادرند کسانی که بشود با ویژگی‌های ارانی مقایسه‌شان کرد و از سرنوشت‌شان عبرت گرفت؛ در مورد هیچ‌یک هم به‌دقت پژوهش یونس جلالی، درباره‌شان نوشته نشده. حالا دانستم ارانی شیمی خوانده و فیزیک را بهتر از هر ایرانی مؤثر در راه‌اندازی نهادهای علمی مدرن ایران می‌شناخته، اما فرصتی نیافته نقش مؤثری در علم ایران به‌عهده بگیرد.1

ارانی و درک علم مدرن
از نظر من، با شناختی که از ورود علم نوین به ایران در 200سال گذشته دارم، ارانی اولین کسی است که فیزیک مدرن را به‌دقت فهمیده. بنیانگذاران فیزیک در دانشگاه تهران بسیار تا این درک فاصله داشتند؛ کافی است نوشته‌هایش در باب فیزیک نوین ازجمله نسبیت و کوانتوم را دید؛ که خوانده‌ام. در این سطح تنها می‌توانم از پدر میرزا محمودخان شیمی (معلم ارانی در دارالفنون)، میرزا کاظم محلاتی نام ببرم. میرزا کاظم، معلم دارالفنون، در فرانسه نشان علمی دریافت کرده بود؛ نادر معلم مسلط به موضوع تدریس‌اش در دارالفنون که نامش کمتر در تاریخ علم نوین ما ذکر می‌شود؛ مقایسه کنید با افسر توپخانه اتریشی که فیزیک درس می‌داد از روی کتابی که شاید درست نمی‌فهمید. ارانی را دومین‌نفر در این سطح می‌دانم که اشراف‌اش از علم مدرن بسیار جامع و عمیق بود. ارانی مدرن بود، مکانیک کوانتوم و نسبیت را درک کرده بود؛ دو مفهوم عمده که 120سال است دنیا را تکان داده‌. ارانی در برلین در کلاس درس اینشتین و پلانک حضور می‌یافت؛ تدریس اینشتین را مغشوش یافته بود، که لابد درست است؛ برعکس پلانک که انسان و مدرس بسیار منضبطی بود. هیچ ایرانی دیگری را نمی‌شناسم که در کلاس این دو نفر حضور یافته و در ایران هم نقشی داشته باشد.

تفاوت علم و دانش علمی
ما ایرانیان نتیجه نوشتاری علم، یعنی دانشِ علمی را به ایران منتقل کردیم؛ علم را اما نه. هنوز هم همچنان در حال تکرار همین تجربه هستیم. علم یک مفهوم پیچیده اجتماعی است، از نوعی که در دوران اِرانی تازه تأملات در این باب شروع شده بود و ظواهری از آن دیده می‌شد مانند تعریف دانشگاهی هومبولت یا اصطلاحی جدید برای افراد شاغل در علم.2 حوالی سال 1900، پوانکاره شاخص‌ترین کسی بود که به این موضوع می‌پرداخت و هنوز بعد از حدود 120سال، آثارش در رده او مستحکم‌ترین متونی است که علم مدرن را توضیح داده. اینشتین شاید از این تأملات دور بود، بنابراین بدیهی است که ارانی نیز متوجه چنین جزئیاتی نباشد. ارانی اما درک ضمنی درجه اولی، ولی نه صریح، از علم داشت و براساس شناختم از نام‌های آشنا در علم ایران در آن زمان، به‌صراحت می‌گویم بی‌بدیل بود. با وصف این، آنچه به ایران انتقال داده شد، دانش علمی بود، نه علم. ما کوششی نکردیم در درک «سرایند‌گی در علم»، نقال شدیم.

استثنا دراین‌زمینه یکی میرزا کاظم است که منحصر در دانش شیمی بود و دیگری تقی ارانی که درک وسیع‌تری داشت اما به دانشگاه تهران راه نیافت. فاصله تاریخی این دو نفر نیز حدود نیم‌قرن بود و تحولات علمی قرن بیستم نیز در دوران ارانی اتفاق افتاد، به‌همین‌دلیل نباید از میرزا کاظم انتظار زیاده از حد داشت. اینجا مایلم به وجه ممیزه‌ و اشتراک میان شخصیت ارانی و ارتباط فکری و منشی او با روشنفکران ایرانی از دارالفنون تا عصر مشروطه و بعدتر بپردازم. ازیک‌نظر هردو به یک‌شکل فکر می‌کردند: دیدن و برجسته‌کردن «ظواهر» دنیای مدرن. البته ارانی عمیق‌تر از هر کسی -قبل و بعد از خودش- ریشه این ظواهر را دیده بود. روشنفکران آن دوره کم‌وبیش ظواهر را در حد ابزاری دیدنی منتج از علم یا ظواهر نهادی و ساختارهای علمی می‌دیدند و آن را علم می‌انگاشتند و می‌کوشیدند آنها را به‌عنوان سوغات به ایران بیاورند؛ در بهترین حالت دانشِ علمی را. در این سوغات، جوهره چیزی که منجر به این علم مدرن شد، درک نشد، به ایران انتقال پیدا نکرد و در ایران مطرح نشد. ارانی می‌توانست علم را با پیچیدگی‌‌هایش به ایران منتقل کند، دست‌کم به‌درستی و عمق لازم شروع کند. نکرد و نشد، چرا؟ چه عبرتی برای ما؟

مونیسم ارانی و یکتاپرستی ایرانی
ذهنیت ارانی را، برخلاف آنچه آقای جلالی تفکر مونیستی می‌نامند و بیش از این‌که از نوع فروکاست‌گرایی و مکتب فیزیک‌گرایی قرون ۱۲/۱۶ اروپا باشد، نشأت‌گرفته از منش ما ایرانیان در طول ۳هزار سال تمدن‌مان می‌دانم. ما برخلاف یونانیان باستان که هزاران خدا و الهه داشتند، از آغاز یکتاپرست بوده‌ایم و این وحدانیت و تمایل به تفکر وحدت‌گرا در همه روشنفکران، از هر طریقتی -چه ضددین و چه ضدعلم- دیده می‌شود. ارانی این نکته را متوجه نشد. علم را عمیق‌تر دریافته بود اما تصورش این بود که حقیقتی وجود دارد که بر آن اساس علم مدرن بنا نهاده شده و بقیه معارف جز آن باید نابود شود. روشنفکران ما همه چنین بودند و چنین هستند؛ حق‌طلب، بااین تفاوت که هر کس تنها تعریف خود را از حق داشت.

ارانی دراین‌زمینه انعطاف‌پذیرتر بود اما به هر روی خواست روشنفکر ایرانی این بوده که حرف خود را به کرسی بنشاند. به دنبال یافتن «اشتراک جهان‌بینی» نبودند، ارانی هم چندان نبود و این ذهنیت تاریخی زمانه ما بوده و هست. درحالی‌که همین اشتراک در مفاهیم است که علم مدرن را از دوران گالیله و نیوتن به‌وجود آورده. عمده اتفاقی که منجر به مدرنیت و علم مدرن شد؛ پذیرش اجماع در تعریف، البته همراه با به‌کار بردن زبان ریاضی بود. کتاب اصول نیوتن مبتنی بر هر دو است. اساس این روش هم توافق بین انسان‌ها بود بر تعریف مفاهیم «به‌دردخور». بنابراین علم چیزی جز اشتراک جهان‌بینی یا یافتن اشتراک‌ها برای بافتن و ساختن روی این اشتراک‌ها نیست.3 ارانی نیز به این مهم بی‌توجه بود، نظیر سایر روشنفکران و روشنفکرلقبان ما تا‌به‌امروز. وحدت‌گرایی در تعبیر فروکاست‌گرایانه آن، مظهری بود در علم در آن زمان، نه مطلقی از نوع «اشتراک مفاهیم» که «بنیاد» علم است. حالا که سامانه‌های پیچیده را بر همین مبنا شناخته‌ایم، با مفهوم «برایش» (emergentism) آشنا شده‌ایم- که در این معنای خاص‌اش نه نوپدید است، نه نوظهور- تصور ما از وحدت هم زیر و رو شده.

و عبرت ما از این سرگذشت؛ ما هر آنچه دیده، شنیده و آموخته‌ایم حقی تصور کرده‌ایم که باید به هر قیمتی با ضدش جنگید. این امر در مورد همه -اعم از توده‌ای‌ها، مذهبی‌ها، مادی‌گرایان و اهل هر طریقتی- چه قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب مصداق دارد. اینک عبرت‌آموزی از این تجربه کم‌کم زمزمه می‌شود و اندک‌اندک درمی‌یابیم که مهم، یافتن «اشتراکات جهان‌بینی» است، نه یافتن افتراق و جنگیدن برای آن. این اشتباه روشنفکری ایرانی در 200سال گذشته است که از ملت عقب مانده؛ انسان ایرانی دارد یاد می‌گیرد و ارانی باید آخرین نوع آن باشد.

پی‌نوشت:
1-رک نوشته‌ام: «چه می‌شد اگر بینش ارانی و نه صدیق بر تاریخ علم ما حاکم می‌شد». ایران من|۶، ص۱۰۹.
2-رک همان کتاب، به‌خصوص فصل‌های ۴ و ۵.
3-رک همان مجموعه، جلد ۷، مبانی تفکر در علوم فیزیکی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...