نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان | اعتماد


«سینمای آزار» کتابی است که اگر بخواهیم در یک جمله آن را توصیف کنیم، باید «راهنمایی برای فهم پیدا و پنهان سینمای هانکه» بخوانیمش. کتابی برای «عشق هانکه‌های» ایرانی! به‌ چاپ دوم رسیدن کتاب در بازه زمانی‌ای بسیار کوتاه نشان‌دهنده استقبال خوب خواننده از این کتاب است. میشاییل هانکه فیلمساز برجسته آلمانی برنده دو نخل طلای جشنواره کن است. دو جایزه‌ای که او به خاطر دو فیلم تحسین برانگیز متاخرش، روبان سفید (۲۰۰۹) و عشق (۲۰۱۲) از آن خود کرد. فیلمسازی که لحن تلخ و شکل تکینه به تصویر کشیدن اشکال متفاوت خشونت در آثارش، از او چهره‌ای مهم و قابل تامل در دنیای سینما ساخته است‌ و همین دلیل موجهی است برای ضرورت نوشتن - و البته خواندن - کتابی درباره جهان ذهنی و سینمای او؛ کاری که سعید عقیقی، که دست کم او را با دو فیلم‌‌نامه چشمگیر و به یاد ماندنی «هفت پرده» و «شب‌های روشن» در خاطر داریم، به نحوی درست و دقیق انجام داده است.

سینمای آزار  سعید عقیقی

عقیقی که پیشتر با نقدنوشته‌هایش نشان داده بود منتقدی با سواد و خوش ذوق است در «سینمای آزار» بدون اینکه در دام بیان حرف‌های ذوقی و «فرنچ تئوری» بازی‌های بی‌سرانجام - که خود یکی از منتقدانش است- بیفتد، تحلیلی منطقی، متین و روشن از سینمای هانکه به دست داده است. سینمای آزار کتابی است که هرچند به وضوح نشان‌دهنده علاقه مولفش به هانکه است، اما با فاصله‌گیری منتقدانه از متن، توانسته است درکی فلسفی، روانشناختی، ارتباطی، جامعه‌شناسانه و در یک کلام «چند جانبه» از سینمای هانکه به دست دهد.

کتاب مشتمل بر یک پیش‌گفتار و سه بخش است. بخش اول که عنوان «دنیای هانکه» را بر خود دارد در چهل‌وچهار صفحه شروعی مناسب برای ورود به دنیای ذهنی و جهان‌بینی هانکه است. عقیقی در بخش اول به خوبی رئوس بحثش را پی می‌ریزد و برای خواننده معلوم می‌کند که وقتی از سینمای هانکه - که تعبیر آزار را در وصفش برگزیده- می‌نویسد، از چه حرف می‌زند. عقیقی در این بخش بنیان‌های فلسفی‌روانشناختی اندیشه هانکه را می‌کاود و نشان می‌دهد که چگونه سویه‌هایی از ایده‌آلیسم آلمانی فیشته و اگزیستانسیالیسم سارتری ریشه‌دار در هگل و مارکسیسم غیر راست‌کیش ِ بنیامینی-آدورنویی و حتی رمانتیسیسم ادبی گوته-شلری در هانکه گرد هم آمده است‌؛ و البته فهم رفتارگرایانه هانکه از عمل آدمی که می‌توان ردّ آن را در مکتب روانشناسانه «رفتارگرایی» پی گرفت. نویسنده در این بخش با واسازی اجزای برسازنده آثار هانکه صورت‌بندی‌ای از همنشینی فرم و محتوا در سینمای هانکه ارایه می‌دهد که «فهم عامه» می‌تواند بر درستی آن صحه بگذارد. عقیقی با پرهیز از مغلق‌گویی سعی کرده است حتی المقدور راهی برای «فهم درست» هانکه بگشاید. هر چند که شاید تنها ایرادی که بتوان بر این منظومه وارد کرد، آوردن گوشه‌هایی از فیلم‌های هانکه است که شاید به یاد آوردن همه‌شان برای خواننده چندان آسان نباشد یا دست کم باعث پرش ذهنی او حین خواندن کتاب شود؛ ایرادی که به نظر می‌رسد راه گریزی از آن نباشد.

بخش دوم کتاب شرح پر‌جزییات‌تری است از تک‌تک فیلم‌های هانکه؛ شرحی که البته طرح کلی‌اش در همان بخش اول ریخته شده و حال خواننده این امکان را می‌یابد که بر کلیات پیش‌خوانده‌اش، تامل بیشتری کند. در این بخش، قسمت مربوط به فیلم «بازی‌های مفرح» با «عنوان راه فراری نیست!»، از بهترین‌های کتاب است. بخشی که در آن نویسنده با بهره‌جستن از نقد آدورنویی، از ‌نقدش بر «خشونت کاریکاتوری» موجود در سینمای تارانتینو پرده برمی‌دارد و در اقناع خواننده به اینکه خشونت در آثار هانکه نسبت به سینمای هالیوود به شکل محسوسی کیفتی دیگرگون دارد، موفق عمل می‌کند. بخش سوم کتاب هم تصاویری برگزیده از سکانس‌هایی از آثار هانکه است؛ تصاویری که قرار است سبک بصری ویژه هانکه را با «بهره‌گیری از قاب در قاب هاب سینمای مدرن از یک سو و ایجاد وضعیت عاطفی‌ای کاملا متفاوت با استادان نیم قرن پیش» سینما را در پیش چشم خواننده قرار دهد.

آنچه مشخص است انتشار کتاب «سینمای آزار» به عنوان اثری تالیفی - نه ترجمه - در فضای فکری جامعه سینمایی ما امری مبارک است؛ اتفاقی که استقبال خوب مخاطبان جدی سینما از کتاب، نیاز به تکرار آن را بدیهی جلوه می‌دهد. سعید عقیقی در تحلیل فیلم «بازی‌های مفرح»، که شاید آزاردهنده‌ترین فیلم هانکه باشد، به چند نکته اساسی اشاره می‌کند: اول اینکه، دو جوان سادیست این فیلم، «صرفاً در حال پس دادن درس‌هایی‌اند که رسانه بطور مداوم به آنها آموخته است. یاد گرفته‌اند با ادب و قساوتی توأمان، و با خونسردی ویران‌کننده‌ای که تنها در فیلم هانکه به چنین تجسم و نتیجه‌گیری‌ای می‌رسد، قانون‌شان را که تفریح با زندگی دیگران است، به اجرا بگذارند»؛ دوم اینکه، در سینما به خصوص در فیلم‌های هالیوودی، «عادت تماشاگر این است که قربانیان، با وجود دادن تلفاتی چند، راه فرار را می‌یابند و در لحظه آخر بر مهاجمان سادیست و روان‌پریش چیره می‌شوند. برتری قرارداد سینمایی بر واقعیت روزمره در این فیلم‌ها، نجات دایمی قربانیان است؛ بشارت مجازی‌ای که هالیوود برای پالایش روحی بینندگانش لازم می‌داند. اما در فیلم هانکه، این هاله مقدس نجات‌بخش از دور سر قربانیان بخت‌برگشته محو شده و فیلم‌نامه برای ایجاد امیدواری در بینندگان لذت‌برنده از دست‌وپا زدن پدر ناامید، مادر بی‌گناه و فرزند معصوم خانواده و به دست آوردن دل آنها با پیروزی خیر بر شر در پایان، هیچ تدارکی ندیده است. در فیلم‌نامه هانکه، تمام راه‌ها بسته است» و به همین دلیل، فیلم «بازی‌های مفرح» این سوال را برای بینندگانش ایجاد می‌کند که «چطور می‌شود از شر این دنیا خلاص شد؟ پاسخ فیلم روشن و بی‌انعطاف است؛ راهی وجود ندارد.»

بنابراین سینمای هانکه را، علاوه بر خصلت آزار‌دهنده‌اش، باید سینمایی نهیلیستی دانست که پوچی اندوهبار و حیرت‌انگیز جهان را - البته از منظر هانکه – ترسیم می‌کند. شاید حتی بتوان گفت که ترسیم این پوچی، سرمنشأ آزار در سینمای هانکه است؛ چه اگر جهان – از منظر هانکه – چنین عبث و بیهوده نبود، این همه آزارآلوده نیز نبود. در واقع هانکه جهان پر زرق و برق کنونی را بازار مکاره بی‌سود و بیهوده‌ای‌ می‌داند و شاید نگاه وی نسبت به دنیای انسان متجدد امروزی، به یک معنا، در این مصرع حافظ به خوبی بیان شده است: نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان/‌گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...