انتشارات خط مقدم چاپ دهم کتاب «نامزد گلوله‌ها» نوشته مرتضی سرهنگی را منتشر و روانه بازار نشر کرد.

نامزد گلوله‌ها» نوشته مرتضی سرهنگی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از تسنیم،‌ «نامزدها گلوله‌ها» مسافرت کوتاهی است از صبح قنات ملک پرچشمه تا نیمه‌شب سرد فرودگاه بغداد. ادای دین سرهنگی به کسی که می‌دانیم ترکش‌ها و گلوله‌های بی‌معرفت، سال‌ها دنبال او بودند.مخاطب نامزد گلوله‌ها از سال‌های فرماندهی حاج قاسم در جنگ تحمیلی و حضور او در عملیات‌های مختلف خواهد خواند تا زمانی که حاج قاسم فرمانده سپاه قدس می‌شود و در لبنان و عراق و روزهای پرآشوب سوریه حضور پیدا می‌کند و برای بیرون راندن مسلحین و داعش از خاک این کشور و کشور عراق تلاش می‌کند تا لحظه‌های تاریکِ فرودگاه بغداد و آن انفجار.

سرهنگی این‌بار به قلم شاخص خودش مهم‌ترین رویدادهای زندگی شهید قاسم سلیمانی را برای مخاطبش روایت کرده است. او در این‌باره می‌گوید: «بعد از این‌همه سال که موهایمان سفید شده است، نوشتم ببینم قد این قلم کوچک و ساده می‌تواند به اندازه‌ی یک نگاه‌تان با دیگران حرف بزند!»

در بخش‌هایی از کتاب «نامزد گلوله‌ها» آمده است: چکیده زندگی بعضی از آدم‌ها هم می‌شود «جنگ». کسی مثل حاج قاسم سلیمانی که از همان 13 سالگی نسبت به خانواده آنقدر احساس مسئولیت می‌کند که از روستای قنات ملک راهیِ کرمان می‌شود تا کار کند و بجنگد برای زندگی و کمک به پدر؛ تا بانک، باغشان را به جای بدهی برندارد. کار کردن از نوجوانی و انجام ورزش‌های زورخانه‌ای و پرورش اندام و کاراته و بعدتر آشنایی با چند نفر از انقلابیون و نشستن پای درس قرآن و منبر روحانیون مؤمن الفبای مبارزه را در وجود حاج قاسم می‌نشاند.

«روزی که پای مردم عادی به کاخ‌های پهلوی دوم باز شد، در کرمان قاسم سلیمانی جزو اولین کسانی بود که برای گرفتن شهربانی وارد ساختمان قدیم آن شد…» «او از آن به بعد آرام و قرار نداشت، صبح‌ها در اداره آب کار می‌کرد و عصرها در ایست بازرسی و گشت‌های شبانه به دوستان مسجدی‌اش در کمیته کمک می‌کرد.

کمی بعد به عضویت افتخاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد تا بتواند برای سرپا ماندن انقلاب بیشتر کار کند… «به یاد روزی افتاد که مسئول گزینش سپاه، او را به علت موهای بلند فرفری، پیراهن آستین‌کوتاه و سگک بزرگ کمربندش نپذیرفته بود….»

سوران ایل، کاخ‌های بی‌دیوار، کاشی‌های لاجوردی، سایه‌های غریبه، زخم کرخه، خرمشهر نه محمره، آب‌های آرام هور، باتلاق پنج‌شیر، ویرانی دوقلوها، عروس تنها، سرب گداخته، پسر ابوشاکر، سفر از جمله عناوین و سرفصل‌های این کتاب هستند.

انتشارات خط مقدم چاپ دهم این کتاب را در 108 صفحه خشتی به قیمت 90 هزار تومان منتشر و روانه بازار نشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...