کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» به قلم نصرت‌الله محمودزاده به چاپ چهارم رسید.

«محمد؛ مسیح کردستان» به قلم نصرت‌الله محمودزاده محمد بروجردی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» روایتی است از زندگی شهید محمد بروجردی که چاپ و نشر آن را انتشارات روایت فتح بر عهده داشته است.

این کتاب هم اکنون با طراحی جلد جدید چهارمین چاپ خود را روانه بازار نشر کرده که با استقبال خوب مخاطبین همراه بوده است.

در بخشی از این اثر می‌خوانیم:

ناگهان بی سیم چی صدایی غیرمنتظره شنید (میدانم بروجردی آنجاست. می‌خواهم او را نصیحت کنم. من فرمانده دمکرات این منطقه هستم). بروجردی گوشی را قاپید و با طمانینه گفت: بروجردی هستم، بفرمائید. میشناسمت خیلی در کردستان اسم در کردی، اما هنوز با مرد رودرو نشدی. بهتر است مثل دو مرد باهم حرف بزنیم. خنده فرمانده دمکرات در گوشی پیچید و ادامه داد: شنیده‌ام خیلی از کردها عاشق مرامت شده‌اند؛ اما فکر نمی‌کردم تا این حد احمق باشی.
اگر مایل نیستی شرافتمندانه حرف بزنی بهتر است بقیه حرف‌ها بماند برای عملیات امشب.
فرمانده با خشم جواب داد: زبان تیزی داری؛ فرمانده قلب‌های پیشمرگان. معلوم است خیلی از پیشمرگان را زیر شکنجه مجبور به اعتراف کرده‌ای. قاسملو قسم خورده اگر شما بتوانید جاده سردشت پیرانشهر را پس بگیرید، زنش را طلاق بدهد. پس به قاسملو پیغام بدهید، هم ما این جاده را پس خواهیم گرفت و هم او زنش را طلاق نخواهد داد.
بی سیم را قطع کرد و به ناصر کاظمی، فرمانده تیپ ویژه شهدا گفت: امشب با یک خرس تیر خورده طرفی. تا قبل از سپیده صبح، کار را تمام کنید…
کمی تأمل کرد و گفت: لعنت به شیطان. چرا باید تحت تأثیر چرندیات این فرمانده قلدر قرار بگیرم؟ تا می‌توانید اسیر بگیرید و کمتر خون بریزید.

چاپ چهارم این کتاب با قیمت ۶۳ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...