آدم‌خوار | جان هاوکس

20 اردیبهشت 1400

آدم‌خوار [The Cannibal]. رمانی از جان هاوکس1 (1929- )، نویسنده‌ی آمریکایی که در 1949 منتشر شده است. اشپیتسن-سور-لو-داین2 نام یک دهکده‌ی خیالی آلمانی است که در آغاز جنگ جهانی اول و پایان جنگ دوم به عنوان محل رویداد این داستانی خیالی انتخاب شده است که در نقطه‌ی مقابل هرگونه تحلیل جامعه‌شناختی و هرگونه واقع‌بینی افسانه‌ای قرار می‌گیرد. هرچند جان هاوکس در جنگ جهانی دوم مأمور آمبولانس بوده است، آلمانی که در اینجا از آن یاد شده است فراورده‌ی ناب خیال و نوعی قالب «قابل قبول» برای تجسم ویرانی و فرتوتی و نوعی «آخر بازی» به سبک ساموئل بکت3 است که در آن، دنیا به چند تکه اثاث صحنه، به چند جابه‌جایی در مکانی که مجاور دکوری از ویرانه‌هاست کاهش می‌یابد و نیز گفتگوهای محدودی که خبر از تباهی، مرگ ناگهانی و فرسودگی نیروهای حیاتی می‌دهد.

آدم‌خوار [The Cannibal]. جان هاوکس

رویداد محوری داستان، تا جایی که بتوان در این کتابی که کاملاً به یاد تجسم شاعرانه‌ی خیال اختصاص یافته است از رویداد محوری سخن گفت، بسیار ساده است: در 1914، استلا، خواننده‌ی کاباره و دختر یک ژنرال که بعدا به مادام اسنو تبدیل خواهد شد، با یک انگلیسی خائن به وطن آشنا می‌شود و سپس با پسری ناتوان به نام ارنست ازدواج می‌کند. در 1945، در شهر ویرانه‌ها که دیوانه‌ها مؤسسه را ترک کرده‌اند، استلا اسنو، در پانسیون خود، پذیرای خواهرش یوتا می‌شود که معشوقه‌ی تسی‌تسندورف4 راوی نازی است که خود را پسر قیصر می‌پندارد و رؤیای برقراری نظم کهن از طریق اعمال قدرت را در سر می‌پروراند: او موفق به کشتن یگانه اشغالگر امریکایی ناحیه -وکتاب- می‌شود و موتورسیکلت او را، که نشانه‌ی قدرت برتر است، تصرف می‌کند.

در پیرامون این ماجرای اصلی ضعیف، چند شخصیت هستند که همگی و به اشکال مختلف سلامت خود را از دست داده‌اند: بزرگسالان ناقص‌العضو و کودکان معلول؛ به بالامیر، که در زیرزمین پانسیون مادام اسنو سکونت دارد و انگاری که از یک نمایشنامه‌ی بکت یا رمانی از فاکنر5 بیرون آمده باشد؛ و چند تن دیگر که فقط به نوع کار یا لقبشان تقلیل یافته‌اند -سوزن‌بان، شهردار، مأمور سرشماری، دوک، تاجر- که گمنامی‌شان یادآور رمان قصر کافکا6 است.

انهدام عمومی، بی‌نظمی، مرگ، قطع اعضای بدن، و وحشت در کانون کتاب آدم‌خوار قرار دارند و به قول یک ناقد امریکایی «منظره‌ی کابوسی است که از پشت یک صفحه‌ی شیشه‌ای توصیف شده است.» این بدان‌معناست که صافی همه‌جا حاضر است و زبان بافت خود را تحمیل می‌کند و «بذر» خود را میان خواننده و یادآوری کابوس می‌نشاند و بدان مفهوم است که با توجه به طرد هرگونه واقع‌بینی، بزرگی جان هاوکس در اینجا مبتنی است بر آفرینش زبان رؤیایی و غالباً سوررئالیستی برای درهم‌شکستن سدهای موجود میان نثر و شعر به منظور بیان خصلت تحمل‌ناپذیر و غیرقابل زیست جهانی که همه‌ی خطوط ارتباطی آن قطع شده‌اند؛ جهانی که زبان‌پریشی، خاموشی و سردی مرگ بر آن حاکم است.

مرتضی ثاقب فر. فرهنگ آثار. سروش


1. John Hawkes 2. Spizen-sur-le Dein
3. Beckett 4. Zizendorf 5. Faulkner 6. Kafka

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...