روایت خواندنی باورهایی جادویی | الف


جای داستان­های بومی و صداهای نشنیده در ادبیات ما همچنان خالی­ست. ادبیاتی که شاید این روزها با فضاهای شهرنشینی و داستان­های آپارتمانی محدود شده و آنچه از روایت غیرشهری مانده برای مخاطب شهرنشین سرشار از ملال است و گاهی حوصله سر بر. در این میان هستند رمان­هایی که مخاطب شهرنشین را هم جذب می‌کند و پای روایت خود می‌­نشاند.

دلفین مرده حسن بهرامی

روزگاری «خشم و هیاهو»ی فاکنر، کتاب محبوب کلاس‌های داستان نویسی بود که خواننده‌­اش را مسحور روایت پیچیده خود می‌کرد و شاه بخش آن هم فصل اول رمان، که از زبان «بنجی»1 روایت می‌شود. در طول این سالها نویسنده­‌های بسیاری خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر آن روایت، داستان­هایشان را نوشته‌ اند. درست یا غلط رمان «دلفین مرده» چه از لحاظ فرم و چه محتوا، حال و هوای خشم و هیاهو را برایم تداعی کرد.

«دلفین مرده» نوشته‌ی حسن بهرامی پس از 6 سال انتظار برای اخذ مجوز در 47 امین سال زندگیش توسط نشرچشمه از مجموعه کتاب­های قفسه آبی به بازار آمده است و در 17 بخش روایت می‌شود. حسن بهرامی در سال 1349 در روستای شاه‌بهرام از توابع شهرستان باشت متولد شده و فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است و پیش از این چندین کتاب چاپ شده از جمله مجموعه داستان «اره برقی خاموش است» و مجموعه شعر «ایرج میرزای تو» را در کارنامه خود دارد.

رمان «دلفین مرده» روایت ذهنی و جادویی و روان پریش دوران نوجوانی یک مهندس نفت است، در جایی نزدیک گچساران حوالی دهه‌ی هفتاد. داستان به صورتی نه چندان خطی و بخش به بخش جلو می­رود. در ابتدای رمان زمان و جغرافیای داستان و زاویه دید راوی و تصاویر موهومی که از چشمانش می‌گذرد و تحلیل‌هایی که برای خود دارد با توجه به ملال و شب ادراری، بیش از هر چیز بنجی «خشم و هیاهو» فاکنر را بیاد می‌آورد. «دلفین مرده» فضایی وهم آلود و راز گونه دارد. هرمز، نوجوانی درون گرا و یاغی، هر بار اجناسی را از جعبه ابزار پدر از کار بی­کار شده ­اش می‌­دزدد و آنها را در دکه­‌ای با سیگار مبادله کرده و هم­پالکی­‌هایش را جمع می­‌کند دور صخره‌ای که به شکل طاووس رنگش کرده‌­اند و به تماشای اوهامی که دارند می‌نشینند و سیگار دود می‌­کنند.

دنیای کلمات هرمز، مملو از واژگان کلیدی است که تنها در ذهن او معنای پررنگی دارند. بذر اوهام­‌هایش را از زبان پدرش بیرون می­‌کشد و می‌­پرورد. حسن بهرامی با بازنمایی باورهای جادویی در زیر لایه ما را با واقعیت روستا و طبقه محرومی که سال­هاست دیده نمی‌شود و صدایش شنیده نمی­‌شود همراه می­‌کند. او ابعاد اجتماعی و فرهنگی آن قسمت از جغرافیای ایران را در حیات درونی «هرمز» می­‌کاود. در کنار شرح آشفتگی­‌های هرمز ما تلاش خانواده­ای روستایی را می­‌بینم برای جان گرفتن و رونق کار از زیر صفر. در سایه‌ی این رونق گرفتن، هرمز که حالا می‌دانیم مهندس نفت است تکه­‌های زخم­دار گذشته­اش را بیرون می‌­ریزد.

حسن بهرامی روایت طبقه‌ی اجتماعی را بر عهده گرفته که خط به خط آن را از بر است. با انتخاب واژگان و توصیف‌هایی که از آنجا می­‌آورد سعی دارد قبایی بدوزد در خور محتوایی که با آن آشنا است؛ طبقه‌ی محروم کارگری با خانه­‌های نیمه ویران.

نحوه‌ی روایت هرمز از گزارشگری صرف برخاسته و به تصویری در هم ریخته پهلو می­‌زند. به طور نمونه تصویری که بارها در جای جای رمان توصیف می‌­شود منظری است از هفت موجود که گاهی اسب سوارند و گاهی تبدیل به موتور سوار می­‌شوند و این تصویر هر بار خواننده را میخ­کوب می­‌کند تا رمزآلودیش را به رخ بکشد. رازی که در متن داستان چندان گشوده نمی­‌شود و ما را به حدس­ها و گمان­های تاریخ معاصر متوسل می­‌کند.

با نگاهی مثبت می‌­توان گفت آنچه بیش از هرچیزی چشم نواز است هم­خوانی محتوی است با فرم که در بخش عظیمی از اثر رعایت شده. فقط تک و توک آنجا که صحبت از بهرام صادقی و میشل فوکو شده متن ظرافتش را از دست داده و حجم گل درشتی توی ذوق می­‌زند و همانجاست که می­‌بینیم جایگاه روایی هرمز در این رمان قابل بحث است. حسن بهرامی رمانش را از زبان هرمز نوجوان روایت می­‌کند ولی گاهی این کلام به هرمزی که حالا مهندس نفت است نزدیک­تر است. تقابل هرمزی که در دنیای چسبناک با روزهای تو سری خورده و شب‌های سیاه و سرشار از کابوس دست و پا می‌زند با هرمزی که مراحل درمان روحی­‌اش را می­‌گذراند وحدتِ روایت را دانسته یا نادانسته اندکی به هم می‌­ریزد.

به نظر می‌رسد حسن بهرامی دغدغه‌ی نوشتن این رمان را از سال­ها قبل با خود داشته است. با انتخاب­های درست و تصاویر غریب و شخصیت­های خاص، بعنوان تمهیداتی برای خلق جذابیت بیشتر، مخاطب را به خواندن ادامه‌ی داستان ترغیب کنند. شاید بتوان گفت شخصیت اصلی این داستان همان منطقه از گچساران است که داستان این آدم­ها بر بسترش روایت می‌شود و می­‌توان این رمان را ادای دین حسن بهرامی دانست به زادگاهش.

«دلفین مرده» از آن دسته رمان­‌هایی­ است که به خواندنش می­‌ارزد. کمی سخت­‌خوان است، گاهی به شعر پهلو می‌­زند، پیرنگ پیچیده‌­ای ندارد ولی تصاویر، شخصیت­ها و حس و حالی را رو می­‌کند که حیف است خوانده نشوند.

...
1- بنجی پسر دیوانه‌ای که یکی از راویان متعدد رمان مشهور خشم و هیاهو شاهکار ویلیام فاکنر است.

گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...