وحشتِ جنگ | سازندگی


آلیستر مک‌لاود [Alistair MacLeod] یکی از برجسته‌ترین نویسنده‌های کانادایی است که مارگارد اتوود، آلیس مونرو، و مایکل اونداتیه در ستایش او و داستان‌هایش سخن گفته‌اند. هر سه کتاب مک‌لاود (یک رمان و دو مجموعه‌داستان) به فارسی منتشر شده‌اند. «صبح روز یادبود» [Remembrance] آخرین کتاب اوست که با ترجمه پژمان طهرانیان و از سوی نشر کتاب کُنج منتشر شده.

آلیستر مک‌لاود [Alistair MacLeod] صبح روز یادبود» [Remembrance]

«صبح روز یادبود» داستانی حماسی با تنها شصت‌وپنج صفحه است، اما حسی همانند رمان دارد. داستان «صبح روز یادبود» زندگی سه نسل از خانواده‌ای را دربرمی‌گیرد که وحشت جنگ زندگی‌شان را ویران کرده و به خاطر ناکافی‌بودن سربازهای تعلیم‌دیده و یاسِ از دست‌دادن بستگانی که در خانه داشتند مصیبتِ بسیاری کشیدند.

داستان گواهی بر بینش ویلیام فاکنر است: «گذشته نمرده است، حتی نگذشته است.» این عبارت در زندگی بازماندگانی جریان دارد که همانند داروسازهای روانی سرنخ تاریخ را به طلای زندگی موفق تبدیل می‌کنند. «صبح روز یادبود» همانند تمام داستان‌های آلیستر مک‌لاود روحیه مقاوم مردم و قدرت آنها در ایمان، امید و عشق را نشان می‌دهد.

«صبح روز یادبود» داستانی تکان‌دهنده از سه نسل از مردان خانواده‌ای که زندگی آنها برای همیشه تحت سلطه‌ سایه طولانی جنگ تغییر می‌کند. پدربزرگ خانواده حدودا نود سال دارد، پسرش اواخر دهه‌ شصت زندگی‌اش را سپری می‌کند و نوه‌ خانواده در اواخر دهه چهل‌سالگی است. دو فصل اول داستان به صورت سوم شخص روایت می‌شود و زندگی دوران جوانی پدر و پسر را به تصویر می‌کشد. فصل آخر داستان از زبان نوه‌ خانواده است که مشغول رانندگی است و به دیدار افراد مسن‌تر خانواده می‌رود. داستان در روز یادبود در کیپ برتون مدرن اتفاق می‌افتد که مسیر پرپیچ‌وخم طی‌شده‌ زندگی و خاطرات سه نسل باقیمانده خانواده مک‌دانلد را بازگو می‌کند.

در ساعت‌های اولیه صبح یازدهم سپتامبر ،دیوید مک‌دانلد پدربزرگ خانواده، کهنه‌سرباز جنگ جهانی دوم، بیرون از خانه خود در کیپ برتون ایستاده و برای شرکت در مراسمی که احتمالا آخرین مراسم روز یادبود او خواهد بود، آماده می‌شود. در انتظار آمدن پسر و نوه‌اش است که تصمیم خود را برای رفتن به جنگ در ناامیدی برای حمایت از خانواده جوانش به یاد می‌آورد. وحشت زندگی در خط مقدم در اورتونای ایتالیا را به یاد می‌آورد، و سپس اتفاقی را که در هلند رخ داد زمانی که کانادایی‌های منجی آمدند. او به یاد می‌آورد که جنگ چگونه زندگی خانواده‌اش را ویران کرد، اما دلایل دیگری برای ادامه زندگی به او داد. آنچه پدیدار می-شود تفکری زیبا و تاییدکننده زندگی است درمورد « چگونه زمان حال همیشه از دل گذشته بیرون می‌آید» و چگونه حتی در میان تراژدی و بدبختی امکان رستگاری وجود دارد.

آلیستر مک‌لاود در آوریل 2014 درگذشت. اگرچه آثار زیادی ندارد، اما همه‌ آنها پرمحتوا هستند و احتمالا از او به‌خاطر رمانش «غم‌های کوچک» که برایش جایزه ایمپک دابلین را به ارمغان آورد، به خوبی یاد می-کنند که زندگی در کیپ برتون را به تصویر می‌کشد. مانند همیشه سبک نوشتن، ساده، مستقیم، پرشور و کامل است، اما با آهنگ و وزن به کلمه‌ها که باعث اهمیت آنها می‌شود. تصور ایجاد شده مربوط به زندگی واضح و ساده است که با یکپارچگی شخصیت‌های پیچیده می‌گذرد. مثل همیشه نوشته‌های آلیستر ارزش خواندن دارند. مک‌لاود هنر بیرون‌کشیدن غم و اندوه از زندگی روزمره و تبدیل آن به اثری زیبا را به کمال رسانده است. و او اغلب این هنرش را با حمله‌کردن به زمانه و خانواده‌ها نشان می‌دهد.

«صبح روز یادبود» داستان پدران، پسران و بازماندگان جنگ در سرزمین‌های دور و آشوب‌های جبهه داخلی است. داستان اینطور شروع می‌شود: «دیوید مک‌دانلد که بیرون آمد تا برود کنار کپه هیزم‌هایش بایستد، هوا هنوز تاریک بود، هرچند که روشنایی خاکستری صبح در راه رفته‌رفته داشت خودنمایی می‌کرد. از آن صبح‌هایی نبود که یادآور صبح‌های اوایل تابستان باشد، که اگر آنقدر که باید منتظر می‌ماندی، خورشید آرام‌آرام نوک کوه‌های مشرق سرک می‌کشید. و بعد، شبنم‌های شبانگاهی اهسته بخار می‌شدند، گلبرگ‌ها رفته‌رفته باز می‌شدند، و صداهای روزِ در راه جای صداهای شبِ پادرگریز را می‌گرفتند.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...