کتاب «مدارا و ریشههای نامدارایی» [التسامح و منابع اللاتسامح : فرصالتعایش بینالادیان و الثقافات] اثر ماجد الغرباوی که بهواسطه نسب عراقیاش، دردآشنای بیمهریها و خصومتهای خانمانبرانداز عراق و خاورمیانه است و شاید بتوان همذاتپنداریاش را در تنظیم این کتاب موثر دانست.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ حسین روحانی صدر، کارشناس گروه ایرانشناسی و اسلامشناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران: با گذشت بیشاز هشتاد سال از شروع جنگ جهانی دوم در اردیبهشتماه 1318، همچنان تألیفات و پژوهشهای مختلفی درباره پیشبینی راهکارها برای کاهش آلام و پاییننگاهداشتن آتش جنگهای خانمانبرانداز انجام میشود. یکی از این تألیفات کتاب «مدارا و ریشههای نامدارایی» اثر دکتر ماجد الغرباوی است که بهواسطه نسب عراقیاش، دردآشنای بیمهریها و خصومتهای خانمانبرانداز عراق و خاورمیانه است و شاید بتوان همذاتپنداریاش را در تنظیم این کتاب مؤثر دانست. کتاب او به شکلی فشرده ریشههای نارضایتی را بیان میدارد و برای بررسی راههای رساننده به رواداری از نگرهای نو، آمادگیهای لازم را فراهم میآورد.
او تأکید دارد اکنون ارزش رواداری در گرو آرامش و ثبات اوضاع ویرانکننده در عموم کشورهای اسلامی و بهخصوص کشورهای عربی است و تا وقتی رواداری فراگیر نشده و در گستره فردی و اجتماعی به کار گرفته نشود، همچنان، اسباب گرفتاری و تهدیدها در کمینگاه است تا در فرصتهای بهموقع، سوار بر امواج بههمپیوسته خشونت و بیرحمی، هرچیز نیک و شایستهای را در زندگی نابود کند. با وجود آنکه رواداری واژهای اسلامی و دارای معنایی آشکار است، اما خوانشهای نسنجیده از دین و آرایههای قرآن آن را واژهای جعلی، وارداتی و غیراسلامی میداند و در این پندارند که مدارا وارد شده تا ارزشهای دین پاک را ویران کند. کسانی که پیوسته خشونت میورزند و آتش جنگ را برافروخته میدارند، به چنین خوانشهایی از قرآنکریم چنگ میزنند و کتاب خدا را تنها به آیاتی فروکاستهاند که در شرایط و موقعیتهای خاص زمانی و مکانی نازل شده است و اما آیات فراوانی که مردم را به محبت، همدلی و کنارگذاشتن خشونت و نیز دعوت به اسلام با حکمت و پند و اندرز نیکو فرامیخواند، به فراموشی سپردهاند.
او در جابهجای اثرش کشور عراق را بهعنوان نمونه مطالعاتی به مخاطبان عرضه کرده است و اشاره میکند که شاید خشونتورزیها و درگیریهای کشور عراق، همچون نمونهای در یاد انسانهای آینده باقی بماند، کشوری که از گذشته به گوناگونیهای دینی، مذهبی و قومی شناخته شده است؛ اما اکنون، یکپارچگی آن هدف تجاوزهای خطرناکی قرار گرفته است، و همان شیوههای دلبستگی و پیوستگی را به شیوههای آتشینی دگرگون کرده که در گرداگرد آن خونهای کودکان، زنان و پیرزنان بیگناه ریخته میشود. وخیمشدن نابسامانیها، همه ما را به گفتوگو درباره اسباب نهادینه خشونت، راه بررسی احساسهای درونی فرد و خردجمعی جامعه را فرامیخواند. شاید به علتهای نهفتهای دست یابیم که شرایطی ویژه، امکان آشکار شدنشان را تاکنون به عقب انداخته است.
برای نمونه خشونتهای پراکنده و دهشتهای آشکاری که امروز در سرزمین دجله و فرات رواج دارد، پیوندهای مردم عراق را از یکدیگر بریده است و آنان را به گروههای رویگردان از یکدیگر تبدیل کرده است. اکنون در زمانهای که به اسم دین و اسلام و شرع، خشونت فراگیر شده و سربریدنها و قطعهقطعهکردن دست و پاها و تکهکردن کشتهشدگان امری عادی شده، ما به رواداری بیش از هر زمان دیگری نیازمندیم. مسلمانان بیگناه تنها به جرم اختلاف مذهبی یا سیاسی کشته میشوند و امروز اسلام را با همین کارهای غیرانسانی تا چه رسد به غیراسلامی، میشناسند. چرا انسان برافروختن جنگ و سوختن را دوست میدارد و صلح و آشتی را نمیپذیرد؟ آیا در پسِ چنین انتخابی باورهای دینی، اعتقادی و اخلاقی وجود دارد؟
او رواداری را برگزیده همگان میداند تا انسان را از چنگال مرگ برهاند و از خونریزیهای بیشتر و ناخشن هوسبازانه خشونت و تندروی در هر کجا جلوگیری کند، در جهان امروز که اکنون از خشونت و بیزاری و غرور و ستیزههای نظامی پر شده است. اگر رواداری برای جامعههای پیشرفته ضرورت به شمار میرود، برای کشورهایی مانند عراق که از افراد و گروههای دینی و سیاسی گوناگون تشکیل شده، درمانی اساسی برای جبران خسارتهای بهجامانده از بحرانها و کشمکشها و کشتارهاست.
در ادامه پرسش شایان تأملی را مطرح میکند که آیا برای انسانی که به ناتوانیاش و زیادی لغزشهایش و آسیبرسانیاش به حقوق دیگران آگاهی دارد، رواداری شایستهتر نیست؟
او کشور عراق را بهدلیل داشتن دو ویژگی، نمونهای در دسترس برای تمام فصلهای این کتاب میداند: نخست آنکه عراق در حال گذار از حکومت استبدادی، سیاه و خودکامه به حکومتی دموکراتیک و آزاد است و میخواهد که حقوق انسان و شهروندانش و آزادی اندیشه و عقیده را پاس بدارد و نمونهای انسانی برای همه ملتها و کشورهای منطقه عربی باشد و این نیازمند چهارچوبی ارزشمند و اخلاق نویی است که ملتش را از بلا و گرفتاری برهاند و آنان را به مرتبتی پیش رفته و فراگیر وارد کند؛ دوم، آنکه عراق دربردارنده دین، مذهب و قومهای گوناگونی همچون مسیحی، صائبی، یزیدی، شیعی، سنی، عربی، کردی و ترکمانی است. افزون بر این، عراق پر از اختلافهای فرهنگی، فکری و اعتقادی و دیدگاههای سیاسی است و مانند برخی کشورها دارای یک دین و قوم و مذهب نیست. پس عراق امروز نیازمند چهارچوبی است که در آن همه مذهب، دین و گروههای اجتماعی یکپارچه شوند و شکی نیست که هرگاه هر گروه و قومی به ویژگیهای خود پافشاری کند، رسیدن به چهارچوب وحدتبخشی که همه گروه و قوم و دیدگاهها را در خود جای دهد، ممکن نخواهد شد.
او پرسشهایی همچون معنای لغوی و اصطلاحی تسامح چیست؟ از یک فرد یا سازمان یا دولت روادار چه انتظاری میرود؟ ابزارهای رواداری کدامند؟ را برای داشتن درک درست از رواداری مطرح میکند، و از نظر او باید پاسخ روشنی به آنها داد تا معانی درهم آمیخته نشوند و رواداری به تندردادن، یا خاری، یا منت، یا واگذاشتن یا آشتی با ظلم و استبداد معنا نشود.
او گسستن از بنای نامدارایی و بازتشکیل آن براساس ارزش رواداری، یعنی ساخت جامعه روادار را کاری بس مهم، طاقتفرسا و سخت میداند که به گفتوگوهای فرهنگی و فکری نیازمند است تا درنتیجه، فضایی به وجود آید که در آن مردم، آمادگی کنارگذاشتن ارزشهای سلبی گذشته و پذیرش ارزشهای اجتماعی نو را پیدا کنند. یکی از نکات مهم مدنظر او طرح این پرسش است که باوجود ششمیلیون تکه سلاح بهجامانده از جنگهای پیدرپی عراق چگونه میتوان به رواداری اعتماد کرد؟ گویی جامعه قبیلهای به بمبهای هستهای آماده انفجار با ویرانی گسترده میمانند.
به اعتقاد وی نقش روحانیون، کدخدایان و اربابان در بنیانگذاری ارزشهای اجتماعی ساختگی در عراق را نباید فراموش کرد. ارزشهایی که برحسب عادت باید پیروی شوند، نافرمانی نگردند و نقدی به آنها وارد نشود. چنین ارزشهایی، پیوسته ساخت طبقه بلندپایگان و اشرافزادگان است و در پوشش اخلاق شرع وقانون از منافع طبقاتیشان پشتیبانی میکند. طبقه متوسط چنین جامعهای نیز به هدف دوستی با طبقه اشراف و رهایی از آزار و اذیتهایشان در وابستگی و دلبستگی خود به آن ارزشها زیادهروی میکنند؛ درحالیکه طبقه پایین همان جامعه در برابر آن ارزشهای ساختگی نافرمانی میکنند؛ زیرا اشرافزادگان بر آنان چیره گشتهاند، ستم میکنند و از حقوق طبقه پایین دفاع نمیکنند. برخی از اساسیترین تندرویهای دینی شایسته بررسی را چنین برمیشمرد:
۱) روایت گروه نجاتیافته؛
۲) منشور جنبشهای اسلامی؛
۳) فتواهای تکفیر و اغواکننده.
او خطر تندروی را در زودباوری، کمخردی، پریشانفکری، ناتوانی در فهم دین و چنگزدن به ظاهر قرآن میداند. چنین روش سختگیرانهای، اسلام و مسلمانان را به سختی انداخته و توان و کاراییشان را گرفته است. گویا اسلام با تروریست و تروریست با اسلام برابر شده است. خشونتهای غیرانسانی و ترور، سبب شده تا جایگاه مسلمانان در میان امتهای عالم از بین برود. جنبشهای اسلامی با افراد جامعه، رفتاری براساس شایستگیهای علمی و احترام به دیدگاهها و آزادی رأی ندارند؛ زیرا این امور را معیاری برای ارزیابی ارزشها به شمار نمیآورند، بلکه در نزدشان معیار ارزیابی فقط اندازه ایمان شخص و پایبندیاش به شریعت اسلامی است.
او به تحلیل و نقد برداشتهای تندروان و متعصبان دینی از آیات قرآن بهویژه نسخ پرداخته است. او نسخ را بهطور مطلق رد نمیکند؛ اما دلیلی قطعی برای ثابتکردن این نسخهای افراطی ندارد. جامعه جاهلی را یکی دیگر از مفاهیمی میداند که باید نقد شود و سیدقطب را در نوشتههایش بنیانگذار این مفهوم میداند.
دکتر محلاتی، قرآنپژوه و استاد گروه الهیات صلح دانشگاه ابرلین ایالت اوهایوی آمریکا، در مقدمه خود بر این اثر، آن را به نسبت موضوع مهم رواداری و مهارت خشونت، کتاب کمحجمی معرفی میکند، که نویسنده با تیزبینی به جنبههای مهمی از هستیشناسی، تاریخشناسی، جامعهشناسی، معنیشناسی، نمادشناسی، فلسفۀ سیاسی، روانشناسی، دینشناسی و مردمشناسی رواداری یا خشونت، توجه کرده است. کتاب او ازحیثِ مراجعه به آیات و احادیث مربوطه، از غنای قابل توجّهی برخوردار است؛ درعین حال، جای توسعه کمی و کیفی در جلدهای دیگر لازم است.
همچنین اشاره میکند اکنون متفکران مهمی از غرب، متوجه مسئله خشونت شدهاند و خشونتپژوهی،کمکم بهصورتِ رشته مهم علمی جای خود را باز میکند. امری که در این بین ضرورت مبرم دارد، این است که بین متفکران خشونتپژوه غربی و شرقی، بهویژه اسلامی، گفتوگویی برقرار شود و زبان مشترکی به قصد برانداختن خشونت از ساحت کل جهان، توسعه یابد. این امر، مستلزم توجه هر دو طرف به نظریهپردازی عمده در خشونتپژوهی است. جا دارد خشونتپژوهانِ ایرانی و اسلامی از نظرتئوریک، با اندیشههای امثالِ هاناآرِنت، اِسلاُوی ژیژک، بیونگچولهان، گفتوگویی را آغاز کنند تا خشونتپژوهی بینِرشتهای و بینادیان و دروندینی، قوام و غنای بیشتری پیدا کنند.
وی این سؤال را از غرباوی میپرسد که آیا مهرودوستی و تولّی و مدارا در جهانبینی اسلامی مستلزم درک و مصداق خصومت و دشمنی است؟
ایشان بر این باور است که میتوان غرباوی را در گفتوگو با خشونتپژوهِ معاصر، بیونگچولهان، و فلاسفه سیاسی مسلمان، مانند فارابی، ماوردی و نصیرالدین طوسی دید. بدون رواداری و تسامح، دانه خشونتها گسترده میشود. خشونتها آدمی را در چرخه باطل زنجیره انتقام میافکند و حیات و امنیت برای همگان ممتنع میشود. خسارت بزرگتر اما این است که فقدان تسامح و مدارا، ما را از امکان دوستی محروم میکند.
انتشارات نگاه معاصر سلسله کتابهای «ساحت صلح» با تکیه بر فرهنگ مهرپایه ایرانی و شیعی و رویکردی علمی، روشمند و تطبیقی، صلح شناسی را به طور جدی وارد جرگه نشر کرده است و کتاب 169 صفحهای «مدارا و ریشههای نامدارایی» ماجد الغرباوی با ترجمه عالمانه مرتضی رحیمینژاد را منتشر کرده است.