محمود فاضلی | سازندگی


اولین دوره نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در ۱۴ الى ۲۲ آبان سال ۱۳۶۶ به ریاست آقای صباح زنگنه معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در محل دائمی نمایشگاههای بین‌المللی برگزار شد. ایشان تا دوره چهارم همچنان ریاست این نمایشگاه را بر عهده داشت. زنگنه در کتاب خاطراتش با عنوان «داستان هفت شهر» که از سوی اداره نشر وزارت امور خارجه در سال ۱۳۹۸ به چاپ رسید در خصوص نمایشگاه کتاب چنین می‌گوید:

خاطرات صباح زنگنه داستان هفت شهر تاریخ شفاهی وزارت خارجه

در کشور دهها نمایشگاه برگزار می‌کردیم. در دهه فجر نمایشگاه‌های کتاب برگزار می‌شد. هم مطبوعات هم کتاب و در سطح استان‌ها این بعد را توسعه دادیم؛ چون همه فعالیت‌های قبل از انقلاب در تهران منحصر بود، به غیر از یکی دو فعالیت که آن نوع هم قبل از انقلاب زیر سؤال بود. بعد از انقلاب سعی کردیم همه فعالیت‌ها در همه استانها و شهرها پخش شود و سیاست عدم تمرکز یا تمرکززدایی را تعقیب کردیم. نمایشگاه‌های کتاب همزمان در همه استانها برگزار می‌شد. نمایشگاه خدمت بزرگی برای مؤسسات انتشاراتی بود؛ برای اینکه کتاب‌هایشان به اقصی نقاط کشور ارسال می‌شد. ما هم همه ادارات ارشاد اسلامی در سطح کشور را مکلف کردیم که تسهیلاتی برای آنها قائل شوند و بدون اخذ هزینه‌های محل عرضه کتاب، مکان‌های مناسبی فراهم کنند.

صباح زنگنه که برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب را از یادگارهای آن دوران می‌داند، راه اندازی نمایشگاه کتاب را چنین به یاد می‌آورد: کم کم انتشار کتاب تا حدودی گسترش پیدا کرد؛ اما نیازمند کاغذ و چاپخانه بود که در دوران جنگ، معاونت فرهنگی توانست همه این نیازها را تأمین کند و با فهم درستی که مسئولان در آن دوره داشتند، کمک لازم را به عمل آوردند. بعد دیدیم باید در نمایشگاههای خارج از کشور هم شرکت کنیم. ناشران و مؤسسات مهم مطبوعاتی را دو یا سه سال به خارج اعزام کردیم. تجربه جالبی از برگزاری نمایشگاه‌های کتاب در داخل و در خارج به دست آمد و به این فکر افتادیم که نمایشگاه‌های داخلی را به نمایشگاه بین‌المللی کتاب تبدیل کنیم.

این فکر را چندین ماه مورد مطالعه قرار دادیم. احساس می‌شد که بعد از انقلاب کشور به کتاب‌های خارجی کمتر دسترسی دارد. دانشگاه‌های ما که تقریبا به حالت فقر و کمبود شدید کتاب و نشریات علمی روز دچار شده بودند. ما هم می‌بایستی به آنها کمک می‌کردیم تا به‌روز شوند. مؤلفان، مترجمان و محققان ما برای اینکه در کوران موارد انتشاراتی جدید قرار بگیرند به کتاب نیاز داشتند. این بود که اندیشه راه اندازی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران شکل گرفت. در داخل وزارتخانه با معاونت بین‌الملل، سینمایی، هنری، معاونت مجلس و استانها رایزنی شد. همگان استقبال کردند و گویی گمشده‌ای را پیدا کردند. همه تأکید داشتند حتما این کار انجام بگیرد.

انجام دادن این کار مستلزم امکانات و شرایطی بود که باید سیاست‌ها به درستی تنظیم می‌شد، شرایط و ضوابط واردات کتاب را بررسی کردیم؛ بنابراین از اینکه هر کسی بنا بر سلیقه خودش بخواهد رفتار کند جلوگیری کردیم. اما جایی برای برگزاری نمایشگاه کتاب نداشتیم. اصلا در رژیم قبل به موضوع کتاب در حد یک کار تشریفاتی نگاه می‌شد. تنها جایی که فضا داشت، محل نمایشگاه بین‌المللی بازرگانی بود برای تبدیل شدن آن از یک محل نمایش کالا به نمایشگاه کتاب، کار بسیار طاقت فرسا و سختی نیاز بود.

مسئولان آن دوران کمتر این درک را داشتند. لازم بود با آنها به بحث بنشینیم و اهمیت مقوله کتاب را تفهیم کنیم و اینکه یک سری امکاناتی از قبیل قفسه‌های نمایشگاه کتاب اصلا در کشور وجود نداشت. قفسه‌هایی که در کتابخانه‌ها بود جوابگو و مناسب نبود. از تعدادی از سازندگان لوازم کتابخانه‌ها دعوت کردیم و با دادن امکاناتی آنها را به تولید قفسه‌های کتاب سوق دادیم. برای خرید کتاب می‌بایستی ارز تخصیص داده می‌شد و تأمین ارز در دوران جنگ جزء محالات بود؛ اما با مذاکره‌ای که با رئیس جمهور جناب آقای خامنه‌ای داشتیم از ایشان فقط خواستم حمایت معنوی کنند، من مشکل مادی آن را با هیئت دولت حل می‌کردم. ایشان استقبال کردند و تعبیرشان این بود که اگر شما توانستید این نمایشگاه را برگزار کنید، آن وقت به شما آفرین و احسنت خواهم گفت.

به نخست وزیر رجوع کردم و از او خواستم که کمک کند. پرسید چه کمکی؟ گفتم حمایت معنوی و سیاسی از این کار. این کار بزرگی است و برای اولین بار می‌خواهد در کشور انجام شود. دوم، حمایت مادی. گفتند حمایت مادی یعنی چه؟ گفتم: یعنی برآورد ما این است که اگر کتاب بخواهد وارد کشور شود باید با ارز دولتی بین دانشگاه‌ها، حوزه های علمیه، مؤلفان و محققان توزیع شود. تفاوت ارز دولتی با ارز آزاد خیلی زیاد بود. اصلا برای یک مؤلف، محقق یا مترجم یا یک عالم در حوزه علمیه یا استاد دانشگاه، امکان خرید کتاب خارجی با ارز آزاد وجود نداشت. برآورد کردیم، به ده میلیون دلار در هر نمایشگاه رسیدیم. ده میلیون دلار با درآمد نفتی آن موقع رقم قابل توجهی به نظر می‌آمد.

آقای میرحسین موسوی نخست وزیر وقت در هیئت دولت دعوت کردند و گفتند: «آقای زنگنه خواسته‌تان چیست؟» مطالبات را شرح دادم. رئیس بانک مرکزی و یک یا دو نفر از وزرا نیز نظر دیگری داشتند. آقای آقازاده وزیر نفت بود. گفتند: «این رقم‌ها خیلی زیاد است، از کجا باید تأمین شود؟ کی پول دارد؟ نفتمان با این نرخ فروش می‌رود.» آن یکی گفت ما خودمان بودجه نداریم.

آقای میرحسین موسوی همان‌جا جمع بندی کردند و گفتند با توجه به این که این نمایشگاه برای خدمت به همه وزارتخانه‌ها و کشور است، به آقای رئیس بانک مرکزی که آن زمان آقای مجید قاسمی بود، دستور دادند از همه وزارتخانه‌ها در سقف ده میلیون دلار قطع می‌کنید و در اختیار آقای زنگنه می‌گذارید. جمع بندی نخست وزیر در این جلسه مصوب شد. گفتم آقای قاسمی چه کار باید کنیم، گفت ما و شما این بحثها را دنبال می‌کنیم. تأمین ارز یعنی تأمین ریال، ولی قرار شد ایشان تخصیص را بدهند و بر اساس خرید و نیاز یک ترتیب اجرائی هم برایش طراحی کنیم.

بحمدالله با این مصوبه هیئت دولت، نمایشگاه شکل گرفت. ناشران مهم جهان دعوت شدند. انواع کتابهای ادبی، علمی، هنری، دانشگاهی و حوزه‌‍ای طبق ضوابطی که تصویب کرده بودیم، وارد شد. کمیته نظارت بر اجرای ضوابط تشکیل دادیم. کمیته بین الملل، ناشران داخلی و خارجی را نیز تأسیس کردیم و زمینه‌ای فراهم شد که یک ناشر داخلی از نزدیک نحوه رفتار، انتشار و تعیین قیمت و موضوعات ناشر خارجی را ببیند. گویا ما همه ناشران ایرانی را به نمایشگاه‌های مهم خارجی بردیم و امکان شناختشان را از حرکت نشر و انتشار جهان فراهم کردیم.

به ناشران خارجی هم گفتیم شما بروید ناشران ایرانی را ببینید شاید بتوانید تعدادی از کتابهای داخلی را انتخاب کنید و آنها را برای ترجمه و انتشار در خارج مناسب ببینید. در کنار نمایشگاه، سمینارهای فرهنگی و علمی راه انداختیم. فرهنگ و تمدن اسلامی را به عنوان موضوع اصلی انتخاب کردیم. از هنرمندان و مهندسان بسیار خوب کشورمان، استفاده کردیم، یک غرفه ویژه طراحی کردند که به نظرم می‌آید یکی از زیباترین غرفه‌های بعد از انقلاب تاکنون بود که هیچ غرفه ای به آن زیبایی و خوبی طراحی نشده بود. آقای دکتر ندیمی، آقای مهندس دکتر حجت، خود آقای میرحسین موسوی، آقای محمد بهشتی، پنج یا شش نفر دیگر از مهندسان و هنرمندان را جمع کردیم. آنجا عکس هایی از مهم ترین کتابها و آثار تمدنی ایران و اسلام را عرضه کردیم و با گردش درون سالن، تصویر نسبتا زیبا و کاملی از مراحل رشد و نمو فرهنگ و تمدن اسلامی حاصل شد. آنجا آثار مهندسی و معماری اسلامی به خوبی عرضه شده بود.

در سالهای بعد هرکدام یک موضوع خاصی برایش انتخاب کردیم. سال دوم موضوع «شعر و فلسطین» را انتخاب کردیم. مهم ترین شعرای جهان اسلام و عرب را به ایران دعوت کردیم. مرحوم سميح القاسم یکی از مهم ترین شعرای فلسطینی را از سرزمین های اشغالی دعوت کردیم و به ایران آوردیم. سميح القاسم از جمله شاعران معاصر فلسطینی است که شعر مقاومت فلسطین را بنیان گذاشت. *

برای نمایشگاه شعرایی از لبنان، عراق، فلسطین، ایران، اردن و کشورهای دیگر دعوت شده بودند. قضیه فلسطین به خوبی در نمایشگاه دوم مطرح و ترویج شد. این نمایشگاه به دلیل نیت‌های درست و طراحی های منضبط اکنون به یک جشنواره فرهنگی تبدیل شده که همه ملت ایران را به خودش جذب می‌کند و همین اندازه که جوان‌ها، دانشجوها، محققین و علما در یک محفل واحد به مدت ۱۰ روز حضور پیدا کنند، ما احساس رضایت مندی می‌کنیم و خوشحالیم که توانستیم این همه اندیشه، تفکرات و جریانهای مختلف را در یکجا جمع کنیم.

به نظرم می‌آید در آخرین دوره تعداد چند میلیون مراجعه کننده در این ۱۰ روز داشتیم. حضور این تعداد افراد به معنی پالایش فرهنگی، تجدید اندیشه های فرهنگی و ایجاد نشاط فرهنگی در کل جامعه است. در معاونت فرهنگی و مطبوعاتی، ۷ سال خدمت کردم. سال آخر بخش مطبوعاتی جدا شد و به آقای محسن امین زاده معاون مطبوعاتی واگذار شد. البته، امروز اگرچه کتاب و روزنامه کاغذی به لحاظ تعداد و شمارش، خیلی کم شده است و انتشارات دیجیتالی جای کاغذ را گرفته است، اما نباید اصل و پایه «نوشتار» را زیر سؤال برود. کشور ما همچنان در ردیف های پائین یا متوسط تولید اندیشه و تحلیل و تألیف قرار دارد.
...
* سميح القاسم در سال ۱۹۳۹ از خانواده‌ای دروزی در شهر زرقاء اردن به دنیا آمد. در شهرهای «رامه و ناصره» به تحصیل پرداخت و در فلسطین زندگی می‌کرد. سميح مدتها رئيس اتحادیه نویسندگان عرب در فلسطین بوده و به فعالیتهای ادبی و سیاسی مشغول بود. او علاوه بر شعر، چند رمان و مقالات ادبی فراوانی نوشته است. نخستین کتاب شعر او با عنوان «کارونهای خورشید» در سال ۱۹۵۸م منتشر شد. او در ۳۰ سالگی شش مجموعه شعر منتشر کرده بود. آواز کوچه ها، خونم بر کف دستم است، دود آتش فشان ها، سقوط نقابها، مرگ بزرگ، مرثیه های سميح القاسم، تو را دوست دارم آنگونه که مرگ می‌پسندد، عنصر نامطلوب. آخرین کتاب شعر او «هفت کتاب» نام دارد. سميح القاسم جوایز بسیاری را در حوزه شعر کسب کرد که از آن جمله می‌توان به جایزه شعر در اسپانیا، فرانسه، مصر و همچنین بارها توسط رهبر فقید جنبش فلسطین، یاسر عرفات مورد تقدیر قرار گرفت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...