نوید خسروانی | سازندگی


شعر هنر ملی ایرانیان است؛ هنری که زبان فارسی را در جهان به‌عنوان یکی از چهار زبان کلاسیک دنیا ثبت کرده است. بااین‌حال، از زمانی که روز شعر و ادب فارسی به‌مناسبت درگذشت محمدحسین شهریار در تقوم ثبت شد، موافقان و مخالفان مقابل هم صف کشیدند و اظهارنظر کردند. (روز جهانی شعر 21 مارس مصادف با 1 فروردین است) یک دهه از این نامگذاری می‌گذرد و هنوز این نام‌گذاری نتوانسته طیف گسترده‌ای از مخالفان را با خود همراه کند. آنچه می‌خوانید گفت‌وگو با دکتر محمد دهقانی نویسنده، مترجم و عضو سابق هیات‌علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران است با نگاهی انتقادی به نام‌گذاری این روز و روزهای این‌چنینی که در تقویم ایران ثبت شده است.

محمد دهقانی

در تقویم رسمی، ۲۷ شهریور «روز بزرگداشت استاد شهریار» و «روز شعر و ادب فارسی» است. در همان تقویم برای فردوسی (روز پاسداشت زبان فارسی)، مهدی آذریزدی (روز ادبیات کودک)، و برای بزرگداشت حافظ، سعدی، سهروردی، شمس تبریزی و... روزهایی وجود دارد. گاه همایش یا مراسمی نیز به‌این خاطر برگزار می‌شود. پیش از اینکه مشخصا به‌روز شهریار بپردازیم، نظر شما درباره‌ این مناسبت‌های مندرج در تقویم و برنامه‌ها چیست؟

من هیچ نظر خاصی در این مورد ندارم. چه اشکالی دارد که این روزها را نام‌گذاری کرد و به‌این بهانه مسائلی را طرح‌کردن درباره‌ اهمیت زبان فارسی یا شعر و ادبیات فارسی؟ حالا در انتخاب روزها جمعی یا کسانی همچین تصمیمی را گرفته‌اند. فرقی نمی‌کند روز سهروردی یا شمس تبریزی کِی باشد، مهم این‌ است که به‌صورت یک نماد یا سمبل زمانی درنظر گرفته شود؛ گرچه ما نه از زمان تولد یا زمان دقیق مرگ شمس باخبریم، ولی به‌هرحال براساس یک قراینی این‌ها تعیین شده و بد نیست.

در تقویم، بین شهریار و روز شعر فارسی تمایز قائل شده، ولی به‌نظر می‌رسد که رابطه‌ علّی دارند و به‌خاطر درگذشت شهریار، ما بزرگداشت شعر فارسی هم داریم. لااقل در افواه و مطبوعات چنین است. در اهل ادبیات، مخالف و موافقِ این قضیه پیدا می‌شود. گروهی می‌گویند به‌هر بهانه‌ای که شده، بایستی اهمیت شعر فارسی را گوشزد کرد. دیگرانی معتقدند که شهریار نمی‌تواند بارِ نمادِ شعر کلاسیک یا نو فارسی را به‌دوش بکشد. شما چگونه می‌بینید؟

بله من هم معتقدم که شهریار یکی از شاعران بزرگ معاصر (قرن چهاردهم) در زبان فارسی است، اما اینکه شهریار به‌طور کلی نماینده‌ شعر فارسی اعم از شعر سنتی یا معاصر باشد، به‌نظرم درست نیست. اشکالی ندارد ما روز بزرگداشت شهریار داشته باشیم، ولی نمی‌شود این را با روز شعر فارسی یکی دانست. شهریار یکی از شاعران بزرگ معاصر در ایران است و نمی‌شود که او را مساوی و هم‌عرض شعر فارسی درنظر گرفت. من هم با این کار موافق نیستم.

گروهی از موافقان می‌گویند که با توجه به‌آذری‌بودنِ شهریار و داشتن شعرهایی به‌ترکی، خوب است که دستاویزی برای انسجام ملی بشود؛ یعنی شهریار به‌نوعی حافظ زبان فارسی ا‌ست بین ترک‌زبان‌ها. شما می‌پذیرید؟

زبان فارسی نیازی به‌محافظ بین ترک‌زبان‌ها ندارد. زبان فارسی به‌قول فرنگی‌ها lingua franca اقوام مختلف ایران است. ما اگر این تفکر قوم‌گرایانه را کنار بگذاریم -که دیگر تفکر پیشامدرن است و ربطی به‌انسان مدرن ندارد؛ مثلا فارس‌ها از ترک‌ها جُدا هستند یا ایران متعلق به‌فارس‌ها یا ترک‌ها است- و ایران را متعلق به‌همه‌ اقوام ایرانی درنظر بگیریم و زبان فارسی را هم زبان مشترک قوم‌ها بدانیم، دیگر لازم نیست برای زبان فارسی در بین اقوام غیرفارسی‌زبانِ ایرانی قائل به حافظ و نگهبان و این‌ها باشیم. نیازی به‌این کار نیست. این زبان کاربرد دارد بین اقوام. ناگزیرند از استفاده از آن و پیشینه‌ ادبی خیلی واضح و روشنی دارد. این نوع دستآویزها که مثلا شهریار یا هر شاعر دیگری که اصولا زبان مادری‌اش ترکی‌ است و به‌فارسی شعر می‌گوید، پس حافظ زبان فارسی بین ترک‌زبان‌هاست، این به‌نظرم اصلا تصور درستی نیست و هیچ نیازی به‌این‌جور دستآویزها وجود ندارد.

داستان و رمان فارسی، نثر فارسی، منظومه‌سرایی و... همه زیر پرچم ادب فارسی (با تاکید بر شعر) می‌توانند جمع گردند؟ بزرگداشتِ چهره‌های شاخصِ این حوزه‌ها، چه کمکی به‌رشد یا پرورش فکرهایی در این زمینه‌ها می‌کند؟ چنان‌چه قرار باشد حمایتی شود، پیشنهاد شما از چه نوع است؟

من گرچه اهمیّتی نمی‌دهم که برای هرکدام از عناوین رمان فارسی، شعر فارسی و... یک روزی در تقویم تعیین شود و خیلی هم این کار را مؤثر نمی‌دانم، ضمن اینکه البته هیچ مخالفتی ندارم و قضیه برایم علی‌السویه است، ولی فکر می‌کنم که بزرگداشت زبان فارسی و شعر و چهره‌های هنری و نویسندگان بزرگ، چه قدیم چه جدید، این‌ها به‌حرف نیست. ما اگر صدها روز هم داشته باشیم در سال به‌نام این‌ها و هی مقاله بنویسیم و هی بگوییم این‌ها آدم‌های بزرگی بودند و چنین و چنان، فایده‌ چندانی نخواهد داشت، بلکه فکر می‌کنم حتی باعث می‌شود قضیه بی‌مزه هم شود و مردم خسته شوند از این‌جور حرف‌ها و تکرار این مسائل. در عمل بایستی کاری بشود و آن کار عملی اتفاقا الان دارد برعکس صورت می‌گیرد! یعنی من شاهد مداخله‌های بی‌محتوا و بی‌جا و غیرعالمانه‌ بررس‌های وزارت ارشاد در کار خلاقه‌ ادبی هستم.

در حوزه‌ رمان‌نویسی، شعر، داستان، ترجمه، فلسفه و چیزهای دیگری که من این روزها باهاش سروکار دارم و بیش از سی‌سال است که دارم می‌نویسم و ترجمه می‌کنم، متاسفانه بزرگ‌ترین مزاحم برای بزرگداشت این مفاهیم و چهره‌ها و شخصیت‌های فرهنگی و کارهایشان، سانسورِ وزارت ارشاد است و این ممیزی که دارند انجام می‌دهند و خودشان را برتر از جامعه قرار داده‌اند و فکر می‌کنند باید تصمیم بگیرند برای چون منی که دارم سی‌چهل‌سال است که در این حوزه کار می‌کنم، آن‌ها جای من فکر می‌کنند و چیزی را که من و همکاران من می‌نویسند و اندیشمندان و هنرمندان ایران پدید می‌آورند، آن‌ها می‌دهند دست آدم بی‌سوادی که لایعلم الهر من البر؛ خط می‌کشد زیرش و این کلمه را حذف کن و این مفهوم را بردار... بعضی کلمات را حرام کرده‌اند درواقع. این مانعِ بزرگداشت می‌شود و این اسبابِ نابودیِ فرهنگ است. من مطلقا مخالف هرگونه سانسوری‌ام به‌هر بهانه‌ای. خواه اخلاق باشد، خواه سیاست باشد، خواه هرچیز دیگری. جامعه خودش باید این‌ها را تعیین کند. اگر این شعور را برای جامعه‌ خودمان قائل نباشیم که می‌تواند تشخیص دهد و تعیین کند... چطور در بازار کالاها هیچ حساسیتی وجود ندارد و هرکس هرچه بخواهد تولید می‌کند و جنس قلابی وارد بازار می‌شود، آن‌جا نظارتی نیست، درحالی‌که دارو و غذا با زندگی مردم خیلی بیشتر در ارتباط است، ولی متاسفانه در حوزه‌ فرهنگ یک وزارت‌خانه‌ دولتی با بودجه‌ دولتی و پول مردم، با نامِ اینکه ما می‌خواهیم فرهنگ را سالم نگه داریم، از اساس خریب می‌کند. ای کاش ما هیچ روزی را در تقویم‌مان برای بزرگداشت نداشتیم، اما در عمل این تخریب‌ها را انجام نمی‌دادیم.

پرسش آخرم این‌ است که شکافِ روزافزونِ مردم از میراث ادبی خود را قبول دارید یا در آن اغراق می‌شود؟ شما در مجموعه‌ تاریخ و ادبیات هدف خود را آشنایی نوجوانان و دانشجویان با میراث ادبی و تاریخی می‌دانید. آیا برنامه‌های همایش و مصاحبه و... پاسخ‌گوی این نیاز و شکافِ به‌وجودآمده است؟

ببینید، مردم اگر به‌چیزی احساس نیاز کنند، کنارش نمی‌گذارند. اگر این تصور وجود دارد که میان مردم و میراث ادبی زبان فارسی شکاف افتاده و مردم دیگر نمی‌توانند با این میراث ارتباط برقرار کنند، لابد مثل یک لباس کهنه شده که نمی‌توانند از آن استفاده کنند و به‌دردشان نمی‌خورد، پس کنارش می‌گذارند. من البته نمی‌پذیرم که مردم قهر کرده باشند با میراث ادبی خود. اصولامگر ما در یک جامعه باید انتظار داشته باشیم که همه حافظ‌خوان باشند یا مثلا سعدی و فردوسی را خوب بشناسند؟ در جوامع دیگر هم این‌طور نیست. کافی ا‌ست که شما همین حالا مراجعه کنید به‌یک آدم انگلیسی‌زبان عادی که در لندن زندگی می‌کند و مثلا کارمند بانک است و از او بپرسید که چند قطعه از شکسپیر حفظ است. اگر هم آن‌ها ارتباطی دارند، برای این‌ است که دائماً این آثار به‌زبان روز بازآفرینی می‌شوند. دیگر کسی شکسپیر را با آن زبان اصلی انگلیسی قرن پانزدهم و شانزدهم که متوجه نمی‌شود. این‌ها دائماً دارند به‌شکل‌های مختلف سینما و تئاتر و روایت‌ها و تفاسیر جدید بازآفرینی می‌شوند و به‌این‌ترتیب ممکن ا‌ست که آن کارمند خیلی با زبان شعر شکسپیر از نزدیک آشنا نباشد، ولی شکسپیر در زندگیِ اجتماعیِ امروزِ او یا ایرلند یا آن جزیره حضور دارد. در ایران هم همین‌طور است.

ممکن‌ است که یک کارمند بانک در تهران چند بیت از سعدی حفظ نباشد یا هیچ‌وقت «گلستان» و «بوستان» نخوانده باشد یا نداند که «آن‌چه نپاید دلبستگی را نشاید» از سعدی ا‌ست، ولی این را به‌کار می‌برد و برایش زنده است و ما با سنتِ ادبیِ خودمان قطع ارتباط نکرده‌ایم. درمورد مجموعه‌ تاریخ ادبیات که چندتاییش منتشر شده است، من آن‌جا نگفته‌ام برای آشنایی نوجوانان و دانشجویان با میراث ادبی ا‌ست! ولی یکی از هدف‌ها همین است. من خواسته‌ام تا خوانشِ خودم را از تاریخ و ادبیات ایران به‌دست بدهم، چون خوانش‌های قبلی که به‌نام تاریخ ادبیات یا تاریخ نوشته شده‌اند، عمدتا -نمی‌گویم همه‌شان- پر از دیدگاه‌های ایدئولوژیک‌اند و سعی کرده‌ام تا جای ممکن این نگرش ایدئولوژیک را کنار بگذارم و یک گزارش نزدیک به‌واقع‌تری از تاریخ و ادبیات ایران به‌دست دهم. این کاری ا‌ست که همیشه باید صورت بگیرد، در هر عصری و زمانه‌ای بایستی «سنت» را بازخوانی کنیم و خوانش‌های تازه‌تر از تاریخ و سنتِ گذشته‌ خود به‌دست دهیم.

در همه‌ جوامع مدرن این کار صورت می‌گیرد. این‌طور نیست که فقط یک‌بار انجام شود؛ مثلا دکتر ذبیح‌اله صفا یک‌بار تاریخ ادبیات نوشت یا فریدون آدمیت تاریخ قاجار نوشت و تمام. این‌طور نیست. امیدوارم بعد از من هم دیگرانی بیایند و با نگاهی دیگر به‌تاریخ ادبی ما حرف‌های تازه‌ای بزنند. به‌هیچ‌وجه نه نافیِ کارِ گذشتگان است، نه مانعِ کارِ آیندگان، بلکه تکمیل‌کننده همدیگرند. تاریخ علم به‌این صورت پیش می‌رود. غیر از این هیچ ادعای خاصی در این مجموعه ندارم و واقعا معتقد نیستم که شکافی بین مردم امروز ایران با سنتِ ادبیِ خودشان وجود دارد که من پر کنم با این کتاب‌ها. فقط می‌خواهم بگویم ما باید یک خوانشِ متناسب با زندگی امروز از این سنتِ تاریخی و ادبی خودمان داشته باشیم و به‌تناسب نیازهای امروزی‌مان بتوانیم از این‌ها استفاده بکنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...