در 15 آگوست سال 2021 میلادی طالبان مجدد کابل را اشغال کرد. کارمندان دولتی، نهادهای خصوصی، نیروهای امنیتی، ریاست جمهوری و افغان‌تباران خارجی در یک وضعیت بسیار بدی قرار گرفتند و حتی راه‌ فرار خود را گم کرده بودند. سربازان در آن روزها، یونیفورمش را از تنش بیرون می‌کشیدند و به زباله‌دانی‌ها می‌انداختند. قدم زدن با پاهای برهنه را ترجیح می‌دادند نسبت به داشتن کفش نظامی ارتش و پولیس. شهر کابل به یک شهر زامبی مبدل شده ‌بود، همه سعی می‌کردند از این شهر فرار کنند و نمی‌خواستند که در این شهر بمانند و ادامه‌ای زندگی بدهند. همه‌ی مردم فکر فرار را در مغز و استخوانش پرورش می‌دادند. به ‌خاطر که طالبان از دوره‌ای اول تسلطش و ۲۰ سال اخیر آدم کشتن، انفجار و انتحار کردن، شغل با شرف شرعی و قانونی‌شان بودند و مردم افغانستان را در یک حالت سراسیمگی قرار داده‌اند.

خلاصه کتاب فرار از کابل» deliverance from kabul: the true story of one family's escape from afghanistan k e nielsen]  کی. ای. نیلسن [K. E. Nielsen]

کتاب «فرار از کابل» [deliverance from kabul: the true story of one family's escape from afghanistan k e nielsen] بیان‌گر گوشه‌ی از اتفاقات تلخ 15 آگوست در افغانستان است. این کتاب به قلم کی. ای. نیلسن [K. E. Nielsen] با ترجمه‌ی اسدالله جعفری(پژمان) در 90 صفحه توسط انتشارات سیب سرخ در تهران به زیور طبع آراسته شده است. خانم نیلسن یکی از نویسندگان آمریکایی است که وی برنامه‌های تافل و ای‌اس‌ال TOEFL و ESL را به بزرگ‌سالان و کودکان تدریس می‌کند. نیلسن زبان انگلیسی را بیش از هفت سال تدریس کرده ‌است. او دیدگاه‌های منحصر به فرد در مورد آموزش و یادگیری مؤثر در رابطه به آموزش زبان دارد. خانم نیلسن از دوران کودکی به داستان‌نویسی روی آورده. با این اوصاف، داستان‌ها و آموزش‌های نیلسن از تعریف‌ها و شهره‌های فوق‌العاده‌ای برخوردارند.

به هر حال، کتاب غیرداستانی فرار از کابل، داستان یک خانواده یا به عبارت بهتر، داستان یک خانمی به نام سمیه با دو فرزند قد و نیم قدش که در میدان‌ هوایی کابل گیرمانده است را حکایت می‌کند. این خانواده شهروند آمریکایی-افغان‌تبار است و به خاطر دید و بازدید از اقاربش به افغانستان آمده ‌بود، اما این دیدار در روزهای سقوط دولت جمهوریت مصادف می‌شود. سمیه و فرزندانش در یک وضعیتی خطرناک امنیتی قرار می‌گیرند. در کل کتاب فرار از کابل در برگیرنده‌ای 13 فصل است. دوازده فصل این کتاب در بارۀ نجات سمیه و فرزندانش نگاشته شده است و یک فصلش گزارش‌های تکان‌‎‎دهندۀ از جنایت‌های طالبان در افغانستان است. ساختار کلی کتاب تحقیقی-داستانی است، اما متن کتاب بر علاوه‌ای درد و هراس؛ موضوعات استخباراتی را نیز به شکل ماهرانه‌ی با خود حمل می‌کند. بنابراین، به صورت فشرده به سه نکته‌ای مهم در لایه‌های کتاب فرار از کابل می‌پردازم.

کلافه‌گی تیم‌ نجات سربازان آمریکایی
با این‌حال از لایه‌های کتاب فهمیده می‌شود که تیم نجات سربازان آمریکایی در یک وضعیت بد قرار داشته و با بن‌بست‌های وافری عملیات نجات مواجه بودند. در میان انبوه از مردم، تشخیص افراد که جانش در خطر قرار داشته، برای تیم نجات سخت و دشوار بوده. میدان هوایی کابل اتراق‌گاه خانواده‌ها و خواهان فرار از کابل بودند. ضعف تیم نجات سربازان آمریکایی به وضوح در کتاب مشاهده می‌شود و محسوس است. از چت‌های که خانم سمیه با خانم نیلسن داشته نیز افهام می‌شود که آمریکایی‌ها در یک بحبوحه‌ای قرار گرفته بودند که سربازان و تیم نجات شان از درک آن اتفاقات عاجز و سردرگم بودند.

خانم نیلسن چندین‌بار به‌خاطر نجات سمیه و فرزندانش با بخش استخبارات آمریکایی‌ها در تماس می‌شود، و آن‌ها فقط وعده‌های تهی نثار خانم نیلسن می‌کردند. هم‌چنان می‌توانیم از درون کتاب به این درک برسیم که مقامات بلند پایه‌ای آمریکایی نیز در همان روزها با گروه طالبان در ارتباط بودند. عده‌ای از کارمندان سفارت‌خانه آمریکا در کابل و شهروندان آمریکایی-افغان‌تبار را با توافق طالبان داخل قرارگاه آمریکایی‌ها اجازه‌ای ورود می‌دادند. برای افهام بیش‌تر به چند نمونه‌ی از لایه‌های کتاب اشاره می‌کنم:

«هنگامی‌که کایل به من تماس گرفت که چرا گروه نجات هنوز نیامده است، من به او پیام دادم و شرح و بسط دادم؛ سمیه و گروهی‌که برای نجات شما آمده بود هدف حمله‌ای گروه طالبان قرار گرفت. به همین خاطر آن‌ها مجبور شدند که به عقب برگردند. اما هم‌کاران ما برای خروج‌تان از میدان هوایی کابل شدیداً تلاش می‌کنند تا شما را از آن مخمصه بیرون بکشد» (از متن کتاب).

کایل یک کارمند استخبارتی نیروهای آمریکایی در آمریکا است: «ما نمی‌توانیم به طور قطعی بگوییم که چه کاری باید انجام دهید و یا چه کاری نباید انجام دهید، اما به نظر شخصی‌ام، فکر می‌کنم باید کمی صبر و حوصله پیشه کنید تا ببینید که آیا فرصتی برای ملاقات با تیم نجات وجود دارد یا خیر. اگر دوباره این فرصت هم میسر نشد، سپس به جلال آباد واقع در شرق افغانستان بروید؛ اما فعلا باید صبور باشید تا اوضاع در میدان هوایی کابل از مبهمی‌اش فارغ شود. امیدوارم که وضعیت عادی شود تا شما را از لجن‌زار به‌ نام میدان هوایی کابل نجات بدهیم» (از متن کتاب).
متن کتاب نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها از وضعیت شوکه شده ‌بودند و حتی خارج شدن خودشان را به صورت قطعی تضمین نمی‌توانستند. خانم نیلسن، به شیوه‌ای استخباراتی در کتابش نگاشته است که گفت‌وگوها با طالبان جریان دارد و تلاش می‌کند که به یک توافق نسبی برسد تا آمریکایی‌ها بتوانند از افغانستان بیرون شود.

دین و عقاید
چیزی که در این کتاب خیلی برجسته است موضوعات دین، عقیده و باور است. نویسندۀ کتاب عقیده و باور را برتر از عقل تلقی کرده و چنان موضوع عقیده و باور را بزرگ کرده است که باید کتاب را از زاویه‌های دیگری نیز مورد بررسی قرار داد. گاهی چنان به نظر می‌رسد که خانم نیلسن، مذهبی‌تر و افراطی‌تر از طالبان است، اما با این تفاوت که طالبان پیرو حضرت محمد است و خانم نیلسن پیرو حضرت عیسی مسیح. در هر حال، توصیه‌ای همیشه‌گی بانو نیلسن به سمیه این است که به «خداوند ایمان» داشته باشد. گاهی به خانم سمیه پیام می‌دهد که من برایت امشب دعا می‌کنم تا از میدانی هوایی کابل خارج شوی. شب‌های آینده قصد دارم دعاخوانی دسته‌جمعی برگزار کنم، تو هم دعا کن و به کمک خدا حتماً از آن‌جا نجات می‌یابی. این قسمت خیلی جالب است و باید عمیق شود تا تفاوت‌های شرایط دین و مذهب را در هر زمان و مکان درک کند.

جالب این‌جاست که خانم سمیه از دست یک گروه به شدت مذهبی، افراطی و بنیادگرا به نام طالبان فرار می‌کند، اما راه فرارش را یک فردی به شدت مذهبی دیگر به نام نیلسن که در آمریکا نشسته، هموار می‌کند. سمیه چندین شب با بچه‌های کوچک‌اش به میدان هوایی کابل می‌ماند و خانم نیلسن در آمریکا دعاخوانی دسته‌جمعی برگزار می‌کند. در هر حال، به صورت نمونه به چند برش از کتاب که دربارۀ وردخوانی‌های خانم نیلسن است، اشاره می‌کنم:

من مجددًا به سمیه پیام دادم: «قوی و پر قدرت باش. به امید خدا شما به خانه بر می‌گردید و یک زندگی نو و با آرزوهای نو را آغاز می‌کنید. آگاه باش که شما را دوست داریم و خداوند شما را بیش‌تر از همه دوست دارد. او از شما محافظت خواهد کرد (از متن کتاب). در فصل دوم از سمیه می‌خواهد که از خداوند طلب استغفار کند و تنها از او کمک بخواهد. به‌ عنوان نمونه: هر زمانی‌که به چنین موقعیت‌ها قرار می‌گیرم، از خداوند کمک می‌طلبم و به استغفار او می‌نشینم، دل به او می‌بندم و به درگاه او ضجه می‌زنم: ای خداوند بزرگ زندگی من به دست توست. من می‌دانم که حضرت عیسی توسط افراد شریر و شیطان صفت کشته شده‌ است. او واقعاً می‌تواند که گناهان آدم‌ها و انسان‌ها را ببخشد، اما او مرگ را شکست داد و دوباره زنده شد. من به حیات و زندگی او باور و ایمان دارم. ما در زندگی هیچ چیزی را تضمین نمی‌توانیم، اما کسانی‌که به خداوند ایمان دارند همه چیز را در زندگی آن‌ها تضمین می‌کند».

پیام‌های خانم نیلسن در آن شرایط به زعمش تأثیرگذار است. چون احساس می‌کرد که سمیه در یک شرایط بدی قرار گرفته است و در آن شرایط تنها اعتماد به نفس و متوسل شدن به خدا، راه دیگری برای آرام کردن او نیست. بدین‌سان، خانم نیلسن را می‌توان یک فرد به شدت دینی و مذهبی دریافت که از راه دور برای سمیه دیکته‌ای دینی و مذهبی می‌نویسد. اما نقش بانو نیلسن را برای خارج کردن خانم سمیه و فرزندانش، نمی‌توان نادیده گرفت چونکه ایشان بر علاوه‌ وردخوانی، خودش را به آب و سنگ می‌زند تا او را نجات بدهد.

کابل و شبح ترس
بخش مهم کتاب فرار از کابل، همین موضوع ترس و هراس است. طالبان میدان هوایی کابل را محاصره کرده است. هیچ مراعاتی با مردم ندارند و هر طوری که دلش خواست با مردم رفتار می‌کنند. سمیه چند شب و روزی که در میدان هوایی می‌ماند، هر لحظه ترس و هراس از وی و فرزندانش میزبانی می‌کند. هر طالبی را که می‌بیند خودش را از معرض دید پنهان می‌کند و اشک‌های ترس در چشمانش حلقه می‌زند. حتی امیدی برای زنده ماندن از وجودش سلب می‌شود و به نیلسن پیام می‌دهد که او را از جهنمِ به نام میدان هوایی کابل نجات بدهد. گاهی از بیانش عاجز می‌شود و به خانم نیلسن می‌نویسد: احساس می‌کنم که عمرم در همین‌جا به پایان می‌رسد. عامل مرگم می‌تواند دو چیز باشد یا ترس یا شلیک‌های نیروهای طالبان. به صورت نمونه چندی از پیامک‌های خانم سمیه را در ادامه درج می‌کنم:

سمیه پاسخ داد: واقعاً من خیلی خوب نیستم، در بین انواع از مریضی‌ها غلطک می‌زنم و خواب بر من حرام شده و نمی‌دانم که چه کنم و کجا بروم. وقتی‌که جواب پیامش را خواندم و فهمیدم که او مریض شده به‌ خاطر وضعیت آشفته‌بازار افغانستان، مهر و محبتی که نسبت به او در دلم کاشته بودم، قلبم به تپش آمد و من در آن هنگام شدیداً دچار عذاب وجدان شدم. چندین روز بود که خودم هم نمی‌توانستم یک وعده‌ غذایی کامل بخورم. شکست و ناکامی در برنامه‌های خروج امروز، آن‌قدر مرا بی‌حس و حرکت کرده‌ بود که دیگر توان پویایی و احساس خوشایندی از من سلب شده بود.

در نهایت؛ می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که کتاب فرار از کابل، بیان‌گر یک واقعیت تلخ از وطن مان افغانستان است که در 15 آگوست 2021 برخلاف تصور شهروندان افغانستان اتفاق افتاد. طالبان برای بار دوم کابل را با زور تفنگ با خشونت و یا هم تحت یک معامله‌ی سیاسی تصرف کرد. هم‌چنان، این کتاب برای خوانندگان به این سوال‌ها پاسخ می‌دهد؛ آن روزهایی‌که مردم به دلیل ترس از طالبان به میدان هوایی کابل می‌رفتند از آن‌جا قصد فرار داشتند و در آن‌جا چه اتفاقی افتاد؟. در همین‌حال، این کتاب از گوشه و کنار اتفاقات آن روزها روایت‌های میدانی را بازگو می‌کند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...