«انجمن ایالتی آذربایجان در دوره مشروطیت» به قلم محمد عزیزی توسط انتشارات اختر تبریز به بازار چاپ و نشر عرضه شد.

به گزارش ایرنا، این کتاب در ۳ بخش، شامل «علل و عوامل مشروطیت بر اساس نقش انجمن ها»، «پیدایش انجمن ایالتی آذربایجان و کارکرد آن تا واقعه انحلال مجلس شورای ملی اول، و «انجمن ایالتی آذربایجان از واقعه مجلس شورای ملی تا انحلال» تنظیم شده و حاوی مطالب تازه و ارزشمندی درباره انقلاب مشروطه ایران در خطه آذربایجان است. 

نویسنده کتاب «انجمن ایالتی آذربایجان در دوره مشروطیت» در مقدمه کتاب خود می نویسد: "جوامع و ملتهای مختلف در طول حیات خویش شاهد بروز برخی رویدادها و دگرگونیهای سرنوشت ساز می باشند که پیامدهای آن نسلهای متمادی را تحت تاثیر قرار داده و در تمام عرصه های حیاتی یک جامعه موثر واقع می شود، به طوری که شاید بتوان گفت هیچگاه این تاثیرات از بین نمی روند و هر روز در قالبی دیگر رخ می نمایند، ولی اصل و اساس همان نقطه عطف می باشد که در برهه ای خاص از شرایط زمانی و مکانی پدید آمده است".

عزیزی در ادامه با اشاره به تاسیس سلسله قاجاریه و اعتراضات جامعه ایرانی به عملکرد ناموفق آن در رویدادهایی مانند «رژی» ادامه می دهد: "تجمع فعالان نواندیش در قالب نهادهایی به نام انجمن سرآغازی است که آن را می توان بعد از شکسته شدن هیمنه استبداد، دومین گام بلند در راستای احقاق حقوق تضییع شده به حساب آورد".

نویسنده در ادامه با اشاره به انحلال مجلس شورای ملی اول توسط لیاخوف روس و به دستور محمدعلی شاه، فعالیت «انجمن ایالتی آذربایجان» را بعد از این واقعه، احیا کننده انقلاب مشروطه ایران می داند و به ذکر تاریخچه ای از فعالیت ۴ ساله آن به عنوان چراغ روشن انقلاب مشروطه ایران در سکوت گورستانی حاکم بر تهران و دیگر ایالات ایران بعد از بمباران مجلس شورای ملی می پردازد. 

کتاب «انجمن ایالتی آذربایجان در دوره مشروطه» در شمارگان یکهزار نسخه و ۳۳۶ صفحه توسط انتشارات اختر منتشر شده است.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...