کارل مارکس و فریدریش انگلس به نمایندگی از سوی دومین کنگره «اتحادیه کمونیستها» (لندن، دسامبر 1847) به تحریر این سند مشهور پرداختند که نشان‌‌دهنده مرحله‌ای اساسی در تاریخ نظریات سوسیالیستی است و آغاز توسعه جنبش کارگری معاصر به شمار می‌رود... تمامی تاریخ، تاریخ مبارزه طبقاتی، یعنی مبارزه میان طبقات استثمارشده و استثمارکننده، طبقات مسلط و طبقات تحت سلطه، در مراحل مختلف تکامل اجتماعی بوده است... پرولتاریای همه کشورها متحد شوید!

بیانیه حزب کمونیست  Manifest der kommunistichen Partei  کارل مارکس(1) (1818-1883)، فیلسوف آلمانی، و فریدریش انگلس (2) (1820-1895)، جامعه‌شناس آلمانی، به نمایندگی از سوی دومین کنگره «اتحادیه کمونیستها» (لندن، دسامبر 1847) به تحریر این سند مشهور پرداختند که نشان‌‌دهنده مرحله‌ای اساسی در تاریخ نظریات سوسیالیستی است و آغاز توسعه جنبش کارگری معاصر به شمار می‌رود.

مانیفست بیانیه حزب کمونیست  Manifest der kommunistichen Partei  کارل مارکس(1) (1818-1883) فریدریش انگلس

این اثر که در آستانه انقلاب فوریه 1848 منتشر شد در اجلاس بین‌الملل اول، در 1864 لندن، مورد تصویب قرار گرفت. انگلس در مقدمه‌ای که پس از مرگ مارکس نوشت فکر اساسی بیانیه را (که به نظر انگلس انحصاراً به مارکس تعلق دارد) چنین خلاصه می‌کند: «تولیداقتصادی و ساختار ناشی از آن، به ضرورت، در هر مرحله تاریخی، شالوده تاریخ سیاسی و فکری این دوره را تشکیل می‌دهد... پس از آن (از زمان از میان رفتن مالکیت اشتراکی آغازین زمین) تمامی تاریخ، تاریخ مبارزه طبقاتی، یعنی مبارزه میان طبقات استثمارشده و استثمارکننده، طبقات مسلط و طبقات تحت سلطه، در مراحل مختلف تکامل اجتماعی بوده است. اما این مبارزه در شرایط کنونی به مرحله‌ای رسیده است که در آن طبقه استثمار شده و تحت ستم (پرولتاریا) نمی‌تواند خود را برای همیشه بدون رها ساختن همه جامعه از استثمار، ستم و مبارزه طبقاتی آزاد سازد.» اهمیت بیانیه در این است که این اندیشه را که جنبشهای سوسیالیستی قبلی و مطالبات کارگری «اموری اتفاقی نیست که ممکن بود وجود نداشته باشد» (انگلس) بر مبنای نظریه‌ای تاریخی موجه می‌سازد. بنابراین، دیگر بحث بر سر نقادی وضعیت کارگران از دیدگاه اخلاقی یا تدوین طرحهای آرمانی مدینه فاضله نیست. همچنین دیگر مسئله این نیست که «از قلب یا صندوق بشردوستان بورژوا» استمداد شود و مبارزه طبقاتی تضادها آشتی داده شوند.

برعکس، با بسط تضادها جامعه جدید ظاهر خواهد شد. برای درک بهتر نقش تاریخی‌ای که به عهده پرولتاریا محول است، بهتر است که تاریخ گذشته را بار دیگر مورد توجه قرار دهیم. بورژوازی، در آغاز، طبقه‌ای تحت ستم استبداد فئودالی و جمعیتی مسلح بود که در کمونها به اداره امور خویش می‌پرداخت. پس از آن در دوره «مانوفاکتورها»، بورژوازی در سلطنت فئودالی یا مطلقه وزنه‌ای در برابر اشرافیت و سنگ بنای نظامهای سلطنتی بزرگ بود و پس از استقرار صنعت بزرگ و بازار جهانی، در دولت جدید، حاکمیت سیاسی انحصاری را به دست آورد. بورژوازی در جریان تکامل خود روستا را تحت سلطه بشر درآورد و بیش از پیش تولید کوچک را، با ایجاد تمرکزهای بزرگ صنعتی و تجاری، از میان برد. بدین ترتیب، بورژوازی امکانات ویژه تجمع انبوهی از کارگران را در یک‌جا فراهم آورد. کارگران در جریان مبارزه برای دفاع از حق حیات خود، از منافع مشترکی که آنان را به هم پیوند می‌داد آگاه شدند. نتیجه این، نخستین مبارزات اتحاد کارگران بود تا موفقیت فوری مطالبات آنان بدست آید. به تدریج تصادمات فردی و محلی میان کارگر و بورژوا صورت تصادم میان دو طبقه به خود گرفت و لحظه‌ای فرا رسید که مبارزه پرولتاریا به قلمرو اقتصادی محدود نبود، بلکه با تشکیل یک حزب، مبارزه به قلمرو سیاسی کشیده شد. همین حزب کمونیست است که مارکس در اینجا به طور قاطع به تعریف اصول و تاکتیک آن در ارتباط با نقش تاریخی پرولتاریا به عنوان یک طبقه می‌پردازد. نقش تاریخی پرولتاریا به ایجاد جامعه‌ای مربوط می‌شود که در آن، با از میان رفتن طبقات، استثمار فرد از فرد نابود خواهد شد و تکامل آزادانه هر فرد شرط به کمال رسیدن آزادانه همگان خواهد بود.

«کمونیستها» به عنوان پیشگامان پرولتاریا «حزبی جدا و در تضاد با دیگر احزاب کارگری به وجود نمی‌آورند... در قلمرو عمل کمونیستها مصمم‌ترین بخش احزاب کارگری همه کشورها هستند؛ بخشی که دیگران را به دنبال خود می‌کشد. اما در قلمرو نظر، نسبت به دیگر بخشهای پرولتاریا از جهت درک روشن نسبت به شرایط، حرکت و اهداف عمومی جنبش پرولتری برتری دارند.» مارکس و انگلس در بقیه عمر خود به توجیه علمی نظریات خود خواهند پرداخت و همزمان، برای همسویی این نظریات با آگاهی نظری و عملی پرولتاریای سازمان‌یافته، در فعالیت سیاسی شرکت خواهند کرد. بخش پایانی بیانیه لحنی پیکارجویانه و خوش‌بینانه دارد و با این جمله _ از آن پس معروف _ به پایان می‌رسد: «پرولتاریای همه کشورها متحد شوید!» نمی‌توان  تمام استدلال متنی چنین موجز و فشرده را خلاصه کرد، اما لازم است که بر بدیع بودن آن نسبت به دیگر نظامهای فکری سوسیالیستی معروف به تخیلی و آنچه آن را اساساً از آنها متمایز می‌کند تأکید ورزیم: و آن این فکر است که «تکامل صنعت بزرگ در زیر پای بورژوازی، زمینه‌ای را که نظام تولید و تملک خود را بر آن مستقر کرده است ویران می‌کند» و بورژوازی با حرکتی اجتناب‌ناپذیر «گورکن خود را به وجود می‌آورد، به قسمی که هیچ‌کس نمی‌تواند آن حرکت را متوقف و از مسیر خود خارج کند.» بیانیه حزب کمونیست بلافاصله پس از انتشار به زبان آلمانی؛ به زبانهای انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، هلندی و دانمارکی منتشر شد و از آن پس به تمامی زبانها ترجمه شد و در سطح جهانی انتشار یافت.

1.Karl Marx 2.Friedrich Engels

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...