حکایت فرسایش و ریزش | اعتماد


سقوط سلطنت پهلوی همواره سوژه‌ای جذاب برای پژوهشگران حوزه‌های گوناگون تاریخ معاصر ایران بوده است؛ حکومتی که تا چند ماه قبل از سقوط نیز از آن به عنوان جزیره ثبات در منطقه همواره پر تلاطم خاورمیانه نام برده می‌شد و کمتر کنشگری توانست سقوط و انهدام قریب‌الوقوع آن را پیش‌بینی کند یا حتی حدس بزند. اما به واقع چه اتفاقی رخ دادکه یکی از هم‌پیمانان جدی و پای کار دنیای غرب همچون قایقی غول‌پیکر در اقیانوس طغیان و خشم مردم فرو رفت.

هدی صابر فروپاشی»: نگاهی به درون رژیم شاه، بحران‌ها، تضادها و ناکامی‌هایش

هدی صابر در آخرین پژوهشی که حدود یک دهه بعد از مرگش منتشر شده است [ «فروپاشی»: نگاهی به درون رژیم شاه، بحران‌ها، تضادها و ناکامی‌هایش] پی همین پرسش را گرفته و با تقسیم‌بندی منشأ فروپاشی پهلوی به دو حوزه عوامل خارجی و عوامل داخلی سعی می‌کند خواننده را با فضای منتهی به انقلاب 57 آشنا کند. صابر در تحلیل عامل خارجی، روی کار آمدن دمکرات‌ها به رهبری کارتر- با وجود میل محمدرضا پهلوی که از هیچ کوششی برای پیروزی جمهوری‌خواهان دریغ و ابایی نداشت- را به عنوان ضربه‌ای مهلک به استحکام و اقتدار روزافزون رژیم سلطنتی می‌داند که در عصر نیکسون به عنوان ستون ثبات و بالانس قدرت در منطقه مورد حمایت و موافقت بدون قید و شرط و علنی ایالات متحده قرار داشت.

اما هدی صابر پس از برخورد مفصل با اوضاع اقتصادی نابسامان غرب در دهه 50 خورشیدی و پرداخت مبسوط به حوزه اختلاف پیش آمد کرده بین شاه و امریکا به سراغ وضعیت داخلی ایران در آستانه هیجان و طغیان عمومی مردم که منتهی به فروپاشی رژیم سلطنتی شد، می‌رود و فروپاشی را به عنوان کلیدواژه محوری و ایده اصلی خود پیگیری و تبیین می‌کند. هدی صابر در این قسمت نیز ابتدا بر تلاطمات و فراز و فرود اقتصاد ایران حاصل از بالا و پایین شدن قیمت نفت در بازارهای جهانی می‌پردازد. در ابتدای دهه 50 ناگهان قیمت نفت با صعود خیره‌کننده‌ای رو به رو شد، دستگاه حکومتی به جای ذخیره‌سازی درآمد نفتی و سرمایه‌گذاری آن در امورات زیربنایی و بلندمدت به طرز جنون‌آمیزی به جذب و خرج این سونامی سهمگین نفتی در بازار لاغر و ناتوان ایران و مصرف آن در کالاهای مصرفی و تجملاتی پرداخت.

طبیعی بود که اقتصاد در ایران به پس زدن این حجم غیرقابل کنترل برخاست و تورم افسارگسیخته اقتصاد ایران را ظرف دو، سه سال در آستانه زمین‌گیری قرار داد. افسارگسیختگی شاه در عدم کنترل دخل و خرج نفتی زمانی بهتر مشخص می‌شود که بدانیم بعد از صعود قیمت نفت، شاه دستور به بازنویسی برنامه پنجم توسعه کرد که بر مبنای واقعیات و منطق عقلانی کشش اقتصاد ایران نوشته شده بود. پس از بازنویسی میزان پیش‌بینی شده جهت برنامه پنجم به تنهایی بیش از 4 برابر مجموع 4 برنامه 5 ساله پیشین بود. شاه سرمست از این حباب پر کبکبه نفتی به یک دست‌سازی و تمرکزگرایی و تمامیت‌خواهی روز به روز بیشتر فضای سیاسی مملکت دست زد. تاسیس حزب فراگیر و واحد رستاخیز در سال 54 و دعوت توام با اجبار و تحقیر همگان به عضویت در این حزب، کانالی سراسری ایجاد کرد تا شاه ایران منویات ملوکانه خویش را در همه سطوح و شؤون به گوشه و کنار مملکت دیکته کند.

هر چند این ادا و اطوار چند صباحی مردم و حکومت را با یکدیگر سرگرم کرد اما هدی صابر نشان می‌دهد چگونه تناقض‌ها، نقاط به ظاهر قوت و امید رژیم سلطنتی را به نقطه ضعف و پاشنه آشیل دستگاه مبدل کرد و دامن دربار را گرفت و به عنوان مثال در همان زمانی که بهره‌برداری معقول و عدم وابستگی به منابع و درآمدهای نفتی پیشنهاد و تصویب می‌شد، غارت منافع نفتی و رانت حاصل از آن روز به روز بیشتر و بغرنج‌تر می‌شد یا اینکه هر چند در شعار و برنامه، ترویج و تقویت حمل و نقل عمومی تبلیغ و تصویب می‌شد اما در مقابل روز به روز بر عطش و میل خودروساز داخلی بر افزایش تولید خودروهای شخصی همچنین حجم واردات خودروهای خارجی افزوده می‌شد که به تدریج در حال تبدیل به یک معضل اجتماعی و سردرگمی در زندگی شهری می‌شد.

هر چقدر تقویت و ترغیب مردم به زندگی در روستاها و ترویج کشاورزی با انواع مشوق‌ها و شیوه‌های نوین بسیج و خدمت‌رسانی در این حوزه بیشتر مد نظر قرار می‌گرفت، سیل جمعیت مهاجر و حاشیه‌نشین در اطراف کلان‌شهرها نیز بیشتر به چشم می‌آمد و به تناقضات فراگیر رژیم بیشتر دامن می‌زد. بالاخره هر چه فضای باز سیاسی و مشارکت همه مردم در اظهارنظر و فعالیت سیاسی بیشتر ادعا می‌شد، شیوه‌های نوین شکنجه و شنود و تقویت زیرساخت‌ها در کنترل و آموزش یکدست‌سازی مردم بیشتر ابداع و ابلاغ می‌شد. همین تناقض‌ها در کنار یکدیگر جمع شد و منتظر یک جرقه ماند تا انبار باروت، هیمنه رژیم را به آتش بکشاند، این جرقه همان مقاله حاصل از غرور و تبختر دستگاه تبلیغاتی شاه بعد از چراغ سبز و جمله قوت‌بخش کارتر در ضیافت کاخ شاه بود که ایران را جزیره ثبات نام برده بود در روزنامه اطلاعات که آتش زیر خاکستر مردم را شعله‌ور کرد و در چهلم‌های پی‌در‌پی آنقدر رفت که در 17 شهریور سال 57 به یک نماد از تقابل و رویارویی غیرقابل بازگشت بین حکومت و جامعه تبدیل شد.

در این میان حرکاتی نمادین و تشریفاتی همچون تغییرات پی‌در‌پی کابینه از آموزگار اقتصاددان به شریف امامی و ازهاری نظامی و در انتها بختیار هیچ‌کدام نتوانست، جامعه در حال خروش و غلیان را اقناع کند و به همگان فهماند که اصلاحات هم اگر بخواهد موثر باشد باید در ایام قوت و از روی اعتقاد صورت بپذیرد نه در موضع ضعف و از روی استیصال. شاید این جمله صابر در انتهای کتاب سندی روشن پیش چشم همه باشد که: رژیم شاه که قرار بود در پرتو شرایط جدید از انجماد به در‌آید در حرارت سوزان انقلاب ذوب شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...