کتاب «قسطنطنیه؛ شهر محبوب جهان ۱۹۲۴-۱۴۵۳» [Constantinople: City of the World's Desire, 1453–1924] نوشته فیلیپ منسل [Philip Mansel] با ترجمه شهلا طهماسبی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

قسطنطنیه؛ شهر محبوب جهان ۱۹۲۴-۱۴۵۳» [Constantinople: City of the World's Desire, 1453–1924] نوشته فیلیپ منسل [Philip Mansel]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه تاریخ جهان» است که این‌ناشر منتشر می‌کند و نسخه اصلی‌اش سال ۱۹۹۷ توسط انتشارات پنگوئن در لندن منتشر شده است.

فیلیپ منسل نویسنده این‌کتاب، متولد سال ۱۹۵۱ در لندن، عضو انجمن تاریخی سلطنتی بریتانیا، انجمن تاریخی سلطنتی و سردبیر تاریخ‌نگار دربار، خبرنامه انجمن مطالعات دربار است. این‌کتاب او به دو زبان ترکی و یونانی ترجمه و منتشر شده است. منسل درباره تاریخ دربارها، سلسله‌ها و شهرهای فرانسه و عثمانی کتاب‌ها و تالیفاتی دارد. «شرح‌حال لویی هجدهم، «پاریس بین امپراتوری‌ها ۱۸۵۲-۱۸۱۴»، «زندگی لویی شانزدهم»، «سلاطین در اوج جلال و شکوه: آخرین سال‌های جهان عثمانی» و «لِوانت: شکوه و فاجعه در مدیترانه» عناوین کتاب‌های او هستند.

خود منسل در معرفی قسطنطنیه می‌گوید این‌کتاب داستان یک‌شهر و یک‌دودمان است و باور نویسنده‌اش این است که سلسله‌ها در شکل‌دادن به شهرها به‌اندازه ملیت، آب‌وهوا و وضعیت جغرافیا نقش داشته‌اند و بین قرون پانزدهم و نوزدهم میلادی، پایتخت‌های سلطنتی مثل پاریس، وین، برلین،‌ شهرهای دیگری چون لیون، فرانکفورت و نورمبرگ را که آوازه خود را مدیون وضعیت جغرافیایی یا اقتصادی‌شان بودند، تحت‌الشعاع قرار دادند. کتاب «قسطنطنیه» داستان مکانی است که زمانی طولانی بزرگ‌ترین شهر سلسله‌ایِ عالم بوده است.

قسطنطنیه‌ای که فیلیپ منسل در کتابش تصویر می‌کند، شهر چشم‌اندازهاست. در این شهرِ چشم‌اندازها، منظره مانندِ گفتار یا نوشتار، نوعی ارتباط مدام بود. سلطان اغلب مواقع از ایوان قصر توپکاپی با تلسکوپ غَلَطِه را تماشا می‌کرد و اهالی غَلَطِه در هر فرصتی با تلسکوپ قصر را تماشا می‌کردند. یک‌بار چیزی نمانده بود که انعکاس نور خورشید بر تلسکوپ سفیر فرانسه باعث تعلیق روابط سیاسی دو کشور شود. در قرن نوزدهم، شاهزاده‌خانم‌ها «مهارت خاصی در پنهان کردن دوربین چشمی لابه‌لای چین و شکن پرده‌های تور و ابریشم پیدا کرده بودند و با آن همسایه‌ها و مهمان‌ها را نگاه می‌کردند. به‌ندرت اتفاقی رخ می‌داد که اهل حرمسراها نمی‌دانستند یا نمی‌دیدند.» (امروز نیز دوربین چشمی وسیله‌ای ضروری در خانه‌های اطراف بوسفور به شمار می‌آید.) عثمانی‌ها باغ‌های بسیار گوناگونی در قسطنطنیه خلق می‌کردند: باغ بهشت با باغچه گل در داخل خانه؛ باغ عشرت و سرور در خارج از خانه؛ باغ‌های پله‌پله که داربست‌های تاک بر آنها سایه می‌انداخت؛ باغ میوه و سبزی‌کاری موسوم به بستانلَر؛ باغ‌های گودِ پایین‌تر از سطح حیاط به منظور خنکی در تابستان. گورستان‌های پرگل، که در سرتاسر تپه‌ها و دره‌های بیرون شهر به چشم می‌خوردند، باغ‌های خاص قسطنطنیه به شمار می‌آمدند. بین مقابر عثمانیان یا در اطرافِ سوراخ‌هایی که میان آنها به وجود می‌آمد، درختان سرو و گل و گیاه خودرو قد علم می‌کرد.

کتاب پیش‌رو ۱۵ فصل دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از: فاتح، شهر خدا، قصر، حرم‌ها و حمام‌ها، شهر طلا، وزیران و ترجمان‌باشیان، مخده‌های عشرت و سرور، سفیران و هنرمندان، اخم یَنی چِری، محمود دوم، شهر غرایب، به‌سوی تزاریگراد، یِلدیز، ترکان جوان، مرگ یک پایتخت.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

روابط با اعراب نیز تیره شد. یکی از ناسیونالیست‌های پیشگام عرب شخصی بود به‌نام عزیز علی المصری که از مدرسه نظام قسطنطنیه فارغ‌التحصیل شده بود و گرایشش به ناسیونالیسم عربی بیشتر به‌علت رقابت با انور بود تا ملیت یا زبان، چون چِرکِس بود و در انقلاب ترکان جوان شرکت داشت. او در ۹ فوریه ۱۳۳۳/۱۹۱۴، پس از صرف ناهار در هتل توقاتلیان به‌اتهام طرح شورش دستگیر شد، اما پس از محاکمه‌ای طولانی با پادرمیانی سفیر بریتانیا آزاد شد و پایتخت را با کشتی ترک کرد و به مصر رفت تا در آینده انقلابی ناسیونالیستی را رهبری کند. شریف عبدالله، نماینده مکه در مجلس که علاقه عمیقی به قسطنطنیه داشت، طرح استقلال عرب را ریخته بود و چندبار در راه مکه به قسطنطنیه در قاهره توقف و با لرد کیچنر گفت‌وگوی مقدماتی کرده بود.

بروز جنگ در ژوئیه ۱۳۳۳/۱۹۱۴، فرصتی به امپراتوری عثمانی داد تا موقعیت خود را تقویت کند. بی‌طرفی موجب رفاه اقتصادی و وزن سیاسی‌اش شده بود. با این‌حال، سه زمامدار، نامی که بر انورپاشا، جمال پاشا و طلعت پاشا گذاشته شده بود، اعتقاد داشتند که امپراتوری به متحد نیاز دارد. تلاش طلعت پاشا برای نزدیکی به روسیه و جمال‌پاشا به فرانسه به نتیجه‌ای نرسیده بود. در ۲ اوت، انورپاشا و طلعت پاشا که از ۱۸ ژوئیه با آلمان سرگرم مذاکره بودند، بدون اطلاع سایر اعضای کابینه در یالی سعید حلیم‌پاشا در یَنی‌کوی جمع شدند و مخفیانه با آن کشور پیمان اتحاد امضا کردند. امپراتوری عثمانی قول داد در جبهه آلمان وارد جنگ شود، اما تا زمان بسیج نیروهای خود بی‌طرف ماند. آن‌تابستان در تاریخ امپراتوری سرنوشت‌ساز بود و سفارت‌خانه‌های بریتانیا و آلمان در قسطنطنیه برای سلطه بر امپراتوری عثمانی مبارزه می‌کردند.

این‌کتاب با ۸۱۸ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۰۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...