مشارکت عناصر غیرانسانی در برساخت اجتماعی | الف



برونو لاتور [Bruno Latour] نظریه‌پرداز فرانسوی است که نامش در اروپا با مباحث مرتبط با علم، فناوری و سیاست پیوند دارد و سرآمد موضوعاتی چون توسعه و بسط نظریه شبکه کنش و ظهور مطالعات جدید فناوری در این قاره و همچنین آمریکای شمالی است. در حال حاضر بسیاری از مفاهیم مورد استفادۀ او، کاربردهای فرارشته‌ای و میان‌رشته‌ای دارد و شهرتش بیشتر به دلیل کتاب‌هایی نظیر «زندگی آزمایشگاهی»، «ما هرگز مدرن نبوده‌ایم» و «علم در عمل» است. اینک کتاب «کجا فرود بیاییم؟» [Où atterrir? : comment s'orienter en politique یا Down to Earth: Politics in the New Climatic Regime] نیز به آثار مشهور لاتور اضافه شده که جستاری در اقلیم‌شناسی سیاسی است.

کجا فرود بیاییم؟» [Où atterrir? : comment s'orienter en politique یا Down to Earth: Politics in the New Climatic Regime] Bruno Latour برونو لاتور

برونو لاتور فرایند تحقیق را چون یک برساخت اجتماعی دانسته و همچنین نقش انحصاری مواد و مصالح اجتماعی و انسانی را در برساخت واقعیات اجتماعی مورد تردید قرار داده و از مشارکت عناصر غیرانسانی در برساخت این واقعیات دفاع کرده است. به اعتقاد وی غیرانسان‌ها نه وسیلۀ صرفی در اختیار انسان‌اند و نه عناصری غیرفعال به شمار می‌آیند، بلکه آنها در کنش و واکنش و شکل‌گیری واقعیت‌های اجتماعی و داده‌های علمی تأثیرگذارند. نظریه «کنشگر–شبکه» که برونو لاتور از مبتکران اصلی آن است، بنا دارد تقارن گسترده‌ای میان دنیای انسانی و غیرانسانی که همان اشیاء هستند، برقرار کند.

لاتور در بیشتر آثارش برای برقراری ارتباط بین دو مفهوم کلیدی دنیای مدرن، یعنی «طبیعت» و «جامعه» تلاش دارد و معتقد است این مفاهیم می‌بایست مورد تجدید نظر قرار گیرند. او استدلال می‌کند که هر دو امر طبیعی و اجتماعی، در فضاها و زمان‌های مختلف، تلفیق می‌شوند و چیزی می‌سازند که او به آن «جمع» (collective) اطلاق می‌کند. این جمع، مترادف با جامعه (society) نیست، بلکه شرایط را برای سوسیالیته و جامعگی فراهم می‌آورد. هدف کتاب «کجا فرود بیاییم؟» نیز به هم پیوستن سه پدیده‌ای است که تحلیل‌گران اجتماعی و سیاسی بدون آنکه میانشان رابطه‌ای متصور شوند یا انرژی سیاسی عظیمی را از این اتصال به دست بیاورند، آنها را مورد شناسایی قرار داده‌‍‌اند. «بی‌نظمی در مدیریت جهانی» که رفته‌رفته بار معنایی منفی و تحقیرآمیزی به «جهانی‌شدن» می‌دهد؛ انفجار سرگیجه‌آور نابرابری‌ها؛ و سرانجام اقدامات سیستماتیک برای نفی و انکار وجود دگردیسی اقلیمی، این پدیده‌های سه‌گانه‌ به شمار می‌آیند.

«کجا فرود بیاییم؟» در بیست فصل کوتاه به این موضوع پرداخته که اگر به مسئلۀ تغییرات اقلیمی و مطالبات جنبش‌های محیط زیستی توجه نشود، از موضع‌گیری‌های سیاسی در نفی و انکار تغییرات اقلیمی چیزی متوجه نخواهیم شد. به عبارتی بدون پذیرش اینکه وارد اقلیم جدیدی شده‌ایم، نمی‌توان افزایش نابرابری‌ها، بی‌نظمی در مدیریت جهانی، موج مهاجرت‌ها، رشد پوپولیسم و فروپاشی بنیان‌های همبستگی اجتماعی را تبیین کرد. به اعتقاد نویسنده توجه به طبیعت را باید از نو به زمین معطوف کرد و این جهت‌گیری جدید است که به جدایی میان موضع‌گیری‌های اقلیمی و سیاسی پایان می‌دهد و در نتیجه می‌توان مطالبات محیط زیستی، اجتماعی و سیاسی را یکپارچه کرد و البته معنای این یکپارچه‌سازی به گذر از چارچوب نظام تولید به سمت نظام ایجاد منجر می‌شود.

لاتور در فصل پنجم کتاب با آوردن استعاره‌ای از غرق‌شدن کشتی تایتانیک به این موضوع می‌پردازد که چگونه رهبران جهانی‌شده تصمیم گرفته‌اند به تدریج از زیر بار همه همبستگی‌ها شانه خالی کنند: «طبقات رهبران می‌فهمند که غرق‌شدن کشتی حتمی است؛ قایق‌های نجات را تصاحب می‌کنند؛ از نوازندگان ارکستر می‌خواهند که هر چه طولانی‌تر آهنگ لالایی را بنوازند تا پیش از آنکه تلاطم کشتی به سایر طبقات مسافران اخطار دهد، آنها با استفاده از تاریکی شب به سرعت پا به فرار بگذارند.»

وی توضیح می‌دهد در حالی که تا سال‌های 1990 می‌شد افق تجددگرایی را (به شرط برخورداری از آن) با مفاهیم ترقی، بالندگی، ثروت، حتی تجمل و مخصوصاً عقلانیت ربط داد، ناگهان با انفجار نابرابری‌ها، ترک همبستگی‌ها، محصول بی‌نظمی در مدیریت دنیا، کم‌کم با جمع‌شدن تصمیم‌های خودسرانه‌ای که معلوم نیست منشأ آن کجاست و فقط در راستای منافع چند تن بود، بهترین دستاوردهای دنیا به بدترین تبدیل شد و سپس اینگونه به تایتانیک برمی‌گردد که: «از بالای نرده‌های جان‌پناه، طبقات پایین که حالا کاملاً بیدار شده‌اند، می‌بینند که قایق‌های نجات دور و دورتر می‌شوند. ارکستر به نواختن سرود "نزدیک‌تر به تو خدای من!" ادامه می‌دهد، اما موسیقی دیگر برای پوشاندن زوزه‌های خشم کافی نیست.»

انفجار نابرابری‌ها و انکار وضعیت اقلیمی؛ ترک پیمان پاریس از سوی آمریکا؛ مسئلۀ مهاجرت به عنوان تصویر منحطی از یک جهان‌شمولی جدید؛ نوآوری ترامپیسم و ردیابی یک جذب‌کنندۀ جدید؛ چگونگی تأمین پیوستگی میان مبارزات اجتماعی و اقلیمی؛ انجماد مواضع سیاسی توسط نوعی مفهوم طبیعت؛ علوم مناطق بحرانی؛ تناقض میان نظام‌های تولید و ایجاد؛ ازسرگیری توصیف سرزمین‌های زندگی و دفاعیه شخصی برای قارۀ کهنسال اروپا از موضوعاتی است که در بخش‌های مختلف این کتاب مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.

عبدالحسین نیک‌گهر، مترجم این کتاب، جامعه‌شناس و مترجم ایرانی متولد ۱۳۱۶ در تالش است. او که دارای لیسانس فلسفه و علوم تربیتی است، سال 1339دانشجوی رتبه اول دانشگاه تبریز بوده و دکتری دانشگاهی جامعه‌شناسی خود را سال 1343 از سوربن گرفته است. «جامعه‌شناسی شهر»، «جامعه‌شناسی هنر»، «جامعه‌شناسی ورزش»، «پایان دموکراسی» و «آینده آزادی» از جمله ترجمه‌های متعدد او در زمینۀ فلسفه و جامعه‌شناسی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...