مردم در سراسر جهان اسلام، علاوه بر جن، چشمِ بد را سبب بیشترین بدبختی‌ها می‌انگارند. زمانی‌که نظر با گفتار همراه شود، خطری فوق‌العاده بزرگ به شمار می‌آید که به آن دهان شر [سقِّ سیاه] گفته می‌شود... اثرگذاریِ نفرین بیشتر به گناه‌کاری یا بی‌گناهیِ کسی که نفرینش می‌کنند، مربوط می‌شود... هنگامی که نویسنده دارد اَفسون را می‌نویسد، نباید کلامی سخن بگوید... جشن نقاب‌پوشان یا کارناوال‌های محرم... این مراسم از بررها و اروپائیان وارد مناسک مسلمانان شده است


آیین‌ها و باورهای پاگانی در گذار به اسلام | دورنما


ادوارد الکساندر وسترمارک
 [Edward Westermarck] (1862-1939) فیلسوف، جامعه‌شناس و انسان‌شناس فنلاندی است که در 1890 از دانشگاه هلسینگفورس (هلسینکی) درجه‌ی دکتری گرفت. بعدتر در همان دانشگاه و دانشگاه‌های دیگری مثل مدرسه‌ی اقتصاد لندن مشغول به تدریس شد. پژوهش‌های انسان‌شناسانه‌ی وسترمارک بر موضوع ازدواج، خویشاوندی و نهاد خانواده متمرکز است اما آثاری درباره‌ی فلسفه‌ی اخلاق نیز منتشر کرده است.


خلاصه کتاب بازمانده‌هایی از فرهنگ دوران جاهلی در تمدن اسلامی» [Pagan survivals in Mohammedan civilisation]  ادوارد وسترمارک [Edward Westermarck

به‌علاوه، او پژوهش‌ میدانیِ درازمدتی در مراکش انجام داد که حاصل آن چند جلد کتاب از جمله اثری دوجلدی‌ به نام «آیین و باور در مراکش» (1926) شد. کتاب حاضر، با عنوان اصلی «بازمانده‌های پاگانی در تمدن محمدی» [Pagan survivals in Mohammedan civilisation] (1933) به زبان انگلیسی، مجموعه‌ی درس‌گفتارهایی است که وسترمارک از این اثر برگزیده بود و در دانشگاه لندن تدریس می‌کرد. او در این کتاب کوشیده است به شماری از سنت‌‌های کهن قبیله‌ای و باورها و اعمال پاگانی (شرک‌آمیزِ) مردم مراکش دست یابد که هنوز بعد از گرویدن قوم بربر به اسلام در میان آن‌ها باقی مانده یا با سنت‌‌های مذهبی دین جدیدشان، اسلام، درآمیخته است. این گزارش براساس ترجمه‌ی فارسی کتاب به قلم علی بلوکباشی با عنوان «بازمانده‌هایی از فرهنگ دوران جاهلی در تمدن اسلامی» (۱۳۹۶) نوشته شده است.

وسترمارک کتاب خود را در شش بخش سامان داده که در هر کدام مشاهدات مربوط به باورها و آیین‌های مردم مراکش را آورده است، ازجمله درباره‌ی جن،‌ چشم بد،‌ نفرین، و قداست. البته او، مانند دیگر انسان‌شناسان، در مقام تأیید یا رد باورها و آیین‌ها نیست و فقط مشاهدات خود را ارائه و گاهی مقایسه و ریشه‌یابی می‌کند. مترجم کتاب، که خود انسان‌شناس و پژوهشگری باسابقه در حوزه‌ی مردم‌نگاری در ایران است، تعلیقات مفصلی تقریباً به اندازه‌ی متن نویسنده به انتهای کتاب افزوده است. او در این بخش، علاوه بر توضیحاتی درباره‌ی نام مکان‌ها و اشخاص،‌ آوردن آیات و روایاتی که در متن به آن‌ها اشاره شده و توضیحات تکمیلی درباره‌ی برخی مفاهیم مطرح‌شده در متن،‌ عقاید و موضوعات مورد بحث را در فرهنگ ایرانی به صورت خاص بررسی کرده است. بلوکباشی به آیین‌ها و باورهای مشابهی در فرهنگ ایرانی اشاره می‌کند، جزئیات برخی مراسم و مناسک مرتبط را با استناد به مردم‌نگاری‌های خود مطرح می‌کند و گاهی نیز شواهدی از شعر و متون کهن ادبیات فارسی می‌آورد.

جن اولین باوری است که وسترمارک در کتابش به آن پرداخته است. چنان‌که او توضیح می‌دهد، این موجود در مراکش «جِنون» خوانده می‌شود. او شباهت‌های جِنون مغربی به جن شرقی را در تمام مبانی و جزئیات نشان می‌دهد و اشاره می‌کند که این اعتقاد کهن به جن در اسلام نیز تأیید شده و حتی در قرآن برای جلوگیری از خطرات جنیان، تدابیری الهی درنظر گرفته شده است. مثلاً شهاب تیری است که فرشتگان به‌سوی جن‌هایی می‌افکنند که دَم دروازه‌ی بهشت می‌کوشند آنچه را می‌شنوند، از فرشتگان بربایند تا به مردم شریر در به‌کاربردن جادو کمک کنند. در باور این مردم، تدابیر و وسایلی هم برای دراَمان‌ماندن از جن‌ها وجود دارند مانند استفاده از شمع در تاریکی ـ چون جن‌ها از روشنایی می‌ترسند ـ و استفاده از نمک و آهن به عنوان بازدارنده که جن‌ها از آن بیزارند.

درمیان تمام بازدارنده‌ها و رماننده‌های جن، هیچ کدام مؤثرتر از کلمات مقدس یا آیات قرآن به‌نظر نمی‌آیند. وسترمارک معتقد است هماهنگی میان جن‌‌های سرزمین‌‌های غربی و شرقی افریقا تنها ناشی از تأثیرات اسلامی نیست؛ چرا که بسیاری از خصایص جن‌‌های بربرهای اولیه که در شمال افریقا زندگی می‌کردند، هنگام ورود اعراب به این سرزمین‌ها هم همین خصوصیات بود. همچنین مردم سرزمین مشرق و مغرب افریقا که به تبحر در علوم خفیّه شهرت داشتند، جادوگرانی بودند که با جنیان ارتباط داشتند. در مراکش «بَس» همان جن‌هایند که نیروی شریر غیرطبیعی محسوب می‌شوند. همچنین باور به جنون دقیقاً با هراس از چشم بد پیوند دارد. برای نمونه همان عبارات قرآنی را که برای دفع جنون به کار می‌برند، برای حفاظت از چشمِ بد به‌کار می‌برند.

بخش دوم کتاب درباره‌ی چشمِ بد است. ازنظر وسترمارک، چشمِ بد شایع‌ترین باوری است که از قدیم در شرق و غرب جهان و در میان تمام مردمان متداول بوده، به‌حدی که نمی‌توان درباره‌ی منشأ اصلی آن قضاوت کرد. همچنین مردم در سراسر جهان اسلام، علاوه بر جن، چشمِ بد را سبب بیشترین بدبختی‌ها می‌انگارند. زمانی‌که نظر با گفتار همراه شود، خطری فوق‌العاده بزرگ به شمار می‌آید که به آن دهان شر [سقِّ سیاه] گفته می‌شود. او به تدابیری که برای دراَمان‌ماندن از آن در کشورهای مسلمان و اروپا درنظر گرفته شده می‌پردازد و می‌گوید تدبیر اختصاصی درمیان مسلمانان عبارت «تَبارَک اللّه» و در اروپا خرافه‌ی «بزن به تخته» است. سپس انواع دیگری از تدابیر را نام می‌برد که مهم‌ترین افسون‌ها ضد چشمِ بد در سراسر کشورهای اسلامی و اروپا هستند مانند استفاده از عدد پنج و مشتقاتش، یا تصویر یک چشم یا یک جفت چشم.

او توضیح می‌دهد که استفاده از نماد دست یکی از روش‌های به‌کارگیریِ عدد پنج علیه چشمِ بد است. بازنمودهایی از دست دارای پنج انگشت گشوده در ساختمان‌ها یا مزارهایی در مصر باستان، بابِل، فنیقیه، هندوستان، الجزایر، تونس، سوریه و فلسطین، سودان، مصر، انگلیس و یونان نوین وجود دارد. باور به چشم بد اثری عظیم بر هنر در جهان اسلام و تا حدود زیاد در میان مردم عرب و مغربی‌ها و از طریق آن‌ها بر مردم اروپا داشته است و در کتاب وِداها، کتاب زند اوستا، ادبیات یونانیان باستان و میان رومیان و مردم اسکاندیناوی بارها درباره‌اش سخن گفته‌اند.

بخش سوم کتاب درباره‌ی نفرین و آرزوی بد است. آرزوی بد مستقیم از راه نیروی اسرارآمیز خودِ نفرین، یا با یاری موجودی فراطبیعی که در نفرین به او توسل جسته‌اند، تحقق می‌یابد. وسترمارک می‌گوید باور به قدرت فوق‌العاده‌ی نفرین‌ها و دعاهای والدین از زمان‌‌ قدیم هم در میان اقوام سامی و هم اقوام اروپایی رواج داشته و اقتدار والدین بر فرزندان‌شان را تحکیم می‌بخشیده است. به‌علاوه، در باور مردم مراکش خاصیت اثرگذاریِ نفرین بیشتر به گناه‌کاری یا بی‌گناهیِ کسی که نفرینش می‌کنند، مربوط می‌شود. شخص از نفرین ناحق آسیب نمی‌بیند و این نوع نفرین برعکس به کسی که آن را بر زبان آورده است، بازمی‌گردد. نوع دیگر نفرین سوگندِ نفرینی است که شخص برای خودش درصورتی که آنچه می‌گوید نادرست باشد، آرزوی بد می‌کند. سوگند شبیه نفرین درواقع پدیده‌ای جهانی بوده که نه فقط در میان سامیان باستان بلکه در میان همه‌ی اقوامی که به اسلام گرویده بودند، وجود داشته است.

در ادامه، وسترمارک به نوع دیگری از نفرین اشاره می‌کند‌‌ که «عار» نامیده می‌شود. معنای تحت‌اللفظی کلمه‌ی عار «شرم» است، اما در مراکش این کلمه برای انتقال نفرینی شرطی به کسی به قصد ناگزیر کردن او به اجابت درخواست است. «من در عار شما هستم» به این معناست که اگر مرا کمک نکنی، نفرین می‌شوی. وظیفه‌ی مهمان‌نوازی، همانند وظیفه‌ی حفاظت از پناه‌جو، دقیقاً به باور عار مربوط می‌شود و با اجبار همراه است؛ زیرا مهمان در عارِ میزبانش است. علاوه بر این‌، مهمان‌نوازی وظیفه‌ای است که مذهب آن را تکلیف کرده است. قرآن توصیه می‌کند که با «ابن‌السبیل» [مسافر رهگذر] باید مهربان بود. حتی پیش از زمان پیامبر نیز اللّه حامی مهمانان و حاجت‌مندان در میان عرب‌ها بوده است.

بخش چهارم کتاب درباره‌ی قداست و فراگیربودن آن است. به گفته‌ی وسترمارک، قداست نیروی شگفت‌آوری است که اغلب با خصوصیت سودرسانی همراه است و آن را در مراکش و جاهای دیگر «بَرَکَت» می‌نامند. به همین دلیل، برکت می‌تواند هم در انسان مقدس باشد و هم در حیوان‌هایی مثل قوچ و شتر و اسب و هم در درختانی چون انگور و انجیر و انار. حتی روزهایی را که برای برپایی جشن و پای‌کوبی درنظر می‌گرفتند، با برداشت محصول و بهره‌شان از طبیعت همراه بوده است. این باور بسیار کهن‌ است و در همه‌ی ادیان وجود داشته اما در مراکش بیشتر به اسلام پیوند خورده است. پیامبر خود مقدس‌ترین انسان است و فرزندان از نسل او نیز این برکت را با خود دارند. نتیجه‌ی تحقیقات وسترمارک نشان می‌دهد راه‌های مختلفی نیز برای به‌دست‌آوردن برکت وجود دارند: برخی از آن‌ها را «ولیّ» تفویض می‌کند و برخی از آن‌ها هم با عبادت، جهاد و کوشش خودِ فرد به‌دست می‌آیند.

بخش پنجم کتاب همچنان به قداست و مظاهر آن می‌پردازد و شامل سه بخش است: خصوصیات ولی، غذاهایی که مقدس می‌شوند، و انسان‌های پلشت یا ناپاک که زداینده‌ی برکت معرفی شده‌اند. در خصوصیات ولی آورده‌اند که او شخصی بسیار بابرکت با توانایی‌های فراطبیعی است. او می‌تواند هم پشت سر و هم پیش رویش را ببیند. او می‌تواند کل جهان و هفت آسمان و هفت ارض و هفت دریا را ببیند. همچنین اولیا می‌توانند به طریقی خلاف قوانین طبیعی از مکانی به مکانی دیگر بروند. دومین مورد از برکت که در این بخش مطرح می‌شود غذاهای بابرکتی‌اند که نه به دلیل خاصیت‌شان یا آمدن نام‌شان در قرآن بلکه به‌دلیل آورده‌شدن سر مزارات سیدها یا اولیا مقدس شده‌اند. این غذاها آن قدر مقدس‌اند که یا نباید آن‌ها را خورد یا باید تنها اندکی از آن‌ها را خورد. سومین مورد هم درباره‌ی برکت‌ها و قداست‌هایی است که در خطر آلوده‌شدن یا نابودی قرار دارند. مثلاً قداست در تماس با کافران، زنان، مسیحیان و یهودیان در خطر آلودگی قرار می‌گیرد. زنان، مانند یهودیان، مُجاز نیستند در خرمن‌گاه غَلات پا بگذارند، مبادا برکت خرمن‌گاه را از میان ببرند. همچنین در میان پلشتی‌‌های بدن نفَس و خون نیز وجود دارند. اگر نفَس کسی به آب باران بخورد، آن آب برکتش را از دست می‌دهد. همچنین رعایت سکوت برای جلوگیری از رفتن برکت به ‌کار می‌رود. هنگامی که نویسنده دارد اَفسون را می‌نویسد، نباید کلامی سخن بگوید، زیرا در خاموشی نیروی جادویی وجود دارد.

آخرین بخش کتاب درباره‌ی بازمانده‌هایی از فرهنگ بربر و رومی در آیین است. در این بخش، وسترمارک از باورها و آیین‌هایی سخن می‌گوید که به‌عقیده‌ی او ریشه‌ در فرهنگ‌های کهنِ بربری و اروپایی دارند. او به برخی مناسک ویژه اشاره می‌کند که نه اسلامی‌اند و نه آثاری از شرک‌گرایی عربی در آن‌ها وجود دارد: یکی مناسک آب و آتش است که اغلب در ماه محرم و روز عاشورا، روز سال نوی اسلامی، انجام می‌شود و دیگری جشن نقاب‌پوشان یا کارناوال. هم مناسک آتش و هم مناسک آب نوعی آیین تطهیر انسان‌ها و حیوانات، حفظ آن‌ها از اثرات شر و برکت‌بخشی است. وسترمارک معتقد است این آیین‌ها بین بربرها بسیار پیش از گرویدن آن‌ها به اسلام رایج بوده‌اند. از سوی دیگر، این رسوم میان اعراب شرقی وجود ندارد. او نتیجه می‌گیرد این رسوم، هرچند در دوره‌ی معینی از سال اسلامی برگزار می‌شوند، از اسلام به شمال آفریقا وارد نشده‌اند. با بررسی مشابهت‌ این مناسک با جشن‌های نیمه‌ی تابستان (عید سَن جان)، وسترمارک استدلال می‌کند که این رسم از تاریخ ثابتی در سال خورشیدی به این دوره انتقال یافته است و دقیقاً به همان قصد نیز در مناسک رایج در عاشورا در مراکش به کار می‌رود.

بازمانده‌هایی از فرهنگ دوران جاهلی در تمدن اسلامی علی بلوکباشی

البته او به مراسم‌ دیگری در دهه‌ی اول محرم اشاره می‌کند که با عزاداری و سوگواری همراه است. در تونس، بخش‌هایی از مراکش و همچنین در میان مسلمانان شیعه‌ی ایران و هند، در ده روز اول این ماه، یک دوره سوگواری به یادبود شهادت [امام] حسین، درگذشت پسران علی[ع] یا حتی درگذشت پیامبر برگزار می‌کنند. مراسم سوگواریِ دیگری که در محرم برگزار می‌شود خاک‌سپاری نمادین «بابا عَیشُر (عاشور)» است. وسترمارک این آیین را بازتابی از مراسم پایان سال می‌داند که در آیین‌های رومی نیز به شکل بیرون‌کردن نماد سال کهنه وجود داشته است. از دید او، موضوع خاک‌سپاری در میان شیعیان جایگاه مهمی در رمز و راز محرم داشته و مراسم محرم تعبیری اسلامی از مناسکی است که به سال کهنه مربوط می‌شود.

مراسم دیگری که وسترمارک به‌تفصیل توصیف می‌کند، جشن نقاب‌پوشان یا کارناوال‌هایی است که در ماه محرم برگزار می‌شود. او نظریات مختلفی را برای تبیین این کارناوال‌ها مطرح می‌کند و در پایان آن‌ها را تحت تأثیر آیین‌های روم باستان می‌داند. با بررسی شباهت‌های این دسته مراسم، او نتیجه می‌گیرد که وقتی تقویم اسلامی جایگزین تقویم رومی (یولیانی) در افریقای شمالی شد، آیین سال نوی قدیم نیز به سال نوی اسلامی منتقل شد. او به همانندی‌های بسیار فراوان دیگر میان فرهنگ بربرها و اقوام ساکن در بخش اروپایی مدیترانه هم اشاره می‌کند و این احتمال را نیز در نظر می‌گیرد که آثار و مناسک رومیِ نقاب‌پوشان خود بازمانده‌هایی از اعمال بربرهای کهن باشند. او معتقد است همان‌گونه که برخورد فرهنگ‌‌های مختلف با یکدیگر منجر به تولید فرهنگی جدید می‌شود، برخورد یک دین و یک فرهنگ با یکدیگر هم نتیجه‌ای فرهنگی دربر خواهد داشت و منجر به تولید فرهنگی جدیدی خواهد شد.

در مجموع می‌توان گفت وسترمارک در این کتاب کوشیده تا باورها و آیین‌هایی را بازتاب دهد که بازمانده‌های شرک‌آمیز در دین اقوام مسلمان شمال افریقا می‌داند. برخی از این نشانه‌های بازمانده از فرهنگ کهن جذب اسلام شده‌اند و برخی دیگر همراه دین اسلام در باورهای بومی باقی مانده‌اند. او معتقد است این آثار بازمانده را در دو منبع اصلی می‌توان ردیابی کرد: نخست در پاگانیسمِ عربیِ شایع در زمان ظهور پیامبر خاتم، و دیگری باورها و اعمال رایج در سرزمین‌هایی که اسلام در آن‌ها گسترش یافت. البته وسترمارک در این کتاب تقریباً به‌تمامی به باورهای بازمانده از قوم بربر و آیین‌های پاگانی آنان می‌پردازد و چندان نقشی برای نفوذ باورهای پاگانی عربی در این منطقه قائل نیست، زیرا معتقد است شمار عرب‌هایی که به افریقای شمالی آمدند هرگز بسیار بالا نبوده و این تعداد برای تأثیرگذاری بر توده‌ی مردم بربر، که از پیش ساکن این ناحیه بودند، کافی نبوده است. او حتی قبایل عرب‌زبان بربرستان را بربرهای عرب‌شده می‌داند. در نتیجه، اغلبِ بازمانده‌های پاگانی در آیین و باورهای مردم این منطقه را بازمانده‌های آیین‌های کهن بربری می‌داند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...