جذابیت پیدای پرخوری | اعتماد


در فیلم سینمایی «پرخوری بزرگ» (مارکو فرری، 1973، محصول ایتالیا) چهار مرد بورژوا تصمیم می‌گیرند خود را در خانه‌ای بزرگ محصور کنند و آنقدر بخورند تا بمیرند! هجویه‌ای علیه جامعه مصرف‌گرا و اسراف‌کار کنونی که مثل دهانی بزرگ است که می‌خواهد همه‌چیز را ببلعد و به خندق بلا فرو کند، حتی خودش را! در روزگار ما که منتقدان آن را عصر سرمایه‌داری متاخر می‌نامند، دیگر خبری نیست از زهدگرایی و تقواپیشگی دوران آغازین سرمایه‌داری که ماکس وبر توصیفش می‌کرد؛ روزگاری که در آن اخلاق پروتستانی، سرمایه‌داران را به کوشش کار و پرهیز از ریخت‌وپاش دعوت می‌کردند. بر عکس، اصل راهنمای زمانه ما این است: تا می‌توانی لذت ببر، مصرف کن، خوش بگذران، از همه‌چیز استفاده کن، هوس بران، بنوش، بخور و... یک نتیجه‌ این قبیل توصیه‌ها این است که شکمبارگی یا به تعبیر عامیانه‌تر شکم‌چرانی در روزگار ما به یک سرگرمی و بلکه عادت بدل شده است. پای ثابت همه مراکز تفریح و سرگرمی را رستوران‌ها و کافه‌ها و بوفه‌ها تشکیل می‌دهند؛ مکان‌هایی نه الزاما برای سیر شدن و رفع جوع، بلکه جاهایی برای خوشگذرانی.

شکمبارگی» [Gluttony] فرانسیس پروز [Francine Prose] ب

البته این‌همه بدان معنا نیست که شکم‌پروری و پرخوری یک عمل مذموم و غیراخلاقی تلقی نشود. حتی فراتر از آن هنوز در نگاه ملامت‌بار عمومی به شکمبارگی شاهد عناصر دینی و مذهبی هستیم. یعنی آن را گناه تلقی می‌کنیم و این احساس به وضوح از احساس عذاب وجدانی که بعد از یک وعده شکم‌چرانی اساسی در یک میهمانی به سراغ‌مان می‌آید، آشکار می‌شود. اما این حس گناه باعث نمی‌شود دست از شکمبارگی‌برداریم یا بر میل خوردن خوردنی‌های چرب و شیرین مقاومت کنیم. حتی گروهی ابا ندارند از اینکه اعتراف کنند که «شکمو» (اصطلاحی «با نمک» به جای تعابیر تندی مثل شکم‌چران یا شکمباره) هستند و خیلی خوردن را دوست دارند. از مطالعه کتاب «شکمبارگی» [Gluttony] نوشته فرانسیس پروز [Francine Prose] برمی‌آید که در گذشته نیز چنین بوده است. یعنی حتی در روزگاری که شکمبارگی دست‌کم در فرهنگ مسیحی در کنار تکبر و طمع و بی‌بندوباری و حسد و غضب و تن‌پروری یکی از هفت گناه کبیره بود، می‌بینیم که روحانی مسیحی بزرگی مثل توماس آکویناس (1225-1274م.) آنقدر چاق بوده که او را به بشکه تشبیه می‌کردند و به شکل غلوآمیزی می‌گفتند «بایست نیم‌دایره‌ای از میز شام کنده می‌شد تا او می‌توانست پشت آن بنشیند»!

فراموش نکنیم که یک تفاوت جدی در عذاب وجدان آدم امروزی با فرد قرون وسطایی در برابر شکمبارگی وجود دارد و آن‌هم علت این عذاب وجدان است. اگر در گذشته مناهی دینی، مومنان را از شکم‌پروری می‌ترساند، امروزه این نگاه سرزنشگر جامعه از یکسو و قدرت بازدارنده و درونی‌شده فراخود (super ego) از دیگر سو است که نهاد (Id) سرکش بشری را از افراط در خوردن و نوشیدن باز ‌می‌دارد. این ممانعت با دو حربه اساسی محقق می‌شود: 1- بناگذاشتن معیارهای زیبایی‌شناختی؛ بدین صورت که آدم چاق نازیبا به حساب می‌آید و نگاه جامعه به فردی که از چاقی مفرط رنج می‌برد، همراه با رقت، دلسوزی و گاه تمسخر و در هر صورت‌ ناپذیراست 2- تهدید فرد شکم‌پرور به از دست دادن سلامت. مدام از اخبار رسانه‌ها می‌شنویم و می‌خوانیم که چاقی عامل اصلی یا فرعی ده‌ها مریضی و بیماری است و اضافه وزن باعث این مشکل و آن مصیبت می‌شود و... الخ.

اینجا تناقضی میان این منع پرخوری و آن دعوت جامعه مصرف‌گرا به هر چه بیشتر خوردن و آشامیدن پدیدار می‌شود. خود جامعه جدید سعی کرده با روش‌هایی بر این تناقض فائق‌ آید. مثلا با بهره گرفتن از پیشرفت‌های علم جدید و توجیه پرخوری به عنوان یک اختلال ژنتیک. یعنی اینکه خیلی از آدم‌ها زیاد می‌خورند، دست خودشان نیست بلکه به خاطر ساختار ژنتیک‌شان است. اما مساله به همین جا ختم نمی‌شود. این تناقض ظاهرا به اساس تفکر و سبک زندگی ما مربوط می‌شود. یعنی شاید درست باشد که شمار کمی از آدم‌ها به علل ژنتیکی به پرخوری تمایل دارند، اما اینکه عموم ما خودمان را این طور بی‌محابا در معرض اطعمه و اشربه لذیذ و متنوع قرار می‌دهیم، قطعا ربطی به ژن‌ها ندارد. هر چه هست از «خود» (ego) برمی‌آید و آن جذابیت پیدای پرخوری و شکمبارگی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...