برداشتی حقیقی‌تر از دنیای واقعی علم | الف


اگر زیست‌شناس نیستید و می‌خواهید با رفتارشناسی تکاملی و دستگاه فکری پژوهشگران این حوزه آشنا شوید، این کتاب [How the zebra got its stripes : and other Darwinian just so stories] یکی از بهترین انتخاب‌هاست. اگر زیست‌شناس هستید و تصور می‌کنید با این مباحث از قبل آشنا شده‌اید، باز هم این کتاب یکی از بهترین انتخاب‌هاست تا شما را با سیر تحولاتی که در شکل‌گیری فرضیه‌های تکاملی دخیل بوده‌اند، آشنا کند؛ شما را به سفری سردستی و سریع به دنیای رفتارشناسان دشت‌های آفریقا ببرد و البته، سرتان را با روایت‌هایی کوتاه و جذاب گرم کند.

چگونه گورخر راه راه شد؟ و سایر داستان‌های داروینی من‌درآوردی | شناسا نیکنام [How the zebra got its stripes : and other Darwinian just so stories]

البته باید تکلیفتان را با کتاب روشن کنیم: این کتابی انقلابی و پرسروصدا نیست. نویسنده در بسیاری از موارد، حتی پاسخ نهایی به پرسش تکاملی طرح شده نمی‌دهد؛ بلکه دست شما را می‌گیرد، فرضیات مختلفی را که طی دهه‌های اخیر در پاسخ به آن سوال طرح شدند، بازگو می‌کند، تضارب آراء و کمی از پشت‌صحنه این تغییرات نظری را بیان می‌کند و سرانجام شما را همان‌جایی رها می‌کند که لبه‌های دانش پیش‌رفته: «فرضیات پیشین محکم نیستند و فعلا چیز بیشتری نمی‌دانیم». این جنبه شاید خواننده‌ای را که عادت به مطالعه کتاب‌های پرسروصدا کرده، ناامید کند، اما برداشتی دقیق‌تر و حقیقی‌تر از دنیای واقعی علم به دست می‌دهد. پژوهشگران بیشتر سؤال دارند تا پاسخ و کسانی که برای هرچیزی، پاسخی در چنته دارند و با نظریه‌ای جامع، همه‌چیز را تحلیل و توصیف می‌کنند، در دنیای واقعی علم چیزی فراتر از بازیگران پرسروصدای توخالی نیستند.

نویسنده کتاب، لئو گراسه[Léo Grasset] چهره‌ای شاخص در ترویج زیست‌شناسی تکاملی در اروپا به شمار می‌رود و به خاطر کانال یوتیوب و وبلاگش، به زبان خاصی از ارتباط با مخاطب دست یافته که گویی خاص پرکردن وقت‌های کوتاه میان فعالیت‌های مختلف روزانه است؛ از این ایستگاه مترو تا ایستگاه بعد، چند دقیقه بعد از صرف غذا یا چند ورقی پیش از خواب. این‌طوری هم حوصله مخاطب سر نمی‌رود، هم در بازه‌های زمانی کوتاه می‌تواند سراغ مطالعه برود و پس از مدت کوتاهی دوباره مشغول کار دیگری شود. کتاب هم انگار از داستانک‌هایی گاه بسیار کوتاه تشکیل شده که ممکن بود در میانه وبلاگ نویسنده یا تارنمایی اینترنتی پیدا کنید؛ هر کدام از این روایت‌ها درباره مشاهدات و نتیجه‌گیری‌های علمی پیرامون تکامل رفتار جانوران است و ارتباط و دلالت چندانی میان آن‌ها در کار نیست. هیچ طرح کلی یا فراروایتی هم در آن نخواهید یافت، جز شیوه‌های بدیهی استنتاج تکاملی. تقریبا می‌توانید از هر فصل کتاب مطالعه آن را آغاز کنید و فصل‌ها را جابه‌جا بخوانید و چیزی هم از دست ندهید.

فقدان پاسخ‌های قطعی و روایت کلی در این کتاب نباید شما را درباره هنر نویسندگی لئو گراسه به خطا افکند. از جنبه‌هایی دیگر، او نویسنده‌ای حاذق است. قلم روانی دارد، مسائل پیچیده را با زبانی روشن و ساده توضیح می‌دهد و گاهی با زبانی نیش‌دار و طنزآلود با شما حکایت می‌کند. ترجمه کتاب هم بدی از آب درنیامده. کاوه فیض‌اللهی، مترجم کتاب، نویسنده، مترجم و روزنامه‌نگاری چیره‌دست و خوش‌سابقه در حوزه زیست‌شناسی تکاملی است. کاوه فیض‌اللهی معادل‌های دقیق و خوبی برای اصطلاحات فنی پیش‌نهاد می‌دهد که حکایت از ذوق او در ترجمه و عمق دانش زیست‌شناسی او دارد (مثلا «هشدارنگ» برای aposematism)، اما گاهی هم نثرش دچار دست‌انداز می‌شود که البته این تقصیر در نگارش، با ناشر تقسیم می‌شود؛ مثلا در واپسین صفحه متن اصلی، صـ ۱۳۷، انگار هم مترجم، هم ویراستار/ناشر از ویرایش ترجمه خسته‌شده‌اند و نه جمله‌های بلند و تودرتو را کوتاه کرده‌اند، نه به تکرار عبارات مکرر طی دو جمله متوالی اهمیت داده‌اند (نقطه‌گذاری و جمله‌بندی مطابق متن کتاب، تأکید بر عبارات از شـ.نـ.):

«در پایان تحلیل‌های آماری به من نشان داد که در رفتار گورخرها تغییرات چندانی وجود ندارد، یا به عبارت دیگر شخصیت زیادی ندارند. و هیچ پیام رفتاری نیز در الگوی راه‌راه آنها پنهان نشده بود. دلیلش احتمالا آن است که محیط زندگی‌شان خطرناک‌تر از آن است که وجود تغییراتی هرچند اندک را در رفتاری باظرافت بهینه‌شده که برای بقایشان ضروری است اجازه دهد. دلیلش احتمالا آن است که ساختار اجتماعی درهم‌تنیده آنها مانع از شکل‌گیری تفاوت‌های فردی می‌شود...».

گاهی هم طنز نویسنده در برگردان فارسی گم می‌شود، انگار که لطیفه‌ای خنده‌دار در دهان شخصی جدی و مستغرق تفحصات درونی یخ کند. مثلا وقتی در کتاب تصویری از کفتار ماده و آلت تناسلی نرینه‌اش می‌بینیم و توضیحی که پیرامون عدم افتراق آلت تناسلی کفتار ماده و نر با چشم غیرملسح همراه تصویرشده، نکته چندان خنده‌داری به نظر نمی‌رسد؛ اما اگر به متن انگلیسی یا فرانسه عبارت مراجعه کنیم، متوجه شیطنت نویسنده در تأکید بر عبارت «چشم غیرمسلح» خواهیم شد (آن هم برای دیدن چیزی که از حد انتظار بسیار بزرگ‌تر و برجسته‌تر است). البته اگر نجف دریابندری یا سروش حبیبی چنین عبارتی را ترجمه می‌کردند، شاید حق مطلب به خوبی ادا می‌شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...