شنیدن صدای نویسنده از حنجره‌ی شخصیت‌ها | الف


وقتی صحبت از تئاتر می‎شود، برخی ناخودآگاه ترجیح می‌دهند که اجرای روی صحنه‌ی نمایش را تماشا کنند. اما امروزه فقط این کار کفایت نمی‌کند. بازیگران و علاقه‌مندان به بازیگری در سراسر دنیا، از راه مطالعه‌ی برترین آثار نمایشنامه‌نویسان برجسته‌ی دنیا می‌توانند مهارت‌های خود را افزایش و تخیلشان را گسترش دهند و به عبارتی دیگر به شکلی مستقیم و بی‌واسطه با ریشه‎های هنر بازیگری آشنا شوند.

«هجوم آبی» [Faire bleu]  ژان پل ونزل [Jean-Paul Wenzel]

تئاتر فرانسه نیز مانند سایر ژانرهای ادبی عصر کنونی دستخوش دگرگونی‌های بسیار شده است. «هجوم آبی» [Faire bleu] را می‌توان از آن دست نمایشنامه‌هایی دانست که چهره‌ی جدیدی از درام امروز فرانسه را نشان داده و به منزله‌ی آثاری بکر و ناشناخته نیاز به کشف و شناخت عمیق دارند. متن‌محور بودن؛ شیوه‌ی روایت؛ شخصیت‌هایی که اغلب عادی و بی‌هویت‌اند و نقشی جز گزارش ناپایداری انسان پسامدرن را ندارند و حضور تماشاگرانی که منفعل نیستند و با تمام حس‌های بیدار و برانگیخته در کمین معنا نشسته‌اند از ویژگی‌های اینگونه نمایشنامه‌هاست.

ژان پل ونزل [Jean-Paul Wenzel] سال 1947 در فرانسه متولد شد. او بازیگر و نویسنده‌ای است که با La Vie de Bohème (1992)، Mémoire (1978) و Ver van Vilvoorde (1978) شناخته شده است. وی در مدرسه‌ی هنرهای نمایشی استراسبورگ به تحصیل طنز و کمدی پرداخته و سپس کار خود را در تئاتر با هدایت کارگردانانی چون پیتر بروک، فیلیپ گویار، میشل راسکین و روبر ژیرونس و همچنین در سینما با رنه آلبو، ژیزل کاوالی، آکی کاوریسمکی و ژرار بلن ادامه داده است. ونزل پانزده نمایشنامه نوشته و نخستین اثر او «دور از کارخانه» به هجده زبان ترجمه و در حدود بیست کشور اجرا شده است. این اثر در سال 1976 جایزه‌ی منتقدین را نیز دریافت کرده است. «هجوم آبی» نیز با اینکه بیست و پنج سال پس از نخستین کار ونزل نوشته شده، بسیار به فضا و محتوای «دور از کارخانه» نزدیک است. «ماریان در انتظار ازدواج»، «شرم بر انسان‌ها»، «پایان هیولاها» و «دختر جوان کراناش» از دیگر آثار ونزل به شمار می‌رود.

«هجوم آبی» که سال‌های 2001 و 2002 در کشورهای مختلفی اجرا شده، روایت زندگی زوجی به نام‌های «آندره» و «لوسی» است که دوران بازنشستگی خود را پس از سال‌ها کار در کارخانه‌ی فولاد سپری می‌کنند. موضوع اصلی این است که آنان در این زمان آزاد و تعطیلاتی که خود را برای گذراندن آن آماده نکرده‌اند، چه باید بکنند. روزمرگی‌های به ظاهر ساده اما جدی این دو نفر خواننده را به تفکر و تأمل درباره‌ی گذشته، حال و آینده‌ی خود و مسائلی وامی‌دارد که شاید همیشه با آنها درگیریم اما هیچ‌وقت به طور جدی به آنها و اثرشان در زندگی خود فکر نمی‌کنیم. این موضوعات به تدریج شخصیت‌های داستان را از نظر روانی بیشتر درگیر کرده و تا پای مرگ نیز پیش می‌برد. عنوان نمایشنامه نیز اگرچه می‌تواند اشاره‌ای به انیمیشن «اسمورف‌ها» که در آن تمام شخصیت‌ها آبی‌رنگ‌اند و برای ایجاد یک پارک تفریحی در محل سابق کارخانه گرد هم آمده‌اند، باشد عبارت ویژه‌ای را نیز مد نظر دارد که کارگران معدن هنگام بیرون‌آمدن از عمق زمین پس از چند روز و روبه‌رو شدن با آسمان آبی بر زبان می‌آورند.

«آندره»، بازنشسته‌ی پیش از موعد 60 ساله، همسرش لوسی 58 ساله و ساندرین، نقاش ساختمان نیز که زنی 20 ساله است، شخصیت‎های این نمایشنامه را تشکیل می‎دهند؛ نمایشنامه‎ای که در 12 صحنه و برای صحنه‎ای دور از کارخانه و در یک خانه‌ی کوچک روستایی نوشته شده است. آندره شخصیتی است که در ویدئوهایش فرو رفته و در واقع اسیر آنهاست. او برای یافتن ریشه و اصل خود از ازل تا ابد داستان‎های علمی و تخیلی را می‌کاود و مورد تحقیق و بررسی قرار می‌دهد تا پاسخی برای پرسش‌های خود بیاید: «لوسی: فعلاً تو کتاب‌ها و ویدیوهاش غرق شده... به سرش زده که منشأ جهان را بفهمد... تا الان صد و پنجاه تا کاست ویدیوی مستند دارد، فیلم‌های علمی- تخیلی... یک شور و عشق واقعی... من بیشتر به حیوانات علاقه دارم، تازه بهم فیلم‌هایی راجع به زندگی حیوانات هدیه کرده... دوست دارم تماشایشان کنم... از این فیلم‌ها می‌شود چیزهای زیادی درباره‌ی رفتار خودمان یاد بگیریم، ما آدم‌ها... شما حیوانات را دوست دارید؟»

ژان- پل ونزل را می‌توان بنیان‌گذار تئاتر زندگی روزمره دانست. شخصیت‌های او معمولاً از طبقه‌ی ساده و متوسط انتخاب می‌شوند. وقایع نیز بسیار عادی و در رابطه با همین روزمرگی‌هاست. اما روایت‌های وی منقطع و ازهم‌گسیخته است. آثار وی انسان‌محورند اما در آنها از تیپ‌سازی پرهیز شده است. به همین دلیل است که شخصیت روی صحنه سخن می‌گوید، اما زبان او به خودش و موقعیت اجتماعی‌اش تعلق ندارد. گویی شخص دیگری این زبان را برای او انتخاب کرده و او فقط حرف می‌زند.

از ویژگی آثار ونزل و سایر محصولات تئاتر مدرن این است که هویت در آنها ترکیبی از شعر و موسیقی و ادبیات و ریتم است. گاهی متن روی صحنه تغییر می‌کند و علاوه بر دیده‌شدن باید شنیده هم بشود. آنجاست که گوش مخاطب باید در کمین شنیدن زیر و بم این موسیقی غریب باشد. در واقع تماشاگر نه به دنبال قصه بلکه باید در پی یافتن وقوع اتفاقی در زبان باشد. این صدای خود نویسنده است که از حنجره‌ی شخصیت‌ها بیرون می‌آید و نوعی چندصدایی به وجود می‌آورد. به همین دلیل است که برخی از این آثار اجرا نمی‌شوند و گویی صرفاً برای خوانش نوشته شده‌اند.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...