پس از جدایی... | سازندگی


آنا گاوالدا [Anna Gavalda] نویسنده شناخته‌شده‌ای در سطح جهان است، به‌ویژه در زبان فارسی که مخاطب زیادی دارد. «تسلای خاطر» [consolation] یکی از رمان‌های شاخص این نویسنده فرانسوی است که همانند یک داستان کلاسیک، بر محور شخصیت اصلی می‌چرخد: شخصیتی که از دوره سهل‌انگاربودن به دلیل جوانی و خامی، سپس احساس گناه‌داشتن عبور کرده و عاقبت به رستگاری نهایی دست می‌یابد. علیرغم یک شروع ناخوشایند، متن کتاب روان، قابل فهم و پرانرژی است، بنابراین همان‌طور که انتظار می‌رفت، این کتاب با انتشار بیش از یک میلیون نسخه و ترجمه به سی‌ودو زبان از جمله فارسی ترجمه پروانه بهبهانی در نشر گویا، به پرفروش‌ترین رمان فرانسوی سال 2008 تبدیل شد.

آنا گاوالدا [Anna Gavalda] تسلای خاطر» [consolation]

موفقیت گاوالدا از رشد ثابتی برخوردار بوده است. پس از دفعات متعددی که گاوالدا را رد کردند، اولین مجموعه داستان‌هایش درمورد عشق، در زمانی که او هنوز معلمی در مدرسه فرانسوی بود، در سال 1999 منتشر شد و بیش از یک‌میلیون نسخه به فروش رسید. عنوان کتاب «کاش کسی جایی منتظرم باشد»، به‌خوبی درون‌مایه و سبک کار گاوالدا را به تصویر می‌کشد: فقدان، ندامت، حسرت و امید. رمان بعدی‌اش در سال 2002، «دوستش داشتم»، که برگرفته از شکست او در ازدواجش بود، برپایه همین مضامین نوشته شده است. شخصیت‌های اصلی در رمان «تسلای خاطر» هم، همین احساس فقدان (به‌دلیل از دست‌دادن محبوبشان)، طلاق و یافتن عشق جدید را تجربه می‌کنند.

چارلز بالاندای 47ساله، معمار موفق پاریسی، زندگی پراسترسی دارد و تقریبا به‌خاطر عادت بدِ عدم رویارویی با احساساتش، همچنین سفرهای مکررش به مسکو و غرق‌کردن خودش در مدیریت یک پروژه ساختمانی، رابطه‌اش با همسرش،که خونسردانه به او خیانت می‌کند، تیره شده است. چارلز با دختر کج‌خلق نوجوانش که به تنهایی او را بزرگ کرده دست‌وپنجه نرم می‌کند، اما حضور والدین منزوی و خواهر خود‌برترپندارش گرمای کمی به کانون خانواده‌اش اضافه می‌کند. وقتی چارلز خبر شوکه‌کننده مرگ مادر یکی از دوستان دوران بچگی‌اش را که اتفاقا الهام‌بخش او بوده می‌شنود، درهم‌شکسته و دچار بحران می‌شود.

داستان گاوالدا چندان بغرنج نیست (به محض رونمایی از شخصیت مردی محزون، زخم‌های او با پیداشدن عشق جدیدی درمان می‌شود)؛ اما شخصیت‌های کتاب که با علاقه و شفقت در کنار یکدیگر جمع شده‌اند، این رمانِ نه‌چندان پیچیده و طولانی را ادامه می‌دهند.

انوک شخصی متاثرکننده، زیبا (به‌طرز مدهوش‌کننده‌ای برای یک پسر بالغ)، سخاوتمند و مصمم است منتها از نظر مالی و مهم‌تر از آن از نظر عاطفی به دیگران وابسته است، به‌خصوص به این دلیل که همسر وظیفه‌نشناسش بلافاصله بعد از متولدشدن پسرشان الکسیس ناپدید شد! چارلز و الکسیس هردو برای جلب توجه او تلاش می‌کنند و در همین حین از خیره‌سری‌های پرستارشان مسرورند. آن پرستار کودک درواقع دختر ناامیدی است که در کاباره برای خودش ملکه‌ای محسوب می‌شود و زمانی که انوک در بیمارستان به‌عنوان پرستار کار می‌کرد؛ سرپرستی‌اش را به عهده گرفت.

انوک درگیر کشمکش‌های عاطفی زیاد، هروئین، الکل و نابسامانی‌های مبهم دوران جوانی است و همین باعث می‌شود الکسیس و چارلز او را ترک کنند؛ البته پشیمانی شرم‌آوری در قلب آشفته چارلز به‌جا مانده و به‌خاطر ترک انوک احساس گناه می‌کند. چارلز که برای رسیدن به فرجام و آرامش‌خاطر در پیِ یافتن الکسیس است، به زنی برمی‌خورد که شرایط مشابه انوک را دارد؛ کیت بعد از کشته‌شدن خواهرش بر اثر تصادف، پُستِ تحقیقاتی خود در آمریکا را رها کرده تا در یک مزرعه زهواردررفته در همان روستای الکسیس زندگی کند تا بتواند از کودکان یتیم و حیوانات مزرعه خواهرش نگهداری کند.

رویارویی چارلز و کیت، نشانگر یک تغییر سبک قطعی در داستان است. خواننده باید بی‌چون‌وچرا ناگهان پدیدارشدنِ احساسات و کشش دوطرفه بین این دو را بپذیرد؛ هرچند بی‌توجهی گاوالدا به منطقی‌بودن این چنین قسمت‌هایی از روایت، خللی به اصلِ داستان وارد نمی‌کند. آنچه در ادامه می‌آید شرحی صدصفحه‌ای است که کیت، مانند یک دریانورد باستانیِ جذاب و درهم‌ریخته، دست‌وپاشکسته تا حدی «محرومیت از مادری» را که چارلز تجربه کرده به‌جای مادرش برطرف می‌کند! صحنه‌های اعترافات عاشقانه کیت، عشوه‌گری‌های ماهرانه و تکیه‌کلام‌های زیرکانه‌اش، باعث قوت قلب چارلز می‌شود. هنرِ داستان‌سرایی و صحبت‌کردن او (کیت) عاملی شفابخش است و همانند مرهم عمل می‌کند. بعد از هجوم اضطراب در سه‌چهارم آغازین رمان، به‌تدریج بهبودی روحی برای چارلز حاصل می‌شود.

روان‌بودن بخش اعظم رمان «تسلای خاطر» به خودی خود مایه تسلای خاطر است و همچنین تاییدی است بر اینکه چرا داستان‌های غم انگیز و فریبنده آنا گاوالدا، که دو مورد از آنها اکنون با بازیگران درجه یک جهانی مانند آدری توتو و دانیل اوتیل فیلم شده‌اند، طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...