سرخ، مانند رنگ انتقام | شهرآرا


بارها شنیده ایم که در ادبیات، «چگونه گفتن» مهم تر است از «چه گفتن»؛ و کتاب «چنگیزخان؛ نه رؤیا» [Die neun Träume des Dschingis Khan] که امروز به معرفی آن می‌پردازیم، شاهد دیگری است بر این مدعا. این کتاب که یک رمان تاریخی با موضوع جذاب زندگی چنگیزخان مغول، از لحظه تولد تا مرگ (و حتی شامل پاره‌ای اتفاقات مهم پیش از تولد و پس از مرگ) اوست، می‌توانست رخدادهای زندگی این پادشاه کوچ گر و دشمن یکجانشینی و یکجانشینان را، به شکلی یکنواخت و معمولی و به ترتیب زمانی و در اصطلاح با ساختاری خطی، از زاویه دید یک راوی همه چیزدانِ همه جاحاضرِ سوم شخص روایت کند.

خلاصه رمان چنگیزخان؛ نه رؤیا» [Die neun Träume des Dschingis Khan] گلزان چیناگ [Galsan Tschinag]

اگر گلزان چیناگ [Galsan Tschinag] نویسنده‌ی رمان از این «فرم روایی» ساده استفاده می‌کرد، حاصل کار صرفا یک کتاب تاریخی البته جذاب می‌شد که جذابیت آن، فقط از «محتوا»ی اثر و آن«چه» تعریف می‌کرد برمی خاست (داخل پرانتز عرض کنم که مگر می‌شود داستان زندگی چنگیزخان جذاب نباشد؟). اما نویسنده رمان که یک شَمَنِ مغول تبارِ متولد 1944 در خانواده‌ای صحراگرد در غرب مغولستان است و تحصیل کرده آلمان (ص7)، به سراغ یک «فرم روایی» پیچیده و هنرمندانه رفته است، سرشار از رفت و برگشت های زمانی، راوی های گوناگون، زاویه دیدهای متنوع، در هم آمیختگی رؤیا و واقعیت و همچنین، تصاویرِ هم عینی و هم ذهنی ماندگار.

مجموعه این تکنیک های روایی، در کنار «زبان» ادبی، توانمند، رنگارنگ و فاخری که نویسنده کتاب به کار گرفته و مترجم زبان دانِ رمان، با دقتی مثال زدنی و با عنایت به عناصر زیبایی شناسانه، آن را از آلمانی به فارسی منتقل کرده است، همه و همه، سبب شده اند که این رمان خواندنی، در قلمرو سرسبز «ادبیات» جای گیرد و ما خوانندگان، از «چگونگی» تعریف کردن داستان آن نیز لذت ببریم؛ چه بسا لذتی بیشتر از خود داستان. در ادامه، ضمن تشریح ساختارِ کتاب، به مرورِ بخش هایی از آن می‌پردازیم.

رمان یک درآمد کوتاه در آغاز، یک پی گفتار باز هم کوتاه در پایان و 9 فصل دارد، با نام های اولین رؤیا، دومین رؤیا... تا نهمین رؤیا که عبارتند از 9 رؤیای چنگیزخان در روزهای آخر عمرش و در بستر تب و بیماری. ناگفته نماند، 9 عددی مقدس در فرهنگ مغول است (برخلاف 7 که عددی شوم است) که در جای جای کتاب و از جمله در عنوان آن به کار رفته است.داستان از جایی شروع می‌شود که لشکر چنگیزخان، پس از نابود ساختن بخش بزرگی از آبادی های متعلق به قوم تنگقوت، در تسخیر دژ کوچکی که محل استقرار پادشاه و ملکه آن قوم است ناکام می‌ماند و اتفاقا، در خلال همین رویداد «گفتند که خان از اسب افتاده است. [...] خداوندگار جنگ، نشسته بر اسبی اصیل، اهریمنِ سواره جنگ، از اسب افتاده است (ص20)».

پیش از پرداختن به ادامه داستان، توجه شما را به صنعت ادبی به کار رفته در همین جمله آخر نقل شده از رمان جلب می‌کنیم: تضاد بین خداوندگار و اهریمن، و همچنین، تضاد بین نشسته و سواره.در ادامه، چنگیزخان حدود شصت ساله که هم زمان در حال تحمل دو گونه درد و رنج جسمی (به خاطر افتادن از اسب) و روانی (به خاطر ناتوانی در تسخیر دژ) است، در حالی که در تب ناشی از بیماری می‌سوزد و در اغلب اوقات، نمی‌تواند تشخیص دهد که خواب است یا بیدار، شروع می‌کند به مرور خاطرات اغلب خونبار ایام حیاتش و دیدن 9 رؤیا که وجه مشترک تمامی آن ها، رنگ غالب آن هاست: «رنگ سرخ» که به درستی و زیبایی، رنگ چیره در طرح جلد کتاب نیز هست. در واقع، رمان ترکیبی است پیچیده و غیرخطی از (1) همین خاطرات که لزوما شیوه روایی یکسانی نیز ندارند و (2) مجموعه رخدادهایی که در همین چند روز آخر عمر چنگیزخان و در اردوی جنگی او که همچنان بیهوده برای تسخیر دژ قوم تنگقوت می‌کوشد (جالب است که فردای درگذشت چنگیزخان، دژ سقوط می‌کند؛ ص236)، رخ می‌دهد؛ که شاید مهم ترین آن ها بحران جانشینی اوست.

به عنوان نمونه، در صفحه 167 رمان، جغتای، پسر دوم چنگیزخان، در اعتراض به تصمیم خان مبنی بر جانشینی جوچی، پسر بزرگ خان، چنین می‌گوید: «او را لایق جانشینی می‌دانید؟ نوادگان یسوگای بهادر و چنگیزخان، چگونه سر به فرمان این تخم حرام مِرکیتی بدهند؟». لازم به توضیح است، یسوگای بهادر (از قبیله بورجیقین)، پدر رسمی چنگیزخان، مادر چنگیزخان یعنی هوآلون را، در حالی که همسر یکه چیلادو (از ایل مرکیت) بوده است، می‌رباید و به عقد خود در می‌آوَرَد (ص73).

سال ها بعد، همین مِرکیت های انتقام جو، همسر چنگیزخان یعنی بورته را می‌ربایند که البته پس از مدتی، چنگیزخان می‌تواند همسرش را نجات دهد. اما همین موضوع سبب می‌شود که در حلال زادگی جوچی، پسر بزرگ چنگیزخان تردید ایجاد شود (ص166).ناگفته نماند، انتقام جویی و کین خواهی، یکی از پربسامدترین نگرش ها و به تَبَعِ آن، رفتارهای شخصیت های رمان است. باز هم به عنوان نمونه، نقل رویدادی که در کودکی چنگیزخان و هنگامی که هنوز نامش تموچین است رخ می‌دهد، در قالب رویدادی با اهمیت و شخصیت ساز، خالی از لطف نیست. در آن ایام، پیرمردی نیکوکار از مادر تموچین که تازه بیوه شده است، و از فرزندان یتیم او دفاع می‌کند و متحمل زخم تازیانه، از طرف ایلی مهاجم می‌شود. «زخم تازیانه عمیق بود، اما بالاخره با مراقبت های مادرْ هوآلون خوب شد. اما زخمی که بر روح تموچین وارد شده بود، به آن زودی خوب نمی‌شد... (ص101)». آری! این زخم و زخم های مشابه وارد بر روح «خانِ کوه پیکر و اقیانوس هیبت (ص52)» التیام نیافتند، مگر با مرهم غریب و سرخ رنگ انتقام.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...