رنج در راه رسیدن به حقیقت | الف
«مسئله اصلی این است که همه را همچون خود دوست بداریم. این چیز بزرگی است. این همه چیز است. چیز دیگر لازم نیست. یکباره درمییابید چه باید بکنید. گرچه این حقیقت کهن مکرر در مکرر به زبان رفته و میرود ولی هنوز بخشی از زندگی ما نشده است. باید با این ادعا که آگاهی از حیات از خود حیات برتر، و دانستن قوانین شادمانی از خود شادمانی برتر است، مجادله کرد. اگر همه بخواهند همه چیز به آنی درست خواهد شد.»

آنچه خواندید بخشی از داستان بشدت خواندنی، تامل برانگیز، و تاثیر گذار "رویای مرد مسخره" بود، به قلم نابغه عالم ادبیات، فیودور میخائیلوویچ داستایفسکی. ترجمه این داستان به همراه هشت داستان کوتاه دیگر، به تازگی به همت انتشارات نیستان هنر در کتابی با عنوان «از جناب داستایفسکی چه خبر؟» چاپ و منتشر شده است. «از جناب داستایفسکی چه خبر»، پنجمین جلد از مجموعه داستانهای کوتاهِ "چه خبر؟" است که تلاش میکند با ارائه داستانهایی کوتاه از نویسندگان نامدار جهان، در مجالی مختصرعلاقمندان به ادبیات و داستان کوتاه را با تعدادی از برترین داستانهای کوتاه تاریخ ادبیات جهان آشنا سازد.
اما به راستی از جناب داستایفسکی چه خبر؟ داستایفسکی زندگی سخت و پرفراز و نشیبی داشت. حتی اذهان و ارادههای پولادین هم در مواجهه با بخشی از مرارتهای زندگی وی تاب و توان خود را از دست داده و به ورطه افسردگی و انزوا میافتند. با اینهمه، نویسنده محبوب ما به مدد نبوغ ادبی و خلاقیت خدادای اش راه بهتری را برگزید و آن نوشتن بود. او در دوران فعالیت ادبی خود توانست آثاری جاودانه خلق کند، آثاری که هنوز و تا همیشه خواندنی و محبوب باقی خواهند ماند. درست است که بزرگترین و مشهورترین آثار داستایفسکی در قالب رمان نگاشته شده و همگان قالب رمان را عرصه هنرنمایی این نویسنده نابغه میدانند، ولی داستانهای کوتاه وی نیز در جای خود بسیار خواندنی و تامل برانگیزند. داستانهایی چون: دزد شریف، ماجرای ناگوار، دهقان مَرِی، تمساح، بوبوک، رویای مرد مسخره، درخت کریسمس و جشن ازدواج، دلِ ضعیف، و شبهای روشن داستانهایی هستند که در کتاب از جناب داستایفسکی چه خبر در دسترس علاقمندان به ادبیات قرار گرفته اند.
داستان دزد شریف حکایتی کوتاه از زندگی مردمان طبقه فرودست جامعه روسیه قرن نوزدهم است، مردمانی که به رغم فقر و پریشان احوالی وجدان بیداری دارند. مرد تنهایی که کارمند است، به پیشنهاد آشپز پیرش اتاقی از خانه محقرش را به پیرمردی خیاط اجاره میدهد. آن دو خوب با هم کنار میآیند و روزی از روزها که اتفاقی عجیب رخ میدهد، پیرمرد خیاط داستان رفیق دائمالخمرش را برای مرد تعریف میکند، رفیقی که اعتیاد به الکل و خاکسترنشینی نتوانسته بود کورسوی شرف را در وجودش خاموش کند.
داستان بسیار لطیف دهقان مری قصهای کوتاه و بشدت تاثیرگذار است از قضاوتهای عجولانه و نابجای آدمی. جوانی روشنفکر به دلایلی که افتد و دانی، در زندان است. او آنجا با زندانیانی آشنا میشود که به ظاهر از طبقه فرودست جامعه اند و جماعت روشنفکر مراوده با ایشان را دون شان خود میدانند. ولی یادآوری خاطرهای از گذشتههای دور، روشنفکر منصف ما را وامی دارد تا در قضاوت خود تجدید نظر کند.
بوبوک داستان مردی مجنون است که تجربه توقف چند ساعته اش را در گورستان واگو میکند. گرچه این داستان پر از کنایات و اشارات تلخ و گزنده است، ولی داستایفسکی در کنار این تلخیها از آفرینش دقایق طنز غفلت نمیورزد.
داستان بسیار خواندنی تمساح اما، بر خلاف بوبوک، در پس ظاهر طنزآمیز خود به حقایقی تلخ اشاره میکند. کارمند خوشنامی بنام ایوان ماتویچ به همراه همسر جوانش به تماشای تمساح عظیم الجثهای که از آلمان به روسیه آورده و به معرض نمایش گذاشته شده است، میرود. ولی دست بر قضا حیوان نادان جناب ایوان ماتویچ را میبلعد و داستان از همین جا آغاز میشود. ایوان ماتویچ در بطن تمساح به ایدههای بدیعی فکر میکند و چنین میپندارد که میتواند برای پیشرفت وطن عزیزش طرحهایی نو در اندازد. بخشی از داستان را با هم بخوانیم؟
«... من باید اسوه جماعت بشوم... در این کنج عزلتی که دست داده میتوانم درباره اصلاح سرنوشت آدمی اندیشه کنم. از این به بعد حقیقت و نور است که از بطن تمساح به بیرون میتراود. قطعا نظریه اقتصادی شخص خودم را مطرح خواهم کرد و قطعا به آن خواهم بالید. کارهای اداری و امور جزئیه کمتر است؟مانع از طرح این نظریه شده بودند. همه چیز را رد خواهم کرد و طرحی نو درخواهم انداخت. من از دیرباز تشنه چنین موقعیتی بودم ولی بخاطر مرتبه پایین شغلم نمیتوانستم به خواستم برسم. ولی حالا با یک کرشمه تمساح همه چیز فراهم شده. به همه حرفهایم گوش خواهند داد، به آنها فکر خواهند کرد، تکرارشان خواهند کرد، به چاپ خواهندشان رساند. به همه خواهم یاد داد که چقدر ارزشمندم! و آنها سرانجام خواهند درک کرد که چه تواناییهایی را به بطن این هیولا فرستاده اند. خواهند گفت، این مرد میتوانست وزیر امور خارجه شود یا بر سرزمینی حکمرانی کند. چه چیز من از سردمداران دیگر کمتر است؟ »
با اینهمه، قصه ما با دو نقل کاملا متضاد از ماجرای ایوان ماتویچ و تمساح غول پیکرتوسط دو جریده پیشرو روسی به پایا ن میرسد.
اما داستان به واقع شگفت انگیز رویای مرد مسخره، میکوشد با بیانی استعاری سرچشمه تباهی روح آدمی را پیش چشمان خواننده به تصویر بکشد. جوانی سرگشته و ناامید که فکر میکند از همان کودکی موجودی مسخره و خنده دار بوده، تصمیم میگیرد به زندگی خود خاتمه دهد. ولی پیش از خودکشی خوابش میبرد و در خواب رویایی غریب میبیند و سر از دنیایی دیگر درمی آورد، دنیایی بس درخشان تر از زمین ما با مردمی بسیار زیبا ومعصوم و باصفا. ساکنان آن دنیا گناه را نمیشناختند و هرگز مرتکب ش نمیشدند. ولی جوان قصه ما آنان را با گناه آشنا میکند و به این ترتیب موجبات تباهی شان را فراهم میآورد. داستان رویای مرد مسخره داستانی بشدت تامل برانگیز است. داستایفسکی در این داستان با ظرافت یک روانکاو و دقت و اندیشه ورزی یک فیلسوف بدنبال ریشههای سقوط روح آدمی میگردد و از لطایفی غریب پرده برمی دارد.
داستان بسیار لطیف دل ضعیف داستان رفاقت و برادری است. داستان مهر و عشق است و داستان نگرانیهای مگوی آدمی. آن گونه نگرانیها و تشویشهایی که روح را میفرساید و کار آدمی را به جنون میکشد. واسیا و آرکادی دو دوستند، همکارند، هم خانه اند و برتر از همه همچون دو برادرند. غم شان با هم و شادی شان با هم است. ولی اتفاقی که در نظر همه بسیار بی اهمیت و ساده است، زندگی هر دو را زیر و رو میکند. لطیفه این داستان همانا استیلای سایه شوم ظلم و ستم در رژیمهای استبدادی است. داستایفسکی که خود زخم خورده ستمهای رژیم تزاری بود، بطرزی شگفت انگیز تاثیرات و پیامدهای این جور و جفاها را بر روح و روان و زندگی آدمی به تصویر میکشد.
اما داستان شبهای روشن که در سال 1848 نگاشته شده، هنوز از بهترین عاشقانههای جهان است. در این داستان همچون برخی از داستانهای داستایفسکی، با مثلثی عشقی روبرو هستیم. دختری جوان بنام ناستِنکا میان عشق دو مرد سرگردان است. او دختری ساده و بی آلایش است که با مادربزرگ سخت گیر و نابینایش زندگی میکند و طبیعی است چنین دختری با دیدن نخستین نشانههای مهر و توجه از جانب مردی جوان و جذاب دلباخته وی میشود. اما نویسنده خلاق ما گرهای در راه این عشق میافکند و با معرفی شخصیت رقیب که از قضا راوی داستان هم هست، امکان دیگری را پیش روی ناستنکا میگذارد...
سایر داستانهای مجموعه حاضر هم هریک وجهی دیگر از قدرت خلاقه و مهارت داستایفسکی را به نمایش میگذارند. داستایفسکی نویسنده دغدغه مندی بود که در جستجوی حقیقت رنج فراوان کشید، امیدها بست و امیدها برکند و احوالات گوناگونی را از سر گذراند. او با تنی رنجور و روحی بی قرار آثاری آفرید که هنوز از خواندنی ترین داستانهای جهانند.
خواندن داستانهای کوتاه این نویسنده بزرگ، و کتاب از جناب داستایفسکی چه خبر در این روز و روزگار خالی از لطف نیست.