هادی حسینینژاد | آرمان ملی
صرف نظر از عربزبانهایی که در اقصی نقاط جهان پراکندهاند، جهان عرب با 22 کشور، بیش از 400 میلیون نفر جمعیت را در خود جای دادهاند و طبیعتا این پشتوانه عظیم، بستر مناسبی را برای تکثیر آثار ادبی نویسندگان عرب فراهم میآورد. گذشته از این، قرابتهای فرهنگی موجب شده این آثار، مخاطبان زیادی در کشورهای منطقه، از جمله ایران داشته باشند؛ قرابتهایی که اگر به آنها توجه شود، میتواند بازار قابل توجهی برای آثار ایرانی در کشورهای عرب زبان را نیز فراهم آورد. در این راستا، گفتوگویی داشتهایم با کریم اسدیاصل که سالهاست آثار داستانی متعددی را از عربی به فارسی برگردانده و تعامل خوبی با برخی نویسندگان عرب زبان دارد.
در سالهای اخیر، ترجمه چند اثر داستانی از ادبیات عرب را تجربه کردهاید که یکی از آنها، برنده بوکر عربی هم شد. کمی درباره این عناوین و البته پیشینه مترجمی خود توضیح دهید.
من ترجمه را از بیستواندی سال پیش و زمانی که دانشجوی فلسفه بودم آغاز کردم و بعد از آنکه روزنامهنگار شدم به عنوان خبرنگار مترجم فعالیت کردم و هنوز هم به این کار مشغولم. در همان زمان نیز ترجمه کتاب را شروع کردم اما کمی طول کشید تا توانستم راه انتشار کتاب را پیدا کنم. حدود 15 سال پیش موفق شدم با اولین ناشر(بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه)، ارتباط برقرار کنم و مجموعهای 10 جلدی برای کودکان و نوجوانان تحت عنوان«مشاهیر جهان» که ناپلئون، کلئوپاترا، فلورانس نایتینگل، هیتلر، نلسون و... ترجمه کردم که این مجموعه در سال 1390 منتشر شد. پس از آن رمان «مرگ آن را تلخ مینوشد» بهقلم نویسنده مصری «وجدی الکومی» را ترجمه و منتشر کردم. این کتاب اردیبهشت سال 1392 توسط انتشارات افکار منتشر شد.
در پی آن، رمانهای «حضرت والا» اثر نجیب محفوظ، نویسنده مصری برنده جایزه نوبل ادبی در سال 1394 (توسط انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه)، رمان «خر حکیم» اثر توفیق الحکیم، نویسنده مصری در سال 1395 (توسط انتشارات آوای کلار)، نمایشنامه «خرها» اثر توفیق الحکیم در بهار سال 1396 (توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه)، رمان «تکه پارههای من» اثر انعام کجه جی، نویسنده عراقی در سال 1397 (توسط نشر مروارید، رمان پرفروش و جذاب «کیمیا؛ دختر مولانا» اثر ولید علاء الدین، نویسنده مصری در سال گذشته، رمان«دفترچههای کتابفروش» اثر جلال برجس، نویسنده اردنی و رمان«حباب سیاه» اثر حجی جابر، نویسنده اریترهای را ترجمه و منتشر کردم که هر سه رمان توسط انتشارات مروارید منتشر شد. رمانها و کتابهای دیگری نیز ترجمه کردهام مانند کتاب تاریخی «کربلا در آرشیو عثمانی» اثر دیلک قایا که هنوز منتشر نشدهاند. همچنین خودم کتابی با بنمایه طنز نوشته و منتشر کردهام تحت عنوان: «دردنوشتههای یک روزنامهنگار نگونبخت» که شامل مجموعه داستانک و یادداشتهای من با رویکرد طنزآمیز میشود.
رمان «دفترچههای کتابفروش» داستان جذاب و مدرنی دارد و چه بسا بتوان سویههای پستمدرنیستی را هم در آن جستوجو کرد. چه شد که این اثر را پیش از دریافت جایزه بوکر، برای ترجمه انتخاب کردید؟
غالبا برای ترجمه، رمانهایی را انتخاب میکنم که هم از آنها خوشم میآید و هم اینکه تأثیری بر زندگیام دارند. بیتردید قوی بودن آنها به لحاظ ادبی نیز مساله دیگری است که مد نظر دارم. رمان دفترچههای کتابفروش را احمد حیدریمجد، دوست مترجم و نویسندهام چند ماه قبل از آنکه برنده جایزه بوکر عربی شود، برایم فرستاد تا آن را مطالعه کنم، من در آن زمان بعد از فارغشدن از ترجمه رمان «حباب سیاه» اثر «حجی جابر» نویسنده اریترهای که کتابش برنده جایزه ادبی «کتارا» شد و سپردن آن به ناشر، کتاب جدیدی را برای ترجمه شروع نکرده بودم و صرفا در حال مطالعه بودم. رمان را که شروع کردم و تقریبا تا صفحه 50 که رسیدم، نه فقط از آن خوشم آمد؛ بلکه تصمیم به ترجمه آن گرفتم؛ به همین دلیل تا آن را تمام نکردم، زمین نگذاشتم و بلافاصله وقتی به صفحه آخر آن رسیدم، ترجمه صفحه نخست آن را شروع کردم. همچنین در این بین با جلال برجس، نویسنده رمان ارتباط گرفتم و برای ترجمه و انتشار کتابش در ایران با وی رایزنی و موافقتش را نیز جلب کردم؛ به عبارتی اجازه انتشار را از نویسنده گرفتم. با توجه به اینکه این رمان جذاب برنده بوکر عربی شد، برخی از عزیزان مترجم نیز روی این کتاب دست گذاشته و آن را ترجمه کردند و اکنون نیز از این رمان به جز ترجمه من، دو ترجمه دیگر در بازار موجود است. هر چند تنها ترجمه مورد تأیید نویسنده –همانطور که خودش در یادداشتی در ابتدای ترجمه کتاب و نیز در شبکههای اجتماعی اعلام کرده است- ترجمه من است.
«دفترچههای کتابفروش» موفق شد جایزه ادبی مشهور«بوکر عربی» را در سال 2021 از آن خود کند و بلافاصله چند ماه بعد یکی از کتابهای پرفروش در جهان عرب در سال 2021 شد. این کتاب، داستان «کتابفروش» فرهیخته منزوی و عاشق مطالعه رمان را روایت میکند که خانواده و خانهاش را از دست میدهد و مانند «دیوژن» فیلسوف یونانی آواره میشود. بعد از آن، حوادثی برایش رخ میدهد که باعث میشود در زمانهای که شبکههای اجتماعی جدید یکی از مهمترین عناصرش شده است، در جامعه اردن سر زبانها بیفتد. کتابفروش در جلد شخصیتهایی میرود که درباره آنها در رمانها خوانده بود؛ بنابراین مانند آنها رفتار میکند و کارهایی را میکند که این شخصیتها انجام دادهاند و...
پیشتر نیز «حباب سیاه» اثر «حجی جابر» نویسنده اریترهای که برنده جایزه ادبی «کتارا» شده را ترجمه و منتشر کردید که اثر پیشرویی بود. کمی درباره این رمان نیز توضیح دهید.
رمان «حباب سیاه» اثر «حجی جابر» نویسنده اهل کشور اریتره که در قطر زندگی میکند، برنده معروفترین جایزه ادبی در قطر یعنی «کتارا» در سال 2019 و نامزد جایزه ادبی بوکر عربی در همین سال شده بود. حباب سیاه درد و رنج انسانهایی را به تصویر میکشد که از جنگ و خشونت و مرگ فرار کرده و در جست وجوی مکان و پناهی امن، آواره کشورهای مختلف میشوند. داستان انسانی است که در جهان سرگردان و آواره است؛ انسانی که برای فرار از جنگ، فقر وحشتناک، مرگ، سربازی اجباری و شکنجه در زندگیای که شبیه بردگی است، از کشورش فرار میکند. فرار برای او به مثابه نجات است. او همیشه در حال فرار و به دنبال نجات است. حباب سیاه جدای از زیبایی، ساختار قوی، روان بودن و عمق فرهنگیاش باعث میشود که خواننده با خواندن آن با پناهندگان احساس همدردی و همدلی عمیقی بکند و حتی انگیزهها و کارهای غیرقانونیشان برای نجات را درک کند. قهرمان رمان حباب سیاه مجبور است برای نجات خود، مدام هویتش بهویژه نامش و حتی دین خود را تغییر دهد تا شاید بتواند به ساحل آرامش و امن برسد. این رمان حکایت غمانگیز آوارگان و پناهندگان جهان است که مجبور میشوند بنابه هر دلیلی از جمله جنگ، فقر و فشار کشور خود را ترک کرده و آواره کوه و بیابان شوند و باقی قضایا.
به عنوان یک مترجم، جایگاه کنونی ادبیات عرب را چگونه ترسیم میکنید؟
نویسندگان عرب از سالها پیش راه خود را در عرصه بینالمللی باز کرده بودند و ما شاهد درخشش آنها بودیم و هستیم. نویسندگان و شاعران عرب تاکنون موفق شدهاند جایزههای زیادی را در جهان غرب از آن خود کنند. بهترین نمونه در این عرصه نجیب محفوظ نویسنده مشهور مصری است که موفق شد برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1988 شود. از آنجا که 22 کشور عربی وجود دارد، دست نویسندگان باز است و حتی اگر در کشور خودشان محدودیت و ممنوعیتی برایشان به وجود بیاید و نتوانند کتابهای خود را منتشر کنند، بهراحتی هرچه تمامتر میتوانند کتابهای خود را در یکی از این کشورها منتشر کنند. نویسندگان عرب این شانس را دارند که از تیغ سانسور در امان بمانند و این باعث میشود که دستشان برای نوشتن در همه عرصهها باز باشد. آنها ارتباط خوبی با جهان به ویژه جهان غرب دارند و بیشتر رمانهای مشهور در جهان عرب به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی و نیز سوئدی ترجمه و منتشر میشوند. به همین دلیل هر از چند گاهی میبینیم که یکی از نویسندگان یا شاعران عرب یک جایزه ادبی را در یکی از کشورهای غربی از آن خود کرده است. بماند که بسیاری از رمانهای مشهور جهان از همه زبانها به عربی ترجمه و منتشر میشود.
همچنین جایزههای متعددی در کشورهای مختلف عربی داریم که مشهورترین آنها «بوکر عربی» است که امارات آن را برگزار میکند و هر نویسندهای که برنده شود، این شانس را پیدا میکند که علاوه بر دریافت مبلغی قابل توجه، کتابش به زبانهای مختلف ترجمه شود. این بماند که میان خود کشورهای عربی بر سر برگزاری و دادن جایزه ادبی رقابت وجود دارد و این خود باعث رونق ادبیات به ویژه باعث به وجود آمدن انگیزهای برای نویسندگان جوان شده است. از سوی دیگر برخی از نویسندگان عرب ساکن کشورهای غربی هستند و کتابهای خود را علاوه بر اینکه در آنجا منتشر میکنند، در جهان عرب نیز به چاپ میرسانند.
به نظر شما چه فاکتورهایی باعث میشود مخاطب ایرانی با آثار عربی، ارتباط بگیرند و به خواندنشان جذب شوند؟
از آنجا که ما با بسیاری از کشورهای عربی به لحاظ فرهنگی، تاریخی، دینی و حتی جغرافیایی قرابتهای زیادی داریم، طبیعی است که دغدغه و مشکلات و به عبارتی بهتر؛ درد مشترک داشته باشیم. دغدغههای بسیاری از مردم جهان عرب، دغدغههای ما ایرانیهاست و اشتراکات زیادی میان ما وجود دارد؛ به همین دلیل وقتی یک اثر از یک نویسنده عرب در ایران ترجمه میشود، مخاطب با آن بهراحتی ارتباط برقرار میکند. هرچند از آنجا که بیشتر ترجمه تا مدتهای مدیدی از جهان غرب صورت گرفته و بعضا برخی منتقدان و نویسندگان ما حتی در حال حاضر به دلیل اطلاعات اندکی که از ادبیات داستانی عرب دارند، معرفی بدی از ادبیات داستانی عرب به مخاطبان پرشمار خود ارائه میکنند، تمایل مخاطبان بیشتر به نویسندگان غربی بوده است، اما با توجه به زحمات زیاد بزرگان ترجمه عربی به فارسی در گذشته و نیز همقطارانم طی سالهای اخیر، تعداد کتابهایی که از نویسندگان عرب به فارسی ترجمه شده، به ویژه طی 10- 15 سال اخیر بسیار زیاد شده و مخاطب بیتوجه به سخنان برخی منتقدان و نویسندگان، به ادبیات داستانی روی خوش نشان داده و میبینیم احیانا از یک رمان، سه ترجمه بیرون میآید و خوشبختانه بسیاری از ترجمهها نیز به چاپهای متعدد میرسد. شما در بسیاری موارد وقتی یک رمان ترجمه شده از نویسندهای عرب را میخوانید، تصور میکنید که انگار حوادث آن در ایران رخ داده است یا گویی برای مخاطب ایرانی نوشته شده است. این را نیز بگویم که بسیاری از نویسندگان عرب تمایل زیادی دارند که رمانهای آنها در ایران ترجمه و منتشر شود، زیرا آنها به خوبی میدانند که در ایران کتاب خوانده و دیده میشود.
فکر میکنید عکس این جریان نیز جواب بدهد؟
بسیاری از آثار بزرگان ادبیات کشورمان در جهان عرب ترجمه شدهاند و مورد استقبال قرار گرفتهاند. بهطور مثال کتاب «دایی جان ناپلئون» که توسط احمد حیدریمجد، مترجم فارسی به عربی ترجمه شد، مورد استقبال خوبی قرار گرفت و به چاپهای متعدد رسید و هنوز هم تجدید چاپ میشود. آثار صادق هدایت (تقریبا همه آنها)، بزرگعلوی، احمد محمود، هوشنگ مرادی کرمانی و دیگر بزرگان ادبیات ما و حتی آثار نویسندگان جوان ایرانی توسط مترجمانی نظیر آقای حیدری به عربی ترجمه شده و در جهان عرب منتشر شدهاند. مترجمان ایرانی و غیرایرانی دیگری نیز از نویسندگان ایرانی کتابهای زیادی را به عربی ترجمه کردهاند. نکته جالب اینکه در روزنامهها و سایتهای عربی بیشتر داستانهای کوتاه فارسی به عربی ترجمه و منتشر میشوند اما ناشرها بیشتر تمایل دارند که رمانهای ایرانی را منتشر کنند. در عرصه ادبیات کلاسیک که باید گفت تقریبا همه کتابهای فارسی را به عربی ترجمه و منتشر کردهاند. آثار نویسندگان ما به دلیل همان قرابتها و اشتراکاتی که ما با جهان عرب داریم، مورد استقبال واقع شدهاند. این نشان میدهد جهان عرب تشنه آثار نویسندگان ایرانی است. هرچند باید اذعان کرد که شوربختانه از مترجمان ایرانی فارسی به عربی هیچ گونه حمایتی نمیشود و این مترجمان با مشکلات زیادی دست و پنجهنرم میکنند. اما این مترجمان بهخاطر عشق و علاقهای که به این کار دارند آثار فارسی را به عربی ترجمه میکنند. این مترجمان برای انتشار کتابهای خود در برخی موارد با مشکلاتی مواجه هستند که ما مترجمهای عربی به فارسی این مشکلات را نداریم؛ بهطور مثال ما به ناشرها راحتتر دسترسی داریم اما آنها نه.
درباره ترجمه «کیمیا؛ دختر مولانا» بگویید. گویا ترجمه شما، همچنان در حال تجدید چاپ است.
رمان «کیمیا؛ دختر مولانا» گل سرسبد کتابهایی است که در این بیست و اندی سال ترجمه کردهام. رمانی که ترجمهاش مرا بهشدت به زحمت انداخت؛ چون رمانی بود که به دلیل موضوع آن و ارتباطش با مولانا و شمس بسیار حساس بود و نیز یک رمان پژوهشی بود که نویسنده از منابع زیادی برای نوشتن آن استفاده کرده است. گویی خود نویسنده از حساسیت موضوع برای ما ایرانیها خبر داشته به همین دلیل تلاش کرده است که از منابع زیادی برای نوشتن آن استفاده کند. به جرأت میتوان گفت که نوشتن کتاب درباره مولانا یا خاندان و دوستان و یاران او بازی با دم شیر است ولی ولید علاء الدین، نویسنده مصری کتابش را خوب از آب درآورده و روسفید شده است. میدانید که هر کتابی که به نحوی از انحا به مولوی مرتبط میشود کاملا به چشم میآید، خوانده میشود، نقد میشود و در برخی موارد دیده شده است که نویسنده آن حتی اگر رمان باشد مورد حمله شدید و بیرحمانهای قرار میگیرد. خوشبختانه رمان کیمیا؛ دختر مولانا بعد از چاپ نخستش در تیرماه 1400 با وجود مشکلات فراوانی که صنعت نشر و حوزه کتاب با آن دست به گریبان است، موفق شده است به چهار چاپ برسد و امیدوار هستم که به زودی- احتمالا پاییز جاری- و به لطف علاقهمندان به کتاب به چاپ پنجم نیز برسد.
با توجه به استقبال گسترده مخاطبان از رمان کیمیا؛ دختر مولانا چاپ چهارم آن در هزار و صد نسخه منتشر شد. جا دارد در اینجا بگویم که رمان کیمیا؛ دختر مولانا خستگی را از تنم بهدر کرد. همچنین بیتردید چاپهای متعدد یک کتاب چه ترجمه و چه تألیف صاحب اثر را به ادامه کار کتاب امیدوارتر میکند. این رمان از زاویهای کاملا متفاوت به کیمیا، دخترخوانده مولانا که اطلاعات اندکی درباره وی وجود دارد میپردازد؛ از زاویهای متفاوت با رمانهایی که تاکنون در ایران نوشته یا ترجمه شدهاند. ولید علاءالدین برای نوشتن پژوهشی برای یک موسسه فرهنگی به مناسبت هشتمین سده مولانا، از دبی به ترکیه سفر میکند. در آنجا به سرنوشت کیمیا علاقهمند میشود و به جست وجوی هر چیزی که مرتبط با کیمیاست میپردازد. به ویژه دنبال قبر کیمیا میگردد که آن را نیز پیدا نمیکند. از آنجا که قهرمان داستان از دوران بچگی درگیر خواب و خیال بوده و اتفاقاتی برایش بین خواب و بیداری میافتاده در این سفر و در ترکیه نیز در زمان جست وجو برای یافتن اثری از کیمیا در حافظه مردمی و نیز جست وجو برای یافتن قبرش اتفاقاتی برایش بین خواب و بیداری میافتد. داستان کتاب بین تخیل و واقعیت در رفت و آمد است. برای قهرمان داستان در شهر قونیه و در نزدیکی مقبره مولانا و حتی در «آق شهر» شهر «ملا نصرالدین» که در فرهنگ عربی مشهور به «جحا» است اتفاقاتی میافتد که متوجه نمیشود در خواب برای او افتاده یا در واقعیت. به عبارتی این رمان تلفیقی از واقعیت و خواب است. قهرمان داستان ابتدا از استانبول به قونیه سفر میکند و طی مسیر هم برایش اتفاقاتی جالب رخ میدهد. ولی بیشتر داستان حول و حوش کیمیا دختر مولوی است و تلاش زیاد قهرمان برای بیرون کشیدن چیزی درباره کیمیاست. آخر سر هم بدون آنکه چیزی از کیمیا پیدا کند همانطور که به ترکیه با هواپیما آمده بود با هواپیما به دبی برمیگردد... رمان کیمیا، کاری میکند که خواننده در محاسبات خود بازنگری کرده و درباره مسائل زیادی که با جلالالدین مرتبط است و درباره او مطرح میشود، به تفکر دوباره بپردازد.
در حال حاضر مشغول ترجمه یا انتشار اثر تازهای هستید؟ برنامهتان برای آینده چیست؟
جدیدترین رمانی که ترجمه کردهام «افعیهای آتش» اثر دیگر جلال برجس است که در سال 2015 موفق شد معروفترین جایزه ادبی قطر یعنی«کتارا» را از آن خود کند و تاکنون در جهان عرب به چاپهای متعدد رسیده و به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، فرانسه و اسپانیایی ترجمه شده است. در این رمان، برجس به موضوعهای تروریسم و افراطگرایی که همچنان انسانیت را تهدید میکند، میپردازد. نویسنده کتاب این موضوعها را بهواسطه داستان معلمی میپردازد که از اردن به فرانسه فرار کرد و در آنجا تحصیلاتش را ادامه داده و استاد فلسفه در دانشگاه سوربن میشود. او کتابی مینویسد و بهخاطر این کتاب با سرنوشتی فاجعهبار توسط گروههای تندرو در فرانسه مواجه میشود. رمان در دو خط موازی پیش میرود که یکی از آن داستان رماننویسی است که رمان خود را از دست داده و به جست وجوی آن میرود و دومی داستان «علی بن محمود القصاد» استاد فلسفه عاشق است.
جلال برجس که خود در جامعهای بهسر برده است که از مفاهیم افراطگرایی اجتماعی و دینی و تأثیرشان بر جامعه رنج برده، در رمانش به این مسائل و تأثیر خرافات بر جامعه عرب و سایه شوم این مفهوم اشتباه بر سبک زندگی روزانه مردم پرداخته است. همچنین وی به این مسائل در داستان شخصیت رمان (علی بن محمود القصاد) معلم به دختر بیاباننشین (بارعه) پرداخته است. افعیهای آتش در حال سپری کردن مراحل انتشار خود است و امیدوارم در پاییز جاری یا زمستان آتی چشم به جهان بگشاید. با وجود آنکه کار فرهنگی به ویژه کار کتاب در شرایط کنونی مملکت به ویژه در سایه شرایط سخت اقتصادی تقریبا میشود گفت که شقالقمر است؛ زیرا به لحاظ مالی برای مترجم هرگز به صرفه نیست که ماهها بنشیند و کتابی را ترجمه کند که آخر به اندازه چند کیلو برنج هم دستش را نمیگیرد؛ اما بهخاطر عشق و علاقهای که به این کار دارم و اینکه تنها چیزی که این روزها به من آرامش میدهد کتاب است، به ترجمه و نوشتن ادامه میدهم.