چگونه ننویسیم | شرق


«داستان تعلیقی و معمایی داستانی است که تهدید،‌ خشونت فیزیکی و خطر در آن وجود دارد یا فی‌النفسه خطر و جدیت در آن هست... زیبایی ژانر داستان معمایی در این است که نویسنده بتواند افکار عمیقی را روی کاغذ بیاورد و اگر دلش بخواهد در بخش‌هایی از داستان از هیچ کنشی استفاده نکند. جنایت و مکافات یک نمونه عالی از این نوع است. درواقع بسیاری از آثار داستایفسکی را می‌توان داستان معمایی دانست.» پاتریشیا اسمیت [Patricia Highsmith] در کتاب «طراحی و نوشتن داستان‌های معمایی» [Plotting and Writing Suspense Fiction] سعی دارد از تجربیات خود در نوشتن بنویسد و بیشتر از همه از شکست‌هایش.

پاتریشیا اسمیت [Patricia Highsmith] طراحی و نوشتن داستان‌های معمایی» [Plotting and Writing Suspense Fiction]

او نخست از داستایفسکی یاد می‌کند که شاهکار «جنایت و مکافاتِ» او از پس قرن‌ها هنوز محل نقد و نظر است. اینکه معما و جنایت در این رمان آن را به نمونه‌ای برای ادبیات معمایی نیز بدل کرده. اسمیت البته این کتاب را با تأکید بر شکست نویسنده ‌- همان چیزی که نوشتن را به امری سرزنده بدل می‌کند- می‌نویسد و از این‌رو در درآمدِ کار، کتاب را با کتاب‌هایی از سنخِ‌ «چگونه بنویسیم» جدا می‌کند. «نمی‌شود شرح داد که یک کتاب موفق که خواندنی هم باشد چگونه نوشته می‌شود؛‌ اما چیزی که نوشتن را به حرفه‌ای هیجان‌انگیز بدل می‌کند، این است که همیشه امکان شکست در این کار وجود دارد.» مولف کتاب از رویدادهای روزمره زندگی شروع می‌کند که در نظر او می‌تواند جرقه یک داستان باشد. بعد از تجربیات خود می‌گوید و مخاطب کتاب را بیش از هر کس نویسندگان تازه‌کار می‌داند. «بسیاری از نویسندگان تازه‌کار فکر می‌کنند که نویسندگان تثبیت‌شده، برای موفقیت باید فرمولی داشته باشند. این کتاب بیش از هر چیز دیگری این تصور را ابطال می‌کند. هیچ رازی برای موفقیت در نوشتن وجود ندارد، مگر چیزی به نام فردیت یا آن‌طور که گفته می‌شود: شخصیت.» او این امر را ناشی از این واقعیت ساده می‌داند که هر فردی با دیگری فرق دارد. کتاب یازده فصل دارد که هر کدام با عنوانی معین می‌کند مخاطب بناست با چه وجهی از فرایند نوشتن مواجه شود. منشأ یک ایده، بیشتر در مورد استفاده از تجارب، داستان کوتاه معمایی، پرورش،‌ طراحی،‌ دست‌نویس اول، موانع، دست‌نویس دوم، بازنگری‌ها، مورد تاریخی یک رمان: سلول شیشه‌ای و یادداشت‌های کلی درباره تعلیق و معما، عنوان فصول یازده‌گانه این کتاب‌اند. پاتریشیا اسمیتِ رمان‌نویس آن‌طور که شاهپور عظیمی مترجم کتاب نیز اشاره می‌کند، به‌خاطر تریلرهای روان‌کاوانه‌اش شهرت دارد. نخستین رمان او «بیگانگان در ترن» را فیلمساز بزرگی چون آلفرد هیچکاک روی پرده برد. «آقای ریپلی بااستعداد» نیز جایزه ادگار آلن‌پو را از آن خود کرد. ویم‌وندرس فیلمساز و رنه کلمان دیگر فیلمسازانی هستند که دو اثر اقتباسی را بر اساس داستانی از اسمیت ساخته‌اند. «طراحی و نوشتن داستان‌های معمایی» را جدا از ادعای نویسنده‌اش که آن را نوعی روایت شکست‌هایش در نوشتن می‌خواند، در طول‌وتفسیر این روند می‌توان نوعی بازخوانی از آثار پلیسی- معمایی دانست. اسمیت در وجه سلبی بین کتاب خود با «چگونه بنویسم‌»ها خط می‌کشد و با نظر به اینکه کتاب بیشتر بر وجوه ناموفق کارِ اسمیت تأکید می‌کند، یا دست‌کم به طرزی برابر موفقیت‌ها و شکست‌ها را بیان می‌کند، می‌توان کتاب «طراحی و نوشتن داستان‌های معمایی» را تلاشی برای ارائه نسخه‌ای برای چگونه ننویسیم دانست.

[طراحی و نوشتن داستان‌های معمایی با ترجمه شاهپور عظیمی و توسط نشر چترنگ منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...