رضا شعبانی | جام جم


در طول تاریخ، مرد بر زن مسلط بوده و رابطه‌ میان این دو با کشاکش همراه بوده‌ است. مردان به‌جز برتری‌هایی که از نظر جسمی، مادی، قدرت اقتصادی و اجتماعی، در جامعه داشته‌اند، از موهبت آموزش و تحصیلات نیز برخوردار بوده‌اند و از آنجا که اکثریت باسوادان جامعه را مردان تشکیل می‌دادند، تاریخ و ادبیات نیز به قلم آنان نوشته ‌شده و بدین ترتیب با باورمندی‌های زن‌ستیزانه و مردسالارانه، طبیعی است توانایی‌ها و جایگاه زن را نیز مردان در ادبیات مشخص کنند و در جایی بنشانند که خود می‌خواهند یا بر آن باور دارند.

سیده عذرا موسوی خلاصه رمان فصل توت‌های سفید

جانسون، منتقد و نویسنده‌ انگلیسی سده هجدهم میلادی می‌گوید: چون فن نوشتن، بیش‌تر هنری مردانه بوده، گناه این‌که چه کسی زندگی را تلخ می‌کند، به گردن زن افتاده ‌است. در نتیجه آن‌چه مردان درباره‌ زنان نوشته‌اند، اغلب خالی از غرض نیست. این مساله در ادبیات خودمان هم وجود داشته و دارد. اولین‌بار سیمین دانشور در رمان «سووشون» تابوشکنی می‌کند و زنی کنش‌گر و قهرمان را در رمانش به وجود می‌آورد. شخصیت زری گر چه در ابتدای داستان شخصیتی محافظه‌کارانه دارد؛ اما رفته‌رفته از پیله تنهایی خود بیرون می‌آید و ما تغییرات او به سمت مطالبه‌گری را مشاهده می‌کنیم. سیده عذرا موسوی از آن دست نویسندگانی است که زنان داستان‌های او، همواره در حال تکاپو و حرکت هستند. به انگیزه چاپ رمان جدیدش با عنوان «فصل توت‌های سفید»، گفت‌وگویی را با او ترتیب داده‌ایم که در زیر می‌خوانید.

شما قبل از این کتاب، مجموعه داستان جشن باغ صدری را هم برای رده سنی بزرگ‌سال و با مضمون پهلوی اول و دوم نوشته‌اید. این کتاب هم تقریبا چنین مضمونی دارد. چه دغدغه‌ای باعث می‌شود درباره انقلاب بنویسید؟
من خود را برخاسته از بستر این انقلاب می‌دانم. پیش از انقلاب درصد بی‌سوادی زنان بیش از ۶۰درصد و تعداد نویسندگان زن انگشت‌شمار بود. انقلاب ایران در سال ۵۷ فقط یک انقلاب سیاسی برای تغییر حکومت نبود؛ بلکه یک انقلاب فرهنگی نیز بود. زنان آگاه‌تر و زمینه برای فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی فراهم‌تر شد. من خود را مدیون این انقلاب می‌دانم. ضمن این‌که به آن علاقه دارم و نمی‌توانم منکر این علاقمندی شوم. نکته دیگر این‌که یکی از علاقه‌مندی‌های من تاریخ است. فرصتی که تاریخ برای تأمل و تعمق فراهم می‌کند، هرگز نمی‌توان نادیده گرفت؛ دریایی از تجربه‌های نازیسته، ولی آگاه از نتیجه آنها که موجب می‌شود مسیر پیش رو روشن‌تر شود.

تاریخ، داستان فرازو نشیب ملت‌ها و سرشار از دست‌مایه‌هایی ارزشمند برای خلق داستان‌هاست. و نویسنده حکیم کسی است که می‌تواند از دل شکست‌ها و تاریکی‌ها نور امید را بیرون بکشد و با خلق آثاری امیدوارانه، راه را برای یک زندگی سعادتمندانه هموار کند. ایران در بیش از یک قرن گذشته ماجراهای عجیب و پستی و بلندی‌های بسیاری را از سر گذرانده است. دو انقلاب، دو کودتا و یک جنگ هشت‌ساله اتفاقات کوچک و پیش ‌پا افتاده‌ای نیستند که بشود به سادگی از کنار آن‌ها عبور کرد. ضمن این‌که ایران در این دوره از مصائب جنگ‌های جهانی اول و دوم نیز زخم‌هایی برداشت. مردم ایران از زمان مشروطه تا به امروز همواره در حال مبارزه بوده‌اند؛ فقط این‌که این مبارزه همواره با افت و خیزهایی همراه بوده است. در هر برهه طرف دوم این مبارزه تغییر کرده است، ولی ارزش‌ها و آرمان‌ها یکسان بوده‌اند. یک نویسنده چطور می‌تواند نسبت به وقایعی که سرزمینش از سر گذرانده، بی‌تفاوت باشد و آ‌نها را نبیند یا کمرنگ ببیند؟

شما این کتاب را همزمان با رمان «شاخ دماغی‌ها» نوشته‌اید. کار سختی نبود؟
البته که سخت بود. چون باید به دو موضوع و دو حوزه مخاطب متفاوت می‌پرداختم. فضای فرهنگی و اجتماعی دو اثر و زمان جاری در داستان‌ها نیز متفاوت بود. البته رمان شاخ‌دماغی‌ها همان زمان فرصت کافی پیدا کرد تا نوشته، بازنویسی و سپس منتشر شود. ولی انتشار کتاب «فصل توت‌های سفید» به خاطر پرداختن من به فعالیت‌های دیگر، با وقفه روبه‌رو شد. در سال ۹۸ فرصتی پیدا کردم تا دوباره روی اثر و موضوع آن متمرکز شوم و آن را بسط دهم. هرچند مشکلات نشر نیز در این تأخیر بی‌تأثیر نبود و باعث شد تا اثر در بهمن ۱۴۰۱ منتشر شود.

شخصیت‌های زن داستان‌های شما معمولاً کنشگر هستند. آیا در این رمان هم همین‌طور است یا نه، حالت ایستا دارند؟
من تمام تلاشم را برای خلق یک قهرمان کرده‌ام. نکته قابل توجه این است که در آثار داستانی که در این چهار دهه بعد از انقلاب اسلامی منتشر شده‌اند، نسبت قهرمانان زن نسبت‌ به‌ مردان یک به چهار بوده است. بخشی از این اتفاق به این دلیل است که نویسندگان مرد در زمینه نگارش داستان پیشتاز بوده‌اند و در دوره‌ای زنان کم‌تری وارد عرصه نویسندگی شده‌اند. طبیعتا در داستان‌‌های این نویسندگان نیز مردان فرصت بیش‌تری برای عرض اندام و تبدیل شدن به قهرمان یافته‌اند. لازم بود زنانی وارد گود نویسندگی شوند و فرصت را برای خلق زنان قهرمانی مبتنی بر اسطوره‌های زن ایرانی فراهم کنند. وجود این نگاه زنانه برای ادبیات ما مثل هوا برای زندگی لازم بود. من هم کوشیدم از این امکان نهایت بهره را ببرم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود. او در پشت سر مادر و مادربزرگش و در پیش رو منجی‌ای به نام امیر دارد. حالا که امیر مفقود شده، باید دست به انتخاب بزند؛ راهی را که مادرش رفته در پیش بگیرد و منفعلانه تن به تقدیر بسپارد، یا نور امیدی را که امیر در دلش روشن کرده تبدیل به شعله‌ای فروزان کند، جانش را به آتش بکشد و ققنوس‌وار از میان خاکستر به پرواز دربیاید.

چه شد که نام کتاب فصل توت‌های سفید شد؟
شاید بهتر باشد پاسخ این سؤال را به مخاطبان اثر واگذار کنیم، ولی برای این‌که پرسش شما را بی‌پاسخ نگذارم و تقلبی به مخاطبان برسانم، باید بگویم که فصل توت‌های سفید برای قهرمان داستان، فروغ، فصلی است که زندگی‌اش زیرورو می‌شود و او برای اولین بار احساساتی را تجربه می‌کند که تا پیش از آن تجربه نکرده بود. فصل توت‌های سفید باعث می‌شود فروغ برگردد و نگاهی دیگر به پشت سرش بیندازد و این بار پیش رویش را جور دیگری ببیند.

در مقام یک نویسنده چطور میان نقش‌های دیگر خود؛ همسری و مادری تعادل برقرار می‌کنید تا این نقش‌ها تداخلی با یکدیگر پیدا نکنند؟
کار ساده‌ای نیست و به نظرم کاری است که تنها از عهده زن‌ها برمی‌آید. برای زنان نویسنده‌ای که خانواده برای‌شان در اولویت قرار دارد و به‌هیچ‌وجه حاضر نیستند نقش‌هایی را که به این مناسبت عهده‌دار شده‌اند، فدای نویسندگی کنند، چاره فقط موم و آهن شدن است. باید مانند موم چنان منعطف باشند که به راحتی شکل بگیرند و در عین حال مثل آهن سخت باشند. باید زمان خلق کنند، زمان ذخیره کنند و روح خود را وسعت ببخشند. هرچند در برهه‌‌هایی از زندگی، وزنه یکی از این نقش‌ها نسبت به بقیه سنگین‌تر می‌شود. برای زنی که به تازگی مادر شده است یا چند فرزند دارد، خواندن و نوشتن کار ساده‌ای نیست. ولی ذات زن خلق کردن است و همین، به او قدرت و انرژی می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...