بیتا ناصر | آرمان ملی


نوشتن برای بعضی از نویسندگان، حکم ورود به جهان‌های نزیسته‌ای و گاه انتزاعی را دارد که با مقادیری تحقیق و تخیل، مجوز حضور در آن‌ها را پیدا کرده‌اند اما برای برخی دیگر، عین زندگی است. اصلا به عشق این نویسنده شده‌اند که واقعیت‌های زیسته‌ زندگی خود را بنویسند؛ از جامعه و دغدغه‌هایی بنوبسند که خود و مردم با آن‌ها، صبح‌شان را شب می‌کنند. حمید نیسی (1343)، یکی از همین داستان‌نویسان است و تجربه مصائب اقتصادی و سختی‌های زندگی در نوع انتخاب‌هایش در نویسندگی، تاثیرات محسوسی داشته. به مناسبت انتشار مجموعه داستان «رویای عشق»، گفت‌وگوی کوتاهی را با این نویسنده شاهین‌‌شهری ترتیب داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

خلاصه داستان های رویای عشق در گفت‌وگو با حمید نیسی

لطفا در ابتدا کمی درباره پیشینه فعالیت‌های ادبی و داستانی خود توضیح دهید.

من فعالیت ادبی را از سال 1396 با انجمن نشست‌های داستان‌نویسی شاهین‌شهر آغاز و همزمان با آن با پایگاه نقد داستان ارتباط برقرار کردم. در سال‌های 1396 و 1397 در برنامه‌های «شب قصه» در شاهین‌شهر به خاطر داستان‌هایم «رویا عشق» و «چند دقیقه» لوح تقدیر گرفتم و در سال 1398 در کتاب «کارت دعوت» که از طرف بنیاد شعر و داستان ایرانیان و توسط انتشارات جام جم منتشر شد، از من داستان چاپ شد و در سال 1399 در جشنواره‌ داستان کوتاه حوزه‌ هنری اصفهان به خاطر داستانم «شما جای من بودید چه می‌کردید» مقام چهارم را کسب کردم و در سال 1400 در کتاب «نیم‌کاسه» که توسط انتشارات آنان چاپ شد، داستانم «‌جدال» به چاپ رسید. از سال 1398 ابتدا با نشریه‌ «توتم» و بعد از آن با نشریات «چوک»، «پیاده‌رو»، «کافه داستان»، «باشگاه نویسندگان جوان»، «آتش»، «ادبیات متعهد» و... شروع به کار کردم و هنوز هم با این نشریات کار می‌کنم. در حال حاضر هم با چند تن از دوستان مدیریت انجمن نشست‌های داستان‌نویسی شاهین‌شهر را داریم.

مجموعه داستان «رویای عشق» از شما که به‌تازگی از سوی نشر خیابان به بازار کتاب راه یافته است، شامل ده داستان کوتاه عاشقانه و اجتماعی ا‌ست. درباره کلیت این مجموعه و فرآیند نگارش داستان‌ها توضیح دهید.

اکثر داستان‌های این مجموعه الهام گرفته از واقعیت‌های اجتماعی هستند. در سال 1399 برای چندین ماه نگهبان ساختمانی بودم و همانجا صحنه‌هایی را مشاهده کردم که باعث نوشتن داستان‌هایی همچون «شب بی‌آرام»، «جدال»، «زنی در قاب پنجره»، «روز قبل عید»، «حس مبهم» شد و آن‌ها را با مشکلات زندگی خودم تلفیق کردم. داستان‌هایی همچون «ملاقات» و «‌اما آن روز تاخیرش طولانی شد» اتفاقات واقعی بودند که در سن شانزده سالگی در شهر خودم آبادان شاهد آن‌ها بودم و با کمی خیال‌پردازی به این صورت آن‌ها را درآوردم. داستان‌هایی همچون «برج انتظار» الهام گرفته از فروریختن ساختمان متروپل و «یک افسانه» هم الهام گرفته از شکست خیلی از افراد دور و برم در جریان بورس هستند و در آخر، داستان «آینه» بر اثر آشنایی با خانواده‌ای بود که زن آن خانواده توهم دیدن فرزند از دست داده‌اش را داشت.

بیماری، خیانت، بی‌پولی، بیکاری، قتل، مرگ، مشکلات خانوادگی و ... از سوژه‌ها و مفاهیمی‌ است که در مجموعه «رویای عشق» سراغ آن رفته‌اید. آیا پرداختن به آسیب‌های اجتماعی، از آغاز جزء اهداف‌تان در نوشتن این کتاب بوده است؟

از سال 1356 توسط برادرم که دبیر بود تشویق شدم کتاب بخوانم و از همان دوران، مسائل و مشکلات اجتماعی و کلا مردم‌شناسی برایم جالب بود. دوست داشتم همیشه در این زمینه‌ها بخوانم و بنویسم برای همین زمانی که این توانایی را در خودم دیدم که می‌توانم بنویسم، رفتم دنبال چیزی که دوست داشتم.

شما در اغلب داستان‌های «رویای عشق» به مسائل و مشکلاتی که عمدتا قشر متوسط و ضعیف جامعه با آن مواجه‌اند، پرداخته‌اید. این قشر چه سهمی در تفکر و داستان‌نویسی شما دارند؟

من در یک خانواده‌ کارگری به دنیا آمدم و از زمانی که خودم را شناختم با خیلی از مشکلات زندگی یعنی بی‌پولی، بیکاری و... روبه‌رو بودم و زمانی هم که بزرگتر می‌شدم، درگیری من بیشتر می‌شد و به خاطر ناتوانی مالی فقط توانستم تا دیپلم ادامه تحصیل دهم. از سال 1359 همراه با درس کار می‌کردم تا هم کمک خرج برای خانواده باشم و هم خرج خودم را در‌آورم و از زمانی هم که ازدواج کردم همین مشکلات ادامه داشته و دارد.

برخی از تصاویر در داستان‌های این مجموعه میان دو یا چند داستان تکرار می‌شود، مانند(کمی از سوپ روی اجاق چشید). دلیل این تکرارها چیست؟ آیا تنها به دلیل پیوندهای داستانی آمده‌اند و یا دلیل دیگری دارد؟

این تکرارها دلیل خاصی ندارند و فقط نشان دهنده‌ کارهای روزمره‌ زن در داستان‌هاست.

عشق در داستان‌های این مجموعه با غم گره خورده است که در واقع این همان تعابیر ازلی از اندوه عشق را به‌خاطر می‌آورد و از سوی دیگر سنگینی سایه مسائل اجتماعی و بعضا اقتصادی در داستان‌های «رویای عشق» بر عشق مشهود است که به شکست می‌انجامد. لطفا در این‌باره توضیح دهید.

دقیقا درست است مسائل اجتماعی و مخصوصا اقتصادی آنچنان بر روابط خانوادگی و اجتماعی تاثیر گذاشته‌اند که مسئله‌ای به نام عشق (چه عشق شوهر به همسرش، چه عشق فرزند به پدر و مادر، چه عشق دو دوست و...) کمرنگ شده است و در تمام داستان‌های این مجموعه عشق‌ها به سرانجام نمی‌رسند.

برخی از داستان‌های این مجموعه همچون «برج انتظار» و «یک افسانه» حوادث واقعی همچون فروریختن متروپل و کاهش شدید ارزش بورس را برای خواننده تداعی می‌کند. شما در این داستان‌ها با نگاهی متفاوت به حوادث روز پرداخته‌اید، در این باره بگویید.

ما انسان‌ها در جریان زندگی با یک کار اشتباه شاید خیلی چیزها و خیلی افراد را از بین ببریم و نمونه‌اش هم ساختمان متروپل بود که خانواده‌هایی را چشم انتظار دیدار فرزندشان گذاشت و همچنین مصیبتی به‌نام بورس که به خاطر شکست و از دست دادن سرمایه‌هایشان خیلی از خانواده‌ها متلاشی شدند.

و یک سوال عمومی؛ این نظریه وجود دارد که نویسندگان ایرانی در نوشتن داستان‌‌کوتاه موفق‌تر هستند تا رمان. با این نظر موافقید و چرا؟

در این دوران انسان‌ها دیگر زمان و حوصله‌ اینکه ساعت‌ها بخواهند متنی طولانی را بخوانند و بعد بفهمند چه شده را ندارند و دوست دارند هرچه زودتر بدانند آخر داستان چه می‌شود، برای همین بیشتر رو به داستان کوتاه آورده‌اند.

در مجموع داستان ایرانی را چطور ارزیابی می‌کنید و بیشتر از کدام نویسندگان، تاثیر گرفته‌اید؟

داستان ایرانی در این چند سال رشد خوبی داشته و شاهد ظهور نویسندگان خوبی هستیم. به نظر می‌رسد هرچه جلوتر می‌رویم، اهمیت به فرم مشهودتر و ارزش‌مدارتر می‌شود اما نویسندگان جوان ما باید این را در نظر داشته باشند که فرم تمام داستان نیست و قطعا محتوا یکی از رکن‌های اصلی داستان محسوب می‌‌شود و به فرم هویت می‌بخشد. در ادبیات کسانی ماندگار می‌شوند که دیدگاه یا پرداخت جدید از انسان مدرن را استخراج و در بستر هنر منتشر کنند. ما وامدار گذشته هستیم و از گذشته می‌آموزیم، اما آن را با دیدگاه نو و مدرن می‌سازیم و ارایه خواهیم کرد.

در حال حاضر کتابی در دست نگارش دارید؟

در حال حاضر برای مجموعه‌ دومم دارم داستان‌هایم را جمع و جور می‌کنم و به امید خدا تصمیم دارم در سال جدید برای چاپ آن اقدام کنم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...