«عمده‌ شهرت تروفو به فیلم‌هایش برمی‌گردد. فیلم‌هایی که مشهور شده‌اند به کلاسیک‌های سینما. سینمادوستان خوب می‌دانند هر نوشته‌ تروفو چه ارزشی دارد. اما نامه‌هایش را که بخوانید گوشه‌ای از رازهای این منتقد کم‌نظیر برایتان آشکار می‌شود. این روزها نامه نمی‌نویسیم. تلفن می‌زنیم. لغتنامه‌ی روبر را که باز کنید و برسید به لغت‌‌نامه‌نویس می‌بینید نوشته‌اند قدیمی؛ یعنی لغتی است که مدت‌هاست کسی از آن استفاده نمی‌کند. تروفو صدها نامه نوشته و قاعدتاً یکی از آخرین نامه‌نویس‌هاست» (ژیل ژاکوب، مقدمه)

مثل عکسی سیاه و سفید، 100 نامه‌ی فرانسوا تروفو» [Correspondence Truffaut]

فرانسوا تروفو [François Truffaut] از مشهورترین منقدین مجله کایه‌دوسینما و از فیلمسازان موج نوی سینمای فرانسه بود که ساخت بیش از بیست‌ویک فیلم بلند سینمایی همچون «ژول و ژیم»، «داستان آدل ه»، «به پیانیست شلیک کن»، «فارنهایت ۴۵۱» و افتخاراتی همچون کسب جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن برای فیلم «400 ضربه» (1959)، و اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان برای فیلم «شبِ امریکایی» (1973) را در کارنامه سینمایی خود دارد. تروفو همچون دیگر فیلمسازان موج نوی سینمای فرانسه با نقدهای تندوتیزشان بر آنچه سینمای بابابزرگ‌ها می‌نامیدند، راه خود را با نوشتن آغاز کردند و پس از چندی آنچه را خود سینمای مطلوب می‌دانستند بر پرده سینما آوردند. از این‌رو سابقه آثار نوشتاری در قالب مقالات، نقد و کتاب در کارنامه تروفو مشهود است. ده کتابی که از میان آنها بی‌شک «سینما به‌روایت هیچکاک» و «فیلم‌های عمرِ من» از همه معروف‌تر است. در همین رابطه با تروفوی نامه‌نویس نیز طرفیم.

از بیش از پانصد‌وچند نامه که از وی به‌جا مانده است، ژیل ژاکوب و کلود دُ ژیواری همه‌ آنچه را در دسترس بوده در قالب کتابی جمع کرده‌اند که یاد دوست‌شان را گرامی بدارند. در این میان چنان که ژیل ژاکوب در پیش‌گفتاری به‌تاریخ ژانویه 1988 اشاره داشته «نامه‌های کتاب (در نسخه اصلی) ترتیبی تاریخی دارند و از بین نامه‌هایی انتخاب شده‌اند که تروفو در فاصله‌ی 1945 (تاریخ اولین کارت‌پستالی که در سیزده‌سالگی فرستاده) تا 1984 (سالی که فوت شده است) نوشته است. حقیقت این است که این کتاب همه‌ نامه‌های تروفو نیست؛ نامه‌هایی است یک‌طرفه، به این دلیل ساده که جواب نامه‌ها در دسترس نیست. جواب بعضی نامه‌ها را به‌عنوان نمونه منتشر کرده‌ایم، مثلا نامه‌های هیچکاک، گدار، روبر لاشُنه و هلن اسکات به تروفو، اما دلمان می‌خواست بیش از همه مولف 400 ضربه به‌چشم بیاید. مهم‌ترین انگیزه‌ ما سینما بود و با خواندن این نامه‌ها می‌شود از علاقه و توجه بی‌حد تروفو به کارش آگاه شد؛ همین‌طور از علاقه‌اش به فیلمسازانی که شیفته‌شان بود و با این نامه‌هاست که می‌شود تروفو را کشف کرد. نامه‌های مختلفش را که بخوانیم تازه می‌فهمیم ارزش و اهمیت مکاشفات تروفو درباره‌ هنر و مولفان سینما را.»

ترجمه فارسی کتاب حاضر، 100 نامه‌ گزیده از مجموع بیش از پانصد نامه تروفو به افرادی است که مترجم کوشیده است با ترجمه‌ای روان و سلیس و يكدست و حفظ لحن تروفو که گاه طنازانه، گاه با کنایه و نقدهای تندوتیز و گاه در خدمت بیان آرزوها و آمال او درآمده است، آنها را به فارسی برگرداند. چنان‌که مترجم در ابتدای کتاب اشاره كرده است شماری از این نامه‌ها سال‌ها پیش به فارسی ترجمه شده و کتاب حاضر از ترجمه‌ انگلیسی گیلبرت اَدِر به فارسی درآمده‌اند و کوشیده است بیشتر نامه‌ها را با اصل فرانسه آن نیز مطابقت دهد. از آنجاکه مخاطبان نامه‌های تروفو طیف گسترده‌ای از منتقدین سینمایی، نویسندگان، دوستان، کارگردانان، فیلمنامه‌نویسان تا مقامات سیاسی- فرهنگی وقت فرانسه را در برمی‌گیرد، در ابتدای کتاب مخاطبین این نامه‌ها به اختصار و موجز و با اطلاعاتی به‌روز، برای خواننده معرفی شده‌اند. بدین ترتیب باب آشنایی خواننده با مخاطب هر نامه و ارتباط محتوایی نامه‌ها فراهم شده و خواننده آمادگی بیشتری برای فهم آن خواهد داشت. این روند باعث شده تا نامه‌های تروفو بر اساس مخاطبینش دسته‌بندی و ترجمه شوند.

در این میان هلن اسکات (مدیر روابط‌عمومی دفتر فیلم فرانسه در نیویورک) و روبر لاشُنه (صمیمی‌ترین و قدیمی‌ترین دوست دوران وی، که نامه‌هایشان سهم زیادی در آشنایی ما با تروفو دارند.) بیشترین نامه‌ها را در ترجمه حاضر به خود اختصاص داده‌اند. از خلال این نامه‌ها بناست زمانه، زندگی و شخصیت تروفو را به‌نظاره بنشینیم. در این کتاب گاه تروفو در قامت منتقد سرسخت و بی‌رحم مجله کایه‌دو‌سینما، یک سینه‌فیل واقعی، مردی با احساسات پدرانه، انسانی در آستانه اضطراب هراس‌آور مرگ، یک خوره کتاب حقیقی، یک کنشگر سیاسی بی‌علاقه به سیاست و در عین‌حال با احساس وظیفه و دغدغه‌مند در باب آزادی بیان در سینما و مطبوعات، ظاهر می‌شود. ژیل ژاکوب در مقدمه کتاب به‌خوبی به اهمیت نامه‌های تروفو اشاره دارد: «نامه‌های تروفو در نگاهی کلی‌تر پیوند کاملی باهم دارند و خواندن هر نامه قدمی است برای شناخت بیشتر این فیلمساز. چیزهای زیادی از نامه‌های تروفو می‌فهمیم؛ چیزهایی درباره زندگی یک منتقد، چیزهایی درباره روزهای کودکی و نوجوانی، درباره‌ی نوشتن در مجله‌های سینمایی و سردبیری‌اش. با خواندن این نامه‌هاست که می‌فهمیم تروفو با چه دقتی، با چه وسواسی، مقدمات مصاحبه با هیچکاک را تدارک دیده. با خواندن این نامه‌هاست که می‌فهمیم به دوستان فیلمسازش چه می‌گفته و چه پیشنهادهایی به همکاران فیلم‌نامه‌نویس‌اش می‌کرده. گاهی آنها را ستایش می‌کند، گاهی احترام می‌گذارد به فیلمسازهایی که دوستشان دارد.

نامه‌های دیگری هم هست که نشان می‌دهد چه‌جور شهروندی بوده. مثلاً موضعگیری‌اش علیه سانسور وزیر فرهنگ، یا نامه‌ای که درباره‌ی روزنامه‌ی لَکوز دو پُپل به رئیس دیوان‌عالی فرانسه فرستاده است. یا نامه اعتراض‌آمیزش که چرا سالن نمایش کانون کارگردانان در هالیوود، درِ خروجی نداشته و نور وارد سالن نمایش می‌شده. نقطه‌‌ مقابل همه اینها چیزی جز این نیست که تروفو هیچ وقت رأی نداده بود. همچنان که می‌شود در این نامه‌‌ها تاریخ مختصر فرانسه‌ی دوره‌ی جمهوری پنجم را دید. و همینطور نامه‌های تروفو به ذربین کوچکی شبیه‌اند که موج نو را بزرگ نشان می‌دهد. این نامه‌ها ترکیبی از نامه‌های صمیمانه و نامه‌های کاری‌اند و این فقط یکی از جذابیت‌های تروفو نامه‌نویس است.» چنان‌که مترجم در موخره کتاب اشاره داشته که «ورق‌زدن کتاب پانصدوچند نامه‌ تروفو به ورق‌زدن رمانی قطور شبیه است که در قالب نامه نوشته شده» از این‌رو برگردان یک‌جای فارسی پانصدوچند نامه‌ تروفو میسر نبوده، اميد كه فرصتی دست دهد بقیه نامه‌های تروفو نیز پیش‌ روی مخاطبین فارسی‌زبان قرار گیرد.

[کتاب «مثل عکسی سیاه و سفید، 100 نامه‌ی فرانسوا تروفو» [Correspondence Truffaut] اثر ژیل ژاکوب و کلود دُ ژیواری، با ترجمه‌ محسن آزرم و توسط نشر چشمه منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...