کاش طالب بیایه! | دیاران
با احتمال خیلی بالایی تصویر نمادین سقوط کابل در سال ۱۴۰۰ (مردمانی آویخته به هواپیمایی تا بیخ پر از سرنشین)، یکی از تصاویر ماندگار قرن بیستویکم خواهد بود. تصویری که با خود ناگفتههای بسیاری از رنج بشریت را ثبت کرده است. برای بسیاری از مردمان جهان تسلط دوبارهی طالبان بر افغانستان آن هم تقریبا بیست سال پس از حملهی همهجانبهی آمریکا و نیروهای همپیمانش برای از بین بردن طالبان یک اتفاق عجیب بود. اما تقی اخلاقی در رمان «کابل ۱۴۰۰» سعی میکند تا نشان دهد که تسلط دوبارهی طالبان بر افغانستان یک حادثهی ناگهانی نبوده است، بلکه نتیجهی طبیعی یک فرآیند بوده است.
قصهی کابل ۱۴۰۰
قهرمان «کابل ۱۴۰۰»، مهدی، یک صفاکار (نظافتچی) در یکی از انجیاوهای آلمانی مستقر در کابل افغانستان است. به واسطهی شغلش به تمام اتاقهای ساختمان انجیاو دسترسی دارد و روایتی دقیق از وضعیت فعالیت یک انجیاوی خارجی در افغانستان و کارمندان افغانستانیاش ارائه میدهد. علاوه بر این او شغلی دومی هم دارد. شغلی که به علاقه و استعداد اصلی او برمیگردد و در عین حال بر بنمایهی اصلی رمان «کابل ۱۴۰۰» صحه میگذارد. او یک نویسنده هم هست. منتها نه یک نویسندهی معمولی. داستانهایی که مینویسد در نشریات چاپ نمیشوند. افراد گوناگونی از سرتاسر افغانستان قصههای زندگیشان را برای او میفرستند تا او آن قصهها را تبدیل به نامهای کند که در نهایت موجب دریافت پناهندگی از سفارتهای کشورهای مختلف برای آن افراد شود. او در کار خودش حرفهای است. میداند که کدام تکههای زندگی واقعی افراد را باید برجسته کند و کدام تکهها را حذف کند تا آن فرد واجد شرایط دریافت پناهندگی از سفارتهای کشورهای مختلف شود. تقی اخلاقی از طریق شغل اول قهرمان رمانش، وضعیت دخالت خارجیها در افغانستان و از طریق شغل دوم، وضعیت آدمهای مختلف از طبقات گوناگون در کشور افغانستان را به تصویر میکشد.
شروع کتاب بسیار درخشان و نمادین است. کانتینرهای تنگ کارمندان افغانستانی انجیاو، دیوارهای بلند و سیمهای خاردار محوطهی اداره، شباهت کارمندان به زندانیان، احساس خفگی همکاران خارجی از کار کردن در افغانستان، گیتهای امنیتی پی در پی و تمرین دموکراسی با اقدام برای تأسیس یک نمازخانه در اداره.
فعالیت کشورهای خارجی در افغانستان
انجیاوهای خارجی در افغانستان نماد دخالت دولتهای خارجی در کشور افغانستان در بیست سال اخیر بودهاند. تقی اخلاقی در رمانش به زیبایی و با جزئیات آثار ویرانگر فعالیت انجیاوها را روایت کرده است. همه ارزشهایی که خارجیها با تزریق دلار به دنبال جا انداختنش برای افغانستانیها هستند در سطح باقی میماند. برای تمرین دموکراسی و مطالبهگری بین کارمندان انتخابات شورای صنفی برگزار میشود. اما نهایت مطالبهگری این شورای صنفی در ساخت نمازخانه متوقف میشود. کلاسهای برابری جنسیتی برای کارمندان موسسه برگزار میشود. در ظاهر حرفهای خانمهای مربی توسط کارمندان آموخته میشود. اما در عمل تفکرات سنتی و قبیلهای آنان بدون تغییر باقی میماند. فقط پول است که دارد خرج میشود. کارمندان خارجی حق مأموریت کار بینالمللی دریافت میکنند. کارمندان افغانستانی حقوقهای دلاری (بسیار بیشتر از مردم عادی بیرون از دیوارها) دریافت میکنند. همه راضیاند و هیچ تغییر بنیادینی هم در راه نیست.
پناهندگی به جای ساختن وطن
یکی از دردناکترین مضمونهایی که تقی اخلاقی در جای جای کتابش به آن میپردازد این است که بسیاری از کارمندان افغانستانی که در حال همکاری با نیروهای خارجی در انجیاوها هستند به جای این که رویای ساختن وطن را داشته باشند، رویای پناهندگی به یک کشور غربی را میپرورانند. آنها به جای اینکه با طالبان و افکار طالبانی وارد دیالوگ شوند با خارجیها وارد دیالوگ شدهاند. دیالوگی که در کتاب میفهمیم اصلا قابل شکلگیری نیست. میبینیم این درد در روایتهای مربوط به شغل دوم قهرمان کتاب هم بازروایت میشود: دردی که در سرتاسر افغانستان پخش شده است. تقی اخلاقی در رمانش به خوبی اپیدمی شدن این درد را روایت کرده است:
«با شنیدن اینها، قاری شفیع شاکی شد که جان ما به اندازهی یک گربه برای این خارجی ارزش ندارد. اگر واقعا به فکر حقوق بشرند، ما را به آلمان ببرند، چرا گربه را میبرند؟ بار نخستی بود که رسما و علنا صحبت از پناهندگی به آلمان به دلایل امنیتی مطرح میشد، بحثی که طی ماهها و سالهای آینده ادامه یافت و به تدریج آنقدر فربه و فراگیر شد که تمام دفتر و پروژهها و کارمندان را بلعید و در خودش حل کرد…» ص ۲۲
در این میان حملات انتحاری طالبان اصلیترین تهدید برای موسسه و کارمندان آن است. تقی اخلاقی در کتابش از طالبان دفاع نمیکند، اما نشان میدهد که چگونه تکههای پازل فعالیت یک انجیاوی خارجی و کارمندان افغانستانیاش برای طالبان و مردمان عادی افغانستان تصویری از فساد بیانتها را ایجاد میکند:
«هشداردهندههای حریق داخل دستشویی که در نظرش دوربینهایی برای فیلمبرداری از اندامهای خصوصی زنان و مردان بودند، زیرزمینی تاریک با کمپلهایی برای خوابیدن دستهجمعی، زنان و دخترانی که با سرهای برهنه میان اتاقها میگشتند و با مردان نامحرم میگفتند و میخندیدند، داستانهای کاکاوحید از روابط جنسی لجامگسیختهی خارجیها و حالا این لاتکس همه برای او تکههایی از یک پازل معنادار بودند، شواهدی که به طور غیرقابل انکاری فقط یک روایت را تقویت میکردند: زیر پوست این دفتر آلمانی فساد و فحشا میجوشد…» ص ۱۰۲
فساد در کابل
از این منظر کتاب «کابل ۱۴۰۰» نزدیکی زیادی با کتاب «خواستم بگویم خون را ببین» دارد. رویا شکیبایی این کتاب را حدود ۱۰ سال پیش منتشر کرد. فضای کتاب «خواستم بگویم خون را ببین» نیز افغانستان پس از حملهی آمریکا است. زمانی که تعداد زیادی از سازمانهای خیریهی بینالمللی به قصد کمک به مردم افغانستان به این کشور سرازیر شدهاند. شخصیت اول آن کتاب زنی ایرانی است که به خاطر تجربهی کاریش در یکی از همین سازمانهای بینالمللی در تهران به کابل دعوت شده تا مشکلات یک سازمان بینالمللی مستقر در کابل را برطرف کند. پیش از «کابل ۱۴۰۰» کتاب «خواستم بگویم خون را ببین» یکی از بهترین و مستندترین روایتها در توصیف فساد سازمانهای مردمنهاد بینالمللی و تأثیرات مخرب آنان بر جامعهی افغانستان بود.
هنر تقی اخلاقی در این است که روایتی موجز از چند سال حضور نیروهای خارجی در افغانستان ارائه میدهد و در نهایت در صفحات آخر کار را به یک دیالوگ طلایی بین دو نفر از صفاکاران دفتر (به عنوان نماد قشر عادی افغانستان) میکشاند:
«سپس کاکاوحید چیزی میگوید که اولین بار است از زبانش میشنوم.
– خیلی خسته شدهام از این وضع، مهدی جان! کاش طالب بیایه. حداقل جنگ گم شوه.
روحیهی مقاومت در خیلیها شکسته است. همه خستهاند، خسته از انفجار، مرگهای کور، خونریزی، فقر، بیخوابی». ص ۱۸۶
تسلط دوباره طالبان
روایت تقی اخلاقی تا برآمدن دوبارهی طالبان و سقوط دومینووار شهرهای افغانستان ادامه پیدا میکند. یکی از پاراگرافهای طلایی و تکاندهندهی کتاب در صفحات آخر آن رقم میخورد:
«صفحهی تلگرامم پر از پیام و درخواست برای راهنمایی شده است. شاید صد پیام یا بیشتر، اما وقتی برای شنیدن و نوشتن داستانهایشان ندارم. فقط پیامهای نوشتاری را گذرا مرور میکنم. چند مترجم سربازان خارجی با خوشحالی گفتهاند که دیگر به کیسسازی نیاز ندارند و به زودی از افغانستان منتقل میشوند. چند دختر نوشتهاند که برزیل تقریبا به آسانی و بدون شرایطی پیچیده ویزای بشردوستانه میدهد، فقط کافی است که داستان خوبی ارائه کنیم. افغانهایی که در اروپا مهاجرند و هنوز به عنوان پناهنده قبول نشدهاند از سقوط پیاپی ولایتها ابراز خوشحالی کردهاند، چرا که روند اخراجشان متوقف شده است. در آستانهی سقوط کبال و فرو رفتن در تاریکی طالبان، صفحهی تلگرامم پر از ایموجیها و استیکرهای قلب وخنده و شادی شده است. نمیتوانم ملامتشان کنم. خودم هم از اینکه دیگر نگران امنیت ملی و بازجوییهایشان نیستم خوشحالم…» ص ۲۱۰
تقی اخلاقی آن طور که در صفحهی اول کتاب خودش را معرفی کرده متولد اسفند ۱۳۶۴ است. در ایران به مدرسه رفته و در سال ۱۳۸۳ به افغانستان بازگشته. در کابل روابط بینالملل خوانده، انگلیسی و آلمانی آموخته و به تدریج در ادبیات غرق شده. «و ناگهان» مجموعهای دوزبانه از هشت داستان کوتاهش است که در سال ۱۳۹۶ در آلمان منتشر شد. وقتی صفحهی آخر «کابل ۱۴۰۰» را میخوانی یک حس گس زیر زبانت از یک اعتراف تلخ میچرخد که دوباره آمدن طالبان برای او هم بد نشد. توانست «کابل ۱۴۰۰» را بنویسد و به آلمان برود!