‌اوپنهایمر؛ کتاب یا فیلم؟ | ایبنا


نمایشنامه «قضیه رابرت اوپنهایمر» [‎In der sache J. Robert oppenheimer] نوشته هاینار کیپهارت [Heinar Kipphardt] نمایشنامه‌نویس آلمانی سال‌ها پیش در ایران توسط مترجم مشهور، نجف دریابندری به فارسی برگردانده شده است. چاپ اول آن مربوط به سال ۱۳۴۹ در انتشارات خوارزمی است. این کتاب از زیبایی‌ها و ظرافت‌های بسیاری برخوردار است و بارها خواننده را پیرامون وضع بشر در جهان کنونی و نسبتش با علم و قدرت و سیاست به تفکر وامی‌دارد.

قضیه رابرت اوپنهایمر» [‎In der sache J. Robert oppenheimer] نوشته هاینار کیپهارت [Heinar Kipphardt]

نمایشنامه کیپهارت سهم اساسی در تکوین فیلم‌نامه فیلم مشهور این روزهای نولان به همین نام داشته است. کیپهارت، در واقع، مذاکرات جلسات یک ماهه هیات تحقیق پیرامون تایید مجوز امنیتی اوپنهایمر (‌پدر بمب اتم) را به نمایشنامه تبدیل کرده است. این نمایشنامه در زمان خود بر روی صحنه‌های اروپایی توفیق فراوانی یافت. در فیلم نولان، از همان سکانس‌های اول، اوپنهایمر را نشسته بر روی صندلی در برابر هیات تحقیق می‌بینیم و سیر داستان موازی با و از خلال جلسات هیئت تحقیق پیش می‌رود.

وقتی بدانیم که نویسنده از میان یک پرونده سه هزار صفحه‌ای نمایشنامه‌ای کمتر از دویست صفحه‌ای در آورده است و از میان ۴۰ شاهد که در جلسات هیات تحقیق حاضر شده اند، تنها شش نفر را برگزیده و سخنان مهم شاهدهای دیگر را در دهان این شش شاهد قرار داده است، آنگاه متوجه خواهیم شد که کار او بسیار بیش از پیاده سازی مذاکرات بوده است. کار او حتی به صرف خلاصه سازی هم محدود نمی‌شود. او چیزهایی را از میان این پرسش و پاسخ‌ها بیرون کشیده است که اهمیت هنری و فکری فراوان دارند. متأسفانه یا خوشبختانه بسیاری از بخش‌های درخشان نمایشنامه در فیلم نیامده اند و برای همین هر دو اثر، درخشش مخصوص به خود را حفظ خواهند کرد. با این حال، دیالوگ‌های مشابه در دو اثر فراوانند.

وقتی به سیر داستان فیلم توجه می‌کنیم این گمان قوت پیدا می‌کند که فیلم بیشتر از آنکه به دنبال سلب اتهام خیانت و جاسوسی از اوپنهایمر باشد، سلب اتهام از دولت امریکا در خصوص اتهام تقتیش عقاید و برخورد امنیتی حاد در دوره مک کارتیسم است. در نهایت در فیلم این نه امریکا بلکه یک شخص با کینه‌ای شخصی است که اوپنهایمر را متهم و حذف کرده است. همچنین این ایالات متحده (مجلس نمایندگان) است که آن شخص کینه‌توز را به تلافی کاری که با اوپنهایمر کرده به میز بازجویی می‌کشد و حذف می‌کند. برای اینکه ببینیم تا چه میزان داستان فیلم واقع‌بینانه است باید نمایشنامه را که تطابق بیشتری با اسناد و واقعیت دارد خواند.

انتشارات خوارزمی به‌تازگی و در دوره جدید فعالیت خود چاپ جدیدی از این اثر قدیمی را در شکل و شمایلی جدید در زمستان ۱۴۰۲ منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...