نشست هفتگی شهر کتاب با موضوع نقد و بررسی کتاب «مرگاندیشی در ادیان ابراهیمی» سه شنبه ۱۳ تیرماه باحضور عبدالله غلامرضا کاشی، نویسنده کتاب و علیاصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، محمدخانی در ابتدای نشست بیان کرد: یکی از کسانی که درباره مرگ خیلی صحبت کرده است مولاناست. هم در غزلیات و هم در مثنوی درباره مرگ زیاد صحبت کرده است. مسئله مرگ یکی از بدیهیترین اموری است که همه انسانها با آن مواجه میشوند و تجربه درونی خود فرد نقش مهمی ایفا میکند.
وی ادامه داد: توجه به مرگ یا مرگآگاهی نشان میدهد که همه از مرگ آگاه هستند و آگاهی بعضیها به مرگاندیشی منجر میشود. البته افرادی نیز دچار مرگهراسی میشوند. این توجه به مرگ در ابعاد انسانی بسیار تاثیرگذار است. هم از سوی اندیشمندان و هم فلاسفه و شاعران شرقی، دیدگاههایی درباره مرگ دارند.
محمدخانی گفت: اینکه مرگاندیشی و مرگهراسی چه نسبتی با هم دارند، میشود مورد بحث قرار بگیرد. اپیکور میگوید «تا موقعی که من هستم مرگ نیست و وقتی مرگ هست من نیستم» با این همه چرا اینقدر به مرگ توجه میشود؟
وی با اشاره به اینکه اسلام بر یاد مرگ، بسیار تاکید میکند، بیان کرد: در یهودیت و مسیحیت نیز با تفاوتهایی به مرگ اشاره میشود. مرگ امری غریب است و با آن آشنایی کامل نداریم و برای ما هنوز ناشناخته است. تصورات متفاوتی درباره دنیای پس از مرگ وجود دارد. هرچه بیشتر با مرگ غریبه باشیم بیشتر دچار مرگهراسی میشویم.
محمدخانی به این موضوع تاکید کرد که برای فرار از مرگهراسی باید به مرگآگاهی و مرگاندیشی رجوع کنیم. وی گفت: مرگاندیشی آغاز زندگی خردمندانه است. نیچه معتقد بود که مرگ پایان زندگی و مرگاندیشی آغاز آن است. هایدگر، شوپنهاور، هگل و ... درباره مرگ زیاد اندیشیدهاند و سخن گفتهاند. هایدگر میگوید راه تفکر از میان گورستان میگذرد.
وی اضافه کرد: عدم مرگاندیشی ما را به روزمرگی دچار میکند. مرگاندیشی در فرهنگ شرق و غرب به خصوص در دنیای مدرن چه تفاوتی با هم دارند. مثلا فلاسفه رواقی به فلسفه مرگ خیلی توجه میکردند. مرگاندیشی با روانشناسی هم ارتباط زیادی دارد. کتاب دکتر کاشی درباره مرگاندیشی در ادیان ابراهیمی است. ایشان خیلی در حوزه فلسفه غرب وارد نشده است. او به افرادی همچون سلیمان و ایوب و رخدادهایی مانند هولوکاست اشاره میکند. مرگاندیشی در مسیحیت و عهد جدید، مرگ مسیح و مسئله راز تعمید، بهت و امید، اضطراب و مرگ و ... نیز از موضوعاتی است که به آن اشاره میکند.
محمدخانی گفت: کاشی به آگوستین اشاره میکند که او چطور به مرگ فکر کرده است. بعد به مرگاندیشی در اسلام و جلوههای مرگاندیشی و معنای زندگی از نظر پیامبران و امامان میپردازد. بعد به کسانی مثل ابنسینا و شاعرانی چون مولانا و خیام اشاره میکند. اینکه تفاوتها چه بوده است؟ رباعیات خیام چه تفاوتی با مولانا دارند. او درباره غزالی هم همینطور کنکاش میکند. جمعبندی ایشان هم درباره استعارههای مرگ در ادیان مختلف است.
عبدالله غلامرضا کاشی به عنوان نویسنده کتاب در پاسخ به این پرسش که چطور به فکر تهیه این کتاب افتاده است بیان کرد: من هم مثل هر انسان دیگری به موضوع مرگ فکر میکردم و همچنان فکر میکنم. واقعیت این است که بعد از مواجهه با آثار هایدگر به خصوص «هستی و زمان» مخصوصا فصل 7 و 8 که به مرگ پرداخته؛ و همچنین متفکرانی متاثر از آراء هایدگر، مثل یالوم و کتاب «خیره به خورشید»، و دیگرانی که در این حوزه سخن گفتهاند به فکر تهیه این کتاب افتادم.
وی ادامه داد: به انگاره بنده واژه مرگاندیشی یک واژه مدرن است و متاثر از جهان مدرن است. اگرچه در همواره تاریخ آدمها به مسئله مرگ فکر میکردند و امری طبیعی بوده است. با اینحال، در جهان مدرن یک اتفاقی افتاد و آن اتفاق سبب شد که مقوله مرگاندیشی مطرح شود.
کاشی بیان کرد: به عقیده من اندیشیدن به مرگ، یک تفاوت گوهری با جهان پیشامدرن دارد. آن هم به این دلیل است که در جهان پیشامدرن، هستی را تماما خدا و معنویت گرفته بودند بنابراین چالش آنها این بود که زندگی پس از مرگ چیست. آنها سعی میکردند وضعیت سعادت و شقاوت را در عالم پس از مرگ مورد توجه قرار دهند. اگر فکر به مرگ بوده بیشتر از سر مرگهراسی بوده است. اضطراب مرگ به معنای هستی شناسانه مطرح نبوده است.
وی گفت: در جهان مدرن پس از پروژه مرگ خدا و پاک شدن مسئله عالم پس از مرگ انسان به این مسئله رسید که مرگ، قدم گذاشتن در جهان نیستی است که این اضطرابآفرین است. روی دیگر مرگاندیشی در جهان مدرن اندیشیدن به زندگی است. در دنیای مدرن، مرگاندیشی به معنای تفکر درباره چگونه رقم زدن زندگی است.
کاشی توضیح داد: به دلیل اتفاق جهان مدرن، انسانها به این فکر کردند که در بازهای که هستند چه کارهایی باید انجام دهند. نکته دیگر اینکه در بحث مرگاندیشی، مرگ با مردن فرق میکند. در جهان مدرن است که مرگاندیشی میکنند. مردن یک پدیده فیزیولوژیک است. مرگاندیشی کاری با مردن ندارد، نحوه نگاه به زندگی را مد نظر قرار میدهد.
این استاد دانشگاه بیان کرد: اگرچه ما هنوز وارد جهان مدرن نشدیم و سنتی فکر میکنیم به هر حال از تیر و ترکشهای مدرنیته در امان نبوده و نیستیم. حال در این وضعیت که درباره مرگاندیشی مطرح است، آیا ادیان هم پاسخی برای این مسئله دارند یا نه؟ با توجه به مفاهیم سنگینی که در ادبیات مرگاندیشی تولید شده آیا ادیان هم سخنی دارند و میتوان از متون ادیان نکاتی را پیدا کرد؟ اینجا نقطه عزیمت من بوده است.
مواجهه پدیدارشناسانه ادیان با مرگ
کاشی با اشاره به اینکه در ابتدای راه متون و ادبیات ادیان را مطالعه کرده است بیان کرد: من این موضوع را مطالعه کردم که ادیان به صورت پدیدارشناسانه چه مواجههای با مرگ دارند. و برای رسیدن به این کار، چه ایماژها و چه تعابیر و تشبیهاتی در متون مقدس و سایر نوشتهها درباره مسئله مرگ جدای از هر گونه داوری وجود دارد. بعد به این فکر افتادم که بر اساس این ایماژها چه معنایی میتوان برای زندگی یافت.
وی ادامه داد: در بحث معنای زندگی سه پرسش اساسی مطرح است؛ آیا هستی و به تبع هستی، انسان، هدفی دارد؟ آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ آیا اگر دیگری به نحوه زیستن من توجه کند زندگی من را با معنا خواهد یافت؟ سخن بر سر این است که در جهان جدید وقتی خدا به حاشیه رانده شود و عالم پس از مرگ، نیستی قلمداد شود، به تبع زندگی بیمعنا خواهد بود. به قول داستایوسکی وقتی خدا نیست انجام هرکاری مجاز است. در رابطه با همین مسئله من این بحث را رقم زدم.
کاشی اضافه کرد: در مسئله بعد، به متفکران اگزیستانس پرداختم مثلا فرانکل که به بحث اضطراب مرگ میپردازد. من دیدم که با توجه به فحوایی که درباره معنای زندگی داریم اضطراب مرگ را چگونه میتوانیم بکاویم؟ آیا ادیان برای بحث اضطراب راهکاری ارائه دادهاند؟ اساسا نه ترس از مرگ و نه اضطراب مرگ را نمیتوان از بین برد و حتی یک مقداری مبارک هم هست. با این حال چطور میشود آن را کنترل کرد؟ این طرح اصلی من در ارتباط با کتاب بوده که در آخر یک جمعبندی کردم و اشارهای کردم که تلقی دنیای مدرن نسبت به مرگ چه بوده است؟
وی توضیح داد: برای انجام این کار اول متون مقدس را مطالعه کردم، عهد عتیق و جدید، قرآن مجید و ... را بارها و بارها مطالعه کردم. حجم انبوه مسائلی در این رابطه وجود دارد که تا حدی در توان من هم نبود. علاوه بر این متون یک فیلسوف، یک متکلم و متفکر و یک عارف را انتخاب کردم و از نگاه این 3 گروه، مرگاندیشی را بررسی کردم. در بخش اسلام گفتار مکتوب پیامبر(ص) و امام علی(ع) را نگاه کردم. نگاهی به خیام نیز داشتم که به نوعی مرگاندیشترین متفکری است که میشود در فرهنگ ایرانی اسلامی پیدا کرد.
کاشی به استعارههایی که درباره مرگ وجود دارد اشاره کرد و گفت: در یک جدولی سعی کردم استعارهها را جمع کنم. درباره یهودیت استعارههایی پیدا کردم و تمثیلهایی که درباره مرگ پیدا شد واژههایی مانند جنگ بود و خواب مرگ؛ چنگال مرگ، موجهای ویرانگر، دره تاریک، ظلمت مرگ و طعم تلخ مرگ. برخی از متکلمان مرگ را به قویترین نیرو تشبیه کردهاند. در میان فیلسوفان یهودیت کتابهایی پیدا کردم اما استعاره پیدا نکردم. در کتاب مقدس در مسیحیت واژه خاصی ندیدم یک واژه به عنوان خوابیدن آمده بود.
وی ادامه داد: تشبیه مرگ به خواب در هر سه کتاب مقدس وجود دارد. فرو ریختن خیمه نیز هست. فیلسوفان مسیحی از مرگ به عنوان فقدان حیات، بیماری جبرانناپذیر، پایان رنج، عمل زیانبار، مجازات گناه و این مدل استعارهها یاد شده است. در اسلام نیز تعابیری مانند خواب، درد بیدرمان، عامل جدایی، عامل راحتی، پل، شاخه خاردار، حادثه بزرگ، برهمزننده لذت، راحتی شهوتپرستان، سودمندتر از دارو، شادمانی بزرگ، لباس چرکین، بوی خوش برای مومن، گزیدن افعی برای گناهکاران و ... مطرح شده است.
کاشی گفت: غزالی نیز از استعارههایی مانند رستگاری برای پرهیزگاران، میدان کارزار استفاده کرده است. مولانا نیز از استعارههایی مانند بوی خوش، آینه، عروس ابدی، رها شدن از زندان و جداکننده گندم و کاه استفاده میکند.
این استاد دانشگاه بیان کرد: به نظر من مرگ، راز است، مسئله نیست، بنابراین قرار نیست هیچ وقت گشوده بشود. به نظر میرسد مرگ، حادثه یا مسئلهای مثل خداست و زندگی و انسان، که یک راز است هرچه بیشتر حرف زده شود، بر ابهام آن افزوده میشود.