عقاید یک دلقک | آرمان امروز


زندگی پیچیده‌تر از «دودوتا-چهارتا»های ساده است. نمی‌شود یک‌مشت قواعد سرراست را روی کاغذ آورد و ملاک‌های حال‌وروز آدمیزاد را با آن‌ها تیک زد. مثلا هیچ معلوم نیست که فردی مشهور و ثروتمند دست‌آخر خودش را زیر فشار روانی هزار فکر در مغزش نکُشد. یا یک ورزشکار حرفه‌ای، همواره انگیزه سلامت نگه‌داشتن بدن خود را داشته باشد. در وجود آدم‌ها مخصوصا آن زخم‌هایی کاری هستند که ریشه در سال‌هایی دور و ناخودآگاه شان دارند. زخم‌هایی که با کمترین ضربه سر باز می‌کنند. شرح زیست متیو پری به‌قلم خودش، سندی بر این حرف است که نمی‌توان و نباید برای همه نسخه واحدی پیچید.

فرندز: زندگی و خاطرات متیو پری» [Friends, lovers, and the big terrible thing : a memoir

شاید نام چندلر بینگ خیلی از متیو پری [Matthew Perry] مشهورتر باشد. مردی درگیر در غمی درونی که تاریکی‌های وجودش را پشت شوخی‌های همیشگی‌اش پنهان نگه می‌دارد تا به‌قول خودش در حضور دیگران، معذب نباشد. مردی که همواره به مرگ و تنهایی می‌اندیشد و همواره می‌ترسد که طردش کنند. همزاد او در جهان واقعی، یعنی همان مردی که کتابِ «فرندز، عاشقان، و چیز وحشتناک بزرگ» [Friends, lovers, and the big terrible thing : a memoir] را از خود به یادگار گذاشت و کمی بعد جسدش را در خانه مجللش پیدا کردند، احتمالا نسخه دراماتیک‌تری از این شخصیت داستانی است. مردی با زخمی دائمی در وجودش که برای درمان آن مدام به هرآنچه تخدیر می‌کند متوسل می‌شود اما به‌قول خودش «هیچ‌چیز نمی‌تواند آن حفره درونی را پُر کند.» برای همین دست به تخریب تدریجی خود می‌زند؛ چراکه حتی در اوج زندگی هم باز حس می‌کند «به‌خودی‌خود کافی نیست»!

کتاب برخلاف تصوری که از این نوع زندگینامه‌های خودنوشت داریم، کسل‌کننده و تابع الگوهای تکرارشونده نیست و شوخ‌طبعی ذاتی این آدم که همه وجودش را بی‌تعارف عیان می‌کند، مانع از این می‌شود که صرفا ببینیم یک نفر در خانواده‌ای فلان چشم به جهان گشوده و فلان و بهمان کار را کرده و با این و آن فرد در رابطه بوده و بعد در فلان روز و ساعت چشم از جهان فرو بسته است. درعوض با شرح یک فرآیند مواجهیم که نشان می‌دهد چطور حتی شهرت در بالاترین سطح، ثروت بادآورده، حشرونشر با بهترین زنان و زندگی در خانه‌های «خوش‌منظره» هم نمی‌تواند کسی را که لبه پرتگاه نابودی ایستاده نجات دهد. با خواندن این کتاب می‌فهمیم که چطور همه‌چیز در ذهن رخ می‌دهد و نه در عینیت محیطی.

متیو پری در آنچه از خود نوشته، صراحت کلامی خاص طنزپردازان و کمدین‌ها را دارد و همین از تلخی سطرها می‌کاهد. او همه خود را با تمام ضعف‌ها و عیب‌ها و حقارت‌ها و کمبودها توصیف می‌کند و انگار می‌داند که خیلی زنده نیست که به‌خاطر آنچه از خود نوشته سرزنش شود یا مجبور به تحمل نگاه پُرترحم دیگران باشد. روایت خود را پس‌وپیش می‌برد و الزامی نمی‌بیند که بگوید من از نقطه الف به نقطه ب رسیدم؛ بلکه آن لحظاتی را تعریف می‌کند متمایز از شوخ‌وشنگی چندلر بینگ که شاید باورکردنی نباشند و این همان تلنگری است که باعث می‌شود زین پس با دقت بیشتری به پس پشت وجود آدم‌ها و نه ویترین‌های مثلا رنگارنگ خوب چیده‌شده‌شان بنگریم.

می‌گویند کمدین ها غمگین‌ترین آدم‌های روی زمین‌اند (فقط کافی است کتاب «عقاید یک دلقک» شاهکار هاینریش بُل را بخوانید.) آن‌ها همه وجودشان وابسته به توان خنداندن است و شاید همین انرژی آنان را برای شادبودن درونی می‌کشد. آن‌ها سعی دارند لای مرزهای وجودی و ترک‌های روح و جسم شان قدم بردارند و از عصاره جانشان برای یک‌دم خنداندن تماشاگران مایه بگذارند.

اینجا اما با آدم به‌ظاهر خنده‌رو ولی در باطن تلخ و مچاله‌شده‌ای طرفیم که آگاهانه اما بی‌اراده دست به‌خودتخریبی با الکل و مواد می‌زند و برای آنکه تنها نماند مدام درحال امتیازدادن است. پول می‌دهد تا در جمع دوستانی باشد که گاه با او هم‌کلام شوند، گاه در هپروت سیر می‌کند، اما درعین‌حال نمی‌تواند بی‌خیال هنرش شود. رفتارش دیگران را می‌آزارد، اما هیچ‌کس نمی‌داند چه چیز او را که «لعنتیِ خوش‌شانس» می‌دانندش، به رخوتی چنین عمیق سوق داده است.

«فرندز، عاشقان، و چیز وحشتناک بزرگ» نه‌تنها نامه خداحافظی طولانی و دفاعیه‌ای مظلومانه از یک بازیگر خوب است، که «عقایدِ دلقکِ» زمانه ما است؛ همان‌قدر سیاه و سرد. همان‌قدر پر از جملات کوتاه تأثیرگذار. همان چیزی که از یک ستاره فروپاشیده زخم‌خورده بانمک، اما غمگین انتظار داریم. در این صفحات نقاب الکی‌خوشِ چندلر بینگ کنار زده می‌شود تا با چهره اشک‌آلود و رنج‌دیده متیو پری آشنا شویم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...