نیلوفر شهسواریان | ایبنا


از طنزنویسانی است که مستقیماً با کودکان و نوجوانان در ارتباط است و همین ارتباط باعث می‌شود ویژگی‌ها و دغدغه‌های آنان را بشناسد. حسام حیدری نویسنده و طنزپرداز است و پیش از این «گنجشک کتابفروش» را برای کودکان و نوجوانان نوشته است. حیدری که تجربه نوشتن برای بزرگسالان را نیز در کارنامه خود دارد، می‌گوید نوشتن کتاب کودک به مراتب سخت‌تر از نوشتن کتاب بزرگسال است و مخاطبان کودک اصلاً اهل رودربایستی نیستند.

قانون خواهربرادری در گفت‌وگو با حسام حیدری

او این روزها رمان تازه‌ی نوشته که در ژانر فانتزی-طنز قرار می‌گیرد؛ رمانی به نام «قانون خواهربرادری» که در انتشارات پرتقال منتشر شده و ماجرایش از این قرار است که فرزند جدیدی به خانواده می‌پیوندد اما آتریسا، خواهر این کودک، از این اتفاق راضی نیست و دست به کار عجیب طنزآمیزی می‌زند. با حیدری در مورد این رمان و جهان داستانش گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید:

چه شد که به فکر نوشتن رمان «قانون خواهربرادری» افتادید و این رمان چگونه در ذهن‌تان جرقه خورد؟

ایده اولیه رمان «قانون خواهربرادری» از کلاس‌های نوشتن خلاقی که با بچه‌ها داشتم بیرون آمد؛ خیلی بداهه و ناگهانی. با بچه‌ها داستانی تعریف می‌کردیم که در مورد سفر به ذهن مادرهایشان بود. سعی می‌کردم ذهن هر کدام از مادرها، ویژگی‌های منحصر به فرد خود را داشته باشد. بچه‌ها از این ماجرا خیلی به وجد آمده بودند و هر کدام چیزی به داستان اضافه می‌کردند. مثلاً ایده «وارد شدن به خواب مادر» را که در رمان هست، یکی از بچه‌ها در همان زمان پیشنهاد داد. بعد که متوجه شدم بچه‌ها چقدر این فضا را دوست دارند، مطمئن شدم باید آن را بنویسم. البته در خلال نوشتن کلی چیز به آن اضافه شد و تغییراتی به وجود آمد.

فکر می‌کنید دنیای این رمان چقدر به کودکان و نوجوانان امروز نزدیک است و با آن ارتباط برقرار می‌کنند؟

به نظرم نزدیک است. خیلی سال است که با کودکان دبستانی کار می‌کنم. جدا از اینکه کتاب‌هایم برای کودکان است، به صورت پیوسته و مداوم در جلسات نوشتن خلاق و کتابخوانی با آنها در ارتباط هستم و می‌توانم ادعا کنم که در زمینه دانستن سلیقه بچه‌ها، متخصص هستم. گذشته از این، همان طور که گفتم، چون داستان در جلسات نوشتن خلاق با بچه‌ها خلق شد، موقع نوشتن از نزدیک بودنش به فضای ذهنی بچه‌ها مطمئن بودم.

یکی از اتفاقات رمان شما اضافه شدن یک عضو جدید به خانواده است. شما هم چنین تجربه‌ای در نوجوانی داشته‌اید؟ چرا اینقدر برای کودکان و نوجوانان این اتفاق چالش برانگیز است؟

بله، این موضوعی است که خیلی از خانواده‌ها با آن درگیرند و از این نظر احتمالاً می‌تواند کتاب مفیدی باشد برای کودکانی که قرار است خواهر یا برادردار شوند. خود من هشت ساله بودم که برادر کوچکترم به دنیا آمد ولی به نظرم پدر و مادرم به خوبی این موضوع را مدیریت کردند و این موضوع هیچ‌وقت به چالشی بزرگ در خانواده ما تبدیل نشد. به هر حال وارد شدن یک نفر جدید به دنیای کودکانه و تقسیم شدن همه چیز به خصوص محبت والدین از دید یک کودک مسئله بزرگی است. باید کودک باشید یا کودکانه نگاه کنید تا اهمیتش را درک کنید.

چقدر سعی کردید بخش رفتن به شکم مادر، «نوشین‌لند»، در این داستان باورپذیر باشد؟

قطعاً همه سعی‌ام را کردم. برخلاف چیزی که شاید به نظر برسد، نوشتن کتاب کودک به مراتب سخت‌تر از نوشتن کتاب بزرگسال است. به عنوان کسی که تجربه نوشتن برای هر دو گروه سنی را داشته‌ام، این را می‌گویم. کودکان مخاطبان خیلی جدی، رک و سرسختی هستند. اصلاً اهل رودربایستی و تعارفات بزرگسالانه نیستند. هر عیبی را که در کتاب ببینند، صاف و مستقیم در صورتت می‌گویند. یکی از موضوعاتی که خیلی روی آن حساس هستند، روابط علت و معلولی حاکم بر داستان است. اگر حس کنند یک مورد با مورد دیگر همخوانی ندارد، سخت با کتاب ارتباط می‌گیرند. به همین خاطر همیشه باورپذیر بودن داستان برایم اهمیت داشته و دارد. البته باورپذیر بودن به سبک نگاه خود بچه‌ها، نه نگاه بزرگسال‌ها.

شاید بتوان گفت برجسته‌ترین بخش طنز رمان این باشد که آتریسا تلاش می‌کند با برادرش مذاکره کند تا به دنیا نیاید! برای اینکه طنزتان برای مخاطب جذاب باشد چه تمهیداتی به کار می‌برید؟

من کارم را با طنزنویسی در مطبوعات شروع کردم. به صورت مشخص با ماهنامه گل‌آقا و خیلی سال طنز مطبوعاتی نوشتم. خوشبختانه این تجربه در نوشتن هر چهار رمانم، به کارم آمد. شناخت مخاطب کودک مسأله مهمی است. طنزنویس باید بداند مخاطبش به چه چیزهایی می‌خندد و به چه چیزهایی نمی‌خندد. خیلی سال پیش برای پیدا کردن این نکته‌ها، داستان‌هایم را در حضور بچه‌ها می‌خواندم و واکنش‌هایشان را یادداشت می‌کردم. در کار کودک، طنز بسیار مهم است و به نوعی، بخشی جدانشدنی از کار است.

ژانری که شما کار کرده‌اید، شاید بتوان گفت طنز و فانتزی است. فکر می‌کنید چرا اینقدر این ژانر در ایران مهجور مانده و نویسندگان کمتر به سمت آن می‌روند؟

چون سخت است. دست و پای نویسنده ایرانی از خیلی بابت‌ها بسته است. جدای از آن، آنقدر نمونه‌های موفق خارجی وجود دارد که خلق کردن دنیای فانتزی جدید واقعاً کار دشواری می‌شود. کودکان سخت‌پسند هستند و راضی کردنشان کار راحتی نیست. ولی به‌شخصه فکر می‌کنم که باید خطر کرد و وارد دنیاهای جدید شد. سر هر پروژه‌ای که رفتم، سعی کردم یک چالش شخصی داشته باشم. مثلاً سر رمان «گنجشک کتابفروش» چالش شخصی‌ام این بود که ببینم می‌توانم اشک مخاطب را هم در بیاورم یا نه. تا قبل از آن، دو تا رمان طنز نوشته بودم ولی اینکه اشک کسی را در بیاورم برایم چالش بود. در «قانون خواهربرادری» هم سعی کردم وارد فضای فانتزی و حتی به ظاهر احمقانه شوم. اینکه چقدر موفق بودم با مخاطب است.

برای پیدا کردن سوژه‌ی داستان‌نویسی معمولاً چه کار می‌کنید و چه عادت‌هایی دارید؟

قبلاً عادت‌هایی داشتم و سعی و کوشش می‌کردم تا به سوژه جدید برسم ولی الان تبدیل به کاری غریزی و درونی شده. ذهنم عادت کرده به بعضی چیزها حساس باشد و آنها را انتخاب و جدا کند. چیزی نیست که در موردش فکر و برنامه‌ریزی کنم. حتی گاهی سعی می‌کنم جلوی آمدن ایده‌های جدید را بگیرم تا بتوانم قبلی‌ها را به سر و سامان برسانم!

این رمان را چند بار بازنویسی کردید و اولین نفری که آن را مطالعه کرد چه کسی بود؟

اولین نفر که همیشه همسرم است. نسخه اول را همیشه او می‌خواند و نظر می‌دهد. بعد از آن متناسب با حال و هوای کار، برای چند تا از دوستان نزدیکم می‌فرستم و بعد هم برای ناشر. این رمان را دو بار به صورت کلی بازنویسی کردم و بی‌شمار به صورت جزئی. اولین نسخه حدود ۳۸۰۰۰ لغت بود. در بازنویسی اول آن را به ۱۷۰۰۰ لغت رساندم و بعد با نظر ناشر دوباره بخش‌هایی را به آن اضافه کردم تا به حدود ۲۴۰۰۰ لغت رسید. بازنویسی جزئی، در حد بهتر کردن جملات و توصیفات و جزئیات و … پایان ندارد و هر چقدر که انجام بدهی باز هم وجود دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...