در ستایش زندگی... | سازندگی


ویلیام وارتن [William Wharton] نویسنده فقید آمریکایی در طول حیاتش بیش از ده رمان نوشت که سه‌تای آنها از همه معروف‌تر هستند و هر سه نیز فیلم شدند: «پرنده‌باز»، «نیمه‌شبی آرام» و «به نام پدر، به نام زندگی» [Dad]. هرسه این رمان‌ها طی دوسه سال اخیر به فارسی ترجمه شده‌اند. «به نام پدر، به نام زندگی» آخرین اثری است که از وارتن به فارسی منتشر شده.

ویلیام وارتن [William Wharton] به نام پدر، به نام زندگی» [Dad]

اولین واکنش نسبت به کتاب «به نام پدر...» این است که این رمان نمی‌تواند فقط یک داستان تخیلی باشد. مطمئنا داستانی شبیه اثر قبلی نویسنده، یعنی «پرنده‌باز» نیست. جایی‌که علیرغم پایان ساختگی آقای وارتن با هنرمندی فراوان با استفاده از استعارات عمیقی چون قناری‌شدن موفق به انتقال مفاهیم در توصیف دیوانگی و عقده‌های روحی پسران می‌شود. هرچند در «به نام پدر...» نویسنده از همان مهارت توصیفات که باعث جذابیتِ «پرنده‌باز» شده، همانند توجهات وسواس‌گونه و جزییات سانسورنشده را برای سالمندان در اینجا نیز استفاده کرده، اما درمورد «به نام پدر...» چیزی بیش از حد خام و هضم‌نشده وجود دارد که نمی‌توان آن را اثری داستانی دانست. فرازوفرودهای بسیاری در پیرنگ داستان وجود دارد. به‌عنوان مثال، ما از ابتدا می‌دانیم که جک ترمونت، شخصیت پدرِ داستان، در لس‌آنجلس درحال گذراندن دوران نقاهت خود به‌خاطر روان‌گسیختگی کاتاتونی است. درحالی‌که پسرش جان و نوه‌اش بیلی یک‌درمیان راویان داستان هستند و به سمت فیلادلفیا درحال حرکت، و در همین حین به یاد می‌آورند که پدر چگونه به این وضعیت اسفبار رسیده. البته بسیار هنرمندانه!

وقتی در خاطرات جان و بیلی، پدر در صحتِ کامل است و جلوی مادر لباسی را به تن می‌کند که از سپاه رستگاری خریده یا وقتی که یک زلزله‌نگار بر پایه آب طراحی و ساخته، ما متعجب می‌شویم و متاثر از اینکه چگونه او حالا در این وضعیت درناک قرار دارد. وقتی که پدر به‌خاطر بروکراسی بیمارستانی و سهل‌انگاری در روند درمان، به علت فشار خون بالا سکته کرده و درحال مرگ است، ما از اینکه می‌دانیم او نمی‌میرد خوشحال می‌شویم. و در داستان دائما ما امیدوار می‌شویم و ناکام می‌مانیم. فرازوفرود‌های بسیاری برای زیباییِ داستان وجود دارد.

همچنین اتفاقات زیادی را در داستان می‌بینیم که به‌نوعی با آنچه ما از داستان انتظار داریم مطابقت ندارد. کجا در زندگی واقعی این اتفاق رخ می‌دهد که پرستاری که شاهد تلاش پسری است که جان پدرش را با احیای دهان به دهان نجات می‌دهد، پسر را در خلوتی ببوسد و بگوید: «کاش روزی کسی من را آن‌گونه که تو پدرت را دوست داری، دوست داشته باشد» و فقط در زندگی واقعی است که با تحریک پسر و دعوت پرستار چیزی از این بوسه حاصل نمی‌شود. در داستان این دو هم را می‌بینند و عاشقی می‌کنند...

نه! «به نام پدر...» زندگینامه‌ای از ویلیام وارتن با نامی مستعار است و قطعا زودتر از «پرنده‌باز» نوشته شده است. همه اینهایی که به‌نظر بی‌معنی می‌رسند بازتابی از افکار هستند یا تقریبا یک روش غیرمستقیم برای کشف اشتراکات اندک بین داستان و خودزندگینامه. و چقدر هوشمندانه است که نویسندهای با نوشتن كتاب خود در قالب یك رمان كه به صورت اعترافی مبهم و مختصر است، شخصیت‌های خود را واقعی‌تر جلوه دهد. و چقدر خوشانس بوده که هوشیارانه تلاشی برای تاثیرگزاری نکرده است. قدرتِ تاب‌آوری در برابر درد.

اما به‌هرحال در نظر داشته باشید که «به نام پدر...» تصویری است از روندِ پیرشدن و مرگ در آمریکا و حقیقتی هولناک که اکثر ما دوست نداریم با آن روبه‌رو شویم. جان ترمونت خانواده‌اش را دوست دارد مخصوصا پدرش را. او آنها را با تمام وجود دوست دارد چیزی که خیلی از ما آن را درک نمی‌کنیم و این از سازمان‌هایی که برای مراقبت از سالمندان ایجاد کردیم مشخص است. عشق او به خانواده از سر وظیفه، ترحم یا اجبار نیست. به‌علاوه تعبیری است از قدرتِ تاب‌آوری در برابر اندوه و بی‌حس‌شدن نسبت به درد و همچنین ظرفیت مشاهده جزییات غیرمعمول.

درحقیقت اگر قدرت درک و همدلی دیگران را نداشته باشیم، دیدن عشقِ جان به خانواده ما را شرمسار خواهد کرد. این‌گونه است که داستان او ما را آزده کرده و ما را با راوی همراه می‌کند و در انتها به فکر وامی‌دارد. «می‌دانم که راه فرار از پیری جوان‌مرگ‌شدن است که برای این هم آماده نیستم، باید چطوری پیرشدن را یاد بگیرم قبل از اینکه برای یادگرفتن خیلی پیر بشوم...»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...