حلقه‌ی مفقوده‌ی بحران رهبری نیروهای انسانی در ایران | الف


روایت است وقتی برای خواجه نظام الملک (وزیر سلجوقی) خبر آورندند که کتابدار مشهور دانشگاه بغداد (فردی دانشمند و صاحب تالیفات فراوان) در دانشگاه به شراب‌خواری و مفسده می‌پردازد؛ در نامه‌ای به صورت سربسته و با ظرافت خطاب به او می‌نویسد: چون مخارج شیخ زیاد شده، مبلغی به دستمزد او افزوده است. کتابدار از این پیام درمی‌یابد که خواجه نظام الملک از عشرت‌های او خبردار شده و از این سبب عادت تازه عشرت طلبی خود را ترک کرده و مشکل مرتفع می‌شود.

مدیرانه‌های ایرانی محمد ابراهیم محجوب

کتاب «مدیرانه‌های ایرانی» نوشته محمد ابراهیم محجوب با نقل این حکایت از شیوه‌ای مدیریتی که به 950 سال پیش برمی‌گردد (از کتاب فرار از مدرسه اثر عبدالحسین زرین‌کوب) آغاز می‌شود. حکایتی از یک شیوه مدیریتی که درست نقطه مقابل روش‌های مدیران دانشگاه‌های دولتی در این روزگار است. خواجه نظام‌الملک با شیوه‌ای ظریف (در مدیریت) به مقصود می‌رسد؛ بی‌آنکه خط و نشانی بکشد و آبروی کسی را بریزد، فردی دانشمند را که در آستانه سقوط و حذف شدن بوده، حفظ می کند. (آیا این نمونه ای عالی در امر به معروف و نهی از منکر نیست؟ یا آن سیاست جذبی که بر آن همواره تاکید می شود؟)

نقل بجای این روایت در ابتدای کتاب حاضر، به شکلی تاثیرگذار، از نحوه رویکرد محمد ابراهیم محجوب در پرداختن به جنبه‌های نظری و اجرایی مدیریت در تاریخ ایران حکایت می‌کند. «مدیرانه‌های ایرانی» بر پایه دیدگاهی در حوزه مدیریتی شکل گرفته که باور دارد: «جنبه انسانی رهبری بسیار مهمتر، پیچیده‌تر، و برای تربیت مدیران، لازم‌تر از جنبه فنی آن است».

بی تردید اغلب ما در حوزه‌های مختلف شاهد شکست خوردن طرح‌های مدیرانی بوده‌ایم که به لحاظ نظری نه تنها بر جنبه‌های تئوریک و فنی علوم مدیریتی روز (در جهان) اشراف داشته‌اند، بلکه گاه علیرغم استفاده از شیوه‌های مدیریتی امتحان پس داده، در موفق‌ترین نمونه‌های دنیا نیز ناکام مانده‌اند. این ناکامی حکایت از حلقه‌ی مفقوده‌ای در این میان دارد که محمد ابراهیم محجوب آن را پایه و اساس کتاب خود قرار داده است.

نویسنده معتقد است که «رفتاری که از ما سر می‌زند عمدتا تابع ژن فرهنگی – تاریخی ما است». براساس این فرض می‌توان گفت که واکنش نیروهای انسانی ایرانی که از فرهنگ، تاریخ و مناسبات فردی و جمعی کاملا متفاوتی با نیروهای انسانی (مثلا) اروپایی برخوردارند در فرایندهای مدیریتی، بایکدیگر متفاوتند و بر این اساس می‌توانند به نتایج متفاوتی نیز بینجامند. به عبارت دیگر رهبری نیروهای انسانی تابع جغرافیای فرهنگی و تاریخی بوده و عدم توجه به این مهم می‌تواند نتایج کاملا متفاوتی برای نمونه‌های همانند مدیریتی از جنبه فنی، رقم بزند. این همان حلقه مفقوده‌ای است که اغلب چنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است.

بنابراین محجوب امیدوار است که پژوهشگران و اندیشمندان ایرانی به جنبه‌های رهبری نیروهای انسانی، با در نظر گرفتن چنین ضرورت‌هایی نگاهی جدی داشته باشند تا خلاء‌های آشکار و پنهان این حوزه مرتفع شود. کتاب «مدیرانه‌های ایرانی» نیز خود گامی در همین راستاست، درواقع محجوب تنها به طرح صورت مسئله نپرداخته بلکه عمده صفحات کتاب به شرح و بسط راهکارها ارائه شده توسط نویسنده اختصاص یافته و مملو از نمونه هایی است که از این دیدگاه تبعیت می‌کنند.

محجوب باور دارد که بررسی جنبه‌های نظری و عملی مدیریت و رهبری سازمانی در گذشته به درک رفتارهای زمان حال ما کمک می‌کند. به عبارت روشن با رجوع به نمونه‌هایی از مدیریت نیروهای انسانی که در تاریخ ما وجود دارند و تعداد آنها کم نیست، می‌توان به درک بهتری از کنش و واکنش‌های نیروی های انسانی ایرانی در موقعیت‌های مختلف مدیریتی رسید.

با توجه به چنین باوری محمد ابراهیم محجوب در کتاب مدیرانه‌های ایرانی با رویکردی خردورزانه و با رجوع به منابع تاریخی و ادبی بازمانده از پیشینیان به دست چین برجسته‌ترین نمونه‌های مدیریت ایرانیان در گذشته دور و نزدیک پرداخته است و البته در این رهگذر کوشیده روایتی تاریخی از این نمونه‌ها ارائه کند.

او با اشاره به تأکید ویل دورانت در کتاب مشهور درس‌های تاریخ، در رابطه با عبرت گرفتن از تاریخ و خوشه چینی از میراث تمدن، به شکلی موجز به تبارشناسی مدیریت و رهبری نیروهای انسانی در غرب می پردازد و جنگ‌های درگرفته در طول تاریخ را (از 3500 سال تاریخ مدون، 3230 سال آن جنگ وجود بوده!) مهمترین خاستگاه و بستر پرورش دانش و هنر مدیریت و رهبری نیروهای انسانی برمی شمارد. در ادامه نیز کلید واژه‌های مشترک میان آنها همانند ماموریت، استراتژی و تاکتیک، هدف، مبارزه، تاکتیک و ... را که در ادبیات مدیریت بسیار کاربردی هستند، حاصل چنین نکته ای محسوب می کند. این مهم در تاریخ ایران نیز کم و بیش می‌تواند مصداق داشته باشد، با این حال اما به این نکته اشاره شده که در تاریخ ایران این وزارت بوده که به عنوان رکن عالی مدیریت جلوه‌گر شده است، به ویژه اینکه در نظام حکومتی پادشاهی ایران هر گاه سلطانی توانسته به توفیق هایی در ارائه حکومتی کار آمد و دادگر برسد، همواره در کنار خود وزیری کاردان را نیز داشته است.

مدیرانه‌های ایرانی

«مدیرانه‌های ایرانی» از یک دیباچه و چهارده فصل تشکیل شده و اگرچه نویسنده به سبکی کاملا پژوهشی و از جنبه نظری به بحث مورد اشاره پرداخته و کوشیده با طرح خاستگاه‌های تاریخی مدیریت و رهبری نیروهای انسانی در تاریخ ایران راهی برای پژوهش‌هایی تازه در این زمینه بگشاید؛ اما تاکید و روایت نمونه‌های تاریخی گوناگونی که از روزگار پیش از ورود اسلام و وزارت بزرگمهر آغاز و تا استقرار نهاد وزارت پس از اسلام و اندیشه و عمل نامدارانی همانند فارابی، خواجه نظام الملک، خواجه رشید الدین فضل‌اله همدانی، امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار ادامه پیدا می‌کند اما در این بین به نمونه‌های برگرفته از ادبیات کلاسیک ایرانی همانند کلیله و دمنه، مثنوی معنوی و نیز آثار پند آموز سعدی می‌پردازد.

اشاره به این نمونه‌ها «مدیرانه‌های ایرانی» را فارغ از کتابی تاریخی و نظری در حوزه مدیریت و رهبری نیروهای انسانی به اثری کاربردی در این حوزه نیز تبدیل کرده است که در مجموع مطالعه آن را برای همه کسانی که به نوعی با مدیریت و رهبری نیروهای انسانی سرو کار دارند، سودمند است. نثر روان کتاب و استفاده از الگوهای روایی برای بازگویی این تجربه‌های مدیریتی در تاریخ ایران، مطالعه کتاب حاضر را برای مخاطب نه لذت بخش که در عین حال واجد دریافت‌هایی ارزنده و کارآمد در حوزه مدیریت ساخته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...