بازی و شادی همسایه یکدیگرند و در لحظات شاد بازی ما می‌توانیم از عمق جان با خود و دیگران ارتباط بهتری را تجربه کنیم. کتابِ «بازی؛ چگونه بازی به مغز ما شکل می‌دهد، تخیل را شکوفا می‌کند و روحمان را غنا می‌بخشد» [Play : how it shapes the brain, opens the imagination, and invigorates the soul] دعوتی است به بازی و شادی در جریان قدم زدن، دوچرخه‌سواری و پرتاب توپ برای بچه‌ها و بزرگترها.

بازی؛ چگونه بازی به مغز ما شکل می‌دهد، تخیل را شکوفا می‌کند و روحمان را غنا می‌بخشد» [Play : how it shapes the brain, opens the imagination, and invigorates the soul]

استوارت براون و کریستوفر واگان [Stuart Brown, Christopher Vaughan] در این کتاب از جهان ساده بازی مانند نشستن کنار کودکان و بازی با قطعات خانه‌سازی می‌گویند و دنیای بهتری که در جریان بازی برای بچه‌ها و بزرگترها می‌توان ساخت. براون با نود سال سن با دوچرخه رکاب می‌زند و در سربالایی خوش‌بینانه به خود می‌گوید به زودی چشم‌انداز اقیانوس را خواهد دید و همراه نوه‌اش پیاده به جنگل می‌رود و زمانی که نوه نه ساله‌اش که عاشق بازی‌های رایانه‌ای است از قدم زدن خسته می‌شود به او یاد می‌دهد به رنگ گل‌های مسیر، پرواز پرندگان و صدای آب توجه کند.

مطالعات براون نشان می‌دهد بچه‌هایی که اجازه بازی و شادی در خانه و مدرسه را دارند خوش‌بین‌تر هستند، میل کمتری به خشونت نشان می‌دهند و در سازگاری، یادگیری و دوست‌یابی موفق‌تر خواهند بود. او معتقد است باید در جریان بازی بین نظارت و رهایی و نظم و بی‌نظمی کودک تعادل ایجاد کرد تا بچه‌ها بتوانند در کنار بزرگترها خود را ابراز کنند و روابط و مناسبات کار و زندگی واقعی را تجربه کنند.

به باور براون بازی تمرینی برای مهارتهای لازم آینده است و بچه‌ها با بازی اطرافشان را می‌شناسند، همکاری را یاد می‌گیرند و می‌فهمند در صورتی که اشتباه کردند، چگونه آن را تصحیح کنند. بازی در واقع نوعی حجاری روی مغز است و ما انسان‌ها در جریان بازی با شبیه‌سازی زندگي می‌توانیم موقعیت‌هایی را تصور و تجربه کنیم که هرگز با آن مواجه نشده‌ایم و از این موقعیتها درس بگیریم. برای مثال ما با آموختن بازی اسکی یاد می‌گیریم باید همواره در جریان کار و زندگی به پیش راند، تعادل را حفظ کرد و از افتادن و شکست دوری گزید.

براون بازی را یکی از اجزای اصلی تکامل می‌داند که بخشی از هر سیستم‌ پیچیده و خودسازمان‌دهنده است و بدون آن سیستم در حالت قفل می‌ماند. بازی را می‌توان ریتم موسیقی، جهش توپ و خواندن آوازی دانست که ما را از انجماد خارج می‌کند و روز را خاطره‌برانگیز و ارزشمند می‌سازد.

براون تاکید دارد آن کاری که تمایل بیشتری برای انجامش داریم، همان کاری است که به بازی‌های کودکی و نوجوانی برمی‌گردد و مهندسان کاربلد همان افرادی هستند که از دستهایشان در کودکی کار کشیده‌اند، اجزای ساعت دیواری یا یک دوربین را جدا کرده‌ و دستگاه‌های صوتی را سر هم کرده‌اند. این بچه‌ها در بزرگسالی هم در جریان کار و زندگی خود را مشغول بازی می‌یابند و موفق‌تر خواهند بود.

از نگاه براون ما برای بازی ساخته شده‌ایم و از طریق بازی ساخته می‌شویم و در هنگام بازی درگیر ناب‌ترین نوع بیان انسانیت و خالص‌ترین شکل ابراز فردیتمان می‌شویم. پس تعجبی ندارد بیشتر لحظه‌های خوشی که بهترین خاطراتمان را ساخته‌اند همان لحظه‌هایی بوده‌اند که مشغول بازی بوده‌ایم. او بازی را یک فرایند زیستی عمیق بین همه جانداران مانند انسانها و حیوانات تصویر می‌کند که مغز را شکل می‌دهد. در سطح بالاتر، بازی همدلی ایجاد می‌کند و امکان شکل‌گیری گروه‌های اجتماعی پیچیده را فراهم می‌آورد و البته بازی هسته اصلی خلاقیت و نوآوری برای گونه ما انسان‌هاست.

کتابِ «بازی؛ چگونه بازی به مغز ما شکل می‌دهد، تخیل را شکوفا می‌کند و روحمان را غنا می‌بخشد» از مجموعه کتاب‌های «کودک و تجربه طبیعت» با ترجمه زینب زعفرانچی در ۱۵۶ صفحه توسط انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد رهسپار بازار کتاب شده است.

استوارت براون متولد ۱۹۳۳ پزشک، روانپزشک، پژوهشگر و بنیانگذار موسسه ملی بازی در آمریکاست. او به طور منظم با تهیه سریال، شرکت در برنامه‌های رادیویی و نوشتن مقالات در مورد اهمیت بازی در کار و زندگی صحبت می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...