وقتی اتوبوس دیر می‌کند | ایبنا


محمد زفزاف (۱۹۴۵-۲۰۰۱) شاعر و داستان‌نویس عرب‌زبان مراکشی بود. او از چهره‌های مطرح و تاثیرگذار ادبیات مراکش و ادبیات معاصر عرب به شمار می‌آید. زفزاف را به‌دلیل نقش موثری که در نیمه دوم قرن بیستم در ارتقای ادبیات مراکش داشته است، «پدرخواندۀ ادبیات مراکش»، «تولستوی مراکش» و «داستایفسکی مراکش» لقب داده‌اند. رمان کوتاه «دهان‌های گشاد» [أفواه واسعة] آخرین اثر این نویسنده است.

 خلاصه رمان دهان‌های گشاد» [أفواه واسعة]  محمد زفزاف

زفزاف در این رمان با در آمیختن زبان شاعرانه و دانش فلسفی‌اش به رنج و محرومیت‌های اجتماعی مردم می‌پردازد و به زبانی ساده و به‌دور از کلیشه و شعارزدگی، از تناقضات و سختی‌ها و پوچی زندگی آدم‌ها می‌نویسد.

«دهان‌های گشاد» داستان زندگی مردمی است که از دل اجتماع بیرون می‌آیند و جایی میان فرهنگ و آداب و رسوم قدیمی‌ای که با آن بار آمده‌اند و فقر و عشق و تنهایی دست و پا می‌زنند، بی‌آنکه بدانند دیر یا زود اتوبوسی که آنها را به این جهان آورده، باز به جهان دیگر برخواهد گرداند: «اتوبوسی که همه ما را آورده دیر می‌کند و بلبشویی در ایستگاه در می‌گیرد، بعضی از ما می‌خوابند- طبعاً نه از روی آسودگی- و بعضی از ما می‌دزدند و بعضی زور می‌گویند و تجاوز می‌کنند یا به آنها تجاوز می‌شود.»

شاید بپرسید که چرا باید «دهان‌های گشاد» را بخوانیم؟ اولین و مهم‌ترین دلیل این است که این کتاب بازتابی از واقعیت‌های تلخ اجتماعی است و نه تنها مشکلات مراکش، بلکه مسائل جهانی مثل فقر، تبعیض و تنهایی انسان معاصر را نشان می‌دهد؛ مشکلاتی که همه ما هر روز با آنها دست و پنجه نرم می‌کنیم.

عامل دیگری که «دهان‌های گشاد» را خواندنی می‌کند شخصیت‌پردازی آن است. شخصیت‌های این رمان همگی ملموس و واقعی و بسیار انسانی‌اند. آنها نه قهرمان‌اند نه قربانی. مردمی عادی‌اند درگیر تناقض‌های وجودی خود: نویسنده‌ای که می‌خواهد بنویسد ولی نمی‌داند از چه بنویسد شاید چون هر چه را که باید نوشته‌اند، معشوقه‌ای که از او می‌خواهد کتاب بنویسد و در آن کتاب از عشق بنویسد چون نوشتن کاری است که او خوب بلد است، شخصیتی که نمی‌خواهد نویسنده زندگی‌اش را بنویسد، شخصیتی که انگار مخلوق نویسنده است و حالا سرکش شده و نمی‌خواهد ساکت بنشیند: «می‌خواهم به او بگویم این بار دیگر یا نوشتن را کنار بگذارد یا یک چیز درست و حسابی بنویسد، چیزی که جاودانه بماند.» و مادری که برای فرزندش آرزوهایی چون ازدواج و بچه‌دار شدن دارد.

داستان با روایت غیرخطی و جابجایی و تغییر راوی اول‌شخص، که همان شخصیت مخلوق نویسنده است، و راوی سوم‌شخص پیش می‌رود. شخصیت داستان می‌خواهد استقلالش را بازیابد و اثبات کند که نویسنده همه چیز را درباره او نمی‌داند و نمی‌تواند بداند چون او حتی خودش را هم درست نمی‌شناسد، چه برسد به دیگری: «برایم مهم نیست چه می‌خواهد درباره من بگوید، برایم این مهم است که به سبک و سیاق خودم زندگی کنم، همان‌طور که هرکدام از شما راه زندگی خودتان را انتخاب کرده‌اید. در هر صورت من شیوه مردنم را انتخاب نخواهم کرد. البته از مرگ نمی‌ترسم، زندگی است که می‌ترساندم.»

در این داستان می‌بینیم که چطور جای خالق و مخلوق عوض می‌شود و این بار شخصیت داستان به تماشای زندگی نویسنده نشسته، او و معشوقه‌اش را تحلیل می‌کند: «آدم وقتی غرق رویا می‌شود، مدتی طول می‌کشد از آن بیرون بیاید، حالا این مدت بعضی وقت‌ها زیاد است، بعضی وقت‌ها کم. یکی هم رویا دیدن می‌شود همه زندگی‌اش، یک رویای بی وقفه. احتمالاً دوست نویسنده از این دست آدم‌هاست.»

راوی اول شخص داستان در جای‌جای کتاب ما را به این فکر وا می‌دارد که شاید قلم این داستان دست ما بوده نه دیگری و چقدر حرف‌ها حرف ما و تناقضات، تناقضات ماست.

رمان «دهان‌های گشاد» از آن کتاب‌هایی است که در عین حجم کم، ذهن شما را برای مدت‌ها درگیر خواهد کرد. این رمان کوتاه با ترجمه سرمد اغوالی در نشر افق منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...