چگونه با مرگ کنار بیاییم؟ | آرمان امروز


در نمایش‌نامه «در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت، یکی از شخصیت‌ها از بیهودگیِ زندگی می‌گوید: «آن‌ها از بدو تولد، مستقیم به سمت گور می‌روند. نور یک‌ لحظه می‌درخشد و بعد ناگهان شب فرامی‌رسد.» در کتاب «دود به چشم‌هایتان می‌رود» [Smoke gets in your eyes : and other lessons from the crematory]، که نوشته یک مأمور کفن‌ودفن به نام کیتلین داوتی [Caitlin Doughty] است، زنی پابه‌ماه به موسسه کفن‌ودفن او آمده تا مراسم تدفینی برای کودک خود برگزار کند. یکی از همکاران موسسه به او می‌گوید: «متأسفم برای کودکتان اما خوش‌شانس هستید که قرار است کودک دیگری داشته باشید.» اما زن درواقع برای آماده‌کردن مقدمات مراسم تدفین کودکی که در شکم دارد به آنجا آمده است! این کتاب با ترجمه رضا اسکندری‌آذر‌ از سوی نشر نون منتشر شده است.

دود به چشم‌هایتان می‌رود» [Smoke gets in your eyes : and other lessons from the crematory] کیتلین داوتی [Caitlin Doughty]

شاید در جهان خشک منطقی، مرگ نوزادان طبیعی باشد، اما این «حقیقت» هیچ‌گاه پذیرفتنی نخواهد شد. پیشرفت در مراقبت‌های پزشکی در چند دهه اخیر و بهبود کلی شرایط بهداشتی زنان باردار باعث شده تعداد کمی از ما چنین شرایطی را تجربه کنیم. طول عمر مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌های ما و اتمی‌شدن هرچه بیشتر خانواده‌ها باعث شده بسیاری از انسان‌ها با حقیقت مرگ بیگانه‌تر شوند. ما تجربه‌ای از رنج و تعفن مرگ نداریم و درواقع در بخش عمده تاریخ انسانی، هرکس تنها در روزهای آخر زندگی به یاد مرگ افتاده است. زندگی مدرن این دورشدن از فکر مرگ را فراگیر کرده، اما این امر مشکلات خود را دارد؛ از جمله دشواری درک احساسی که از آن به سوگواری تعبیر می‌شود.

داوتی یکی از پیشروان جنبش «مثبت‌نگری مرگ» است که می‌خواهد حضور در فضاهایی مثل «کافه‌ها یا سالن‌های مرگ» را طبیعی‌سازی کند. کتاب او به کاتالوگِ وحشت می‌ماند که در آن محصولاتی برای نزدیک‌ترشدن ما به تجربه مرگ ارائه شده است.

او در سنین کودکی در محیطی بزرگ شد که آکنده از حضور مرگ بود و در نوجوانی در حین کارآموزی در یک بیمارستان محلی، در بخش سردخانه به کار مشغول شد. بعدها به مطالعه تاریخ پزشکی علاقه‌مند شد و مقاله‌ای درباره نوزادان مُرده نوشت و بعد از دانشکده، در یک موسسه سوزاندن اجساد به کار پرداخت با این استدلال که: «مقاله‌های دانشگاهی اطلاعات ثابتی ارائه می‌دهند اما کافی نیستند. من به محتوایی محکم‌تر نیاز دارم. به جسدهای واقعی و واقعیت مرگ.»

مکتوبات تجربی او حاوی توصیفات جانداری از نحوه مواجهه مدرنیته با مردگان است: «یک دختر بچه تا ابد اولین جسدی را که می‌بیند به خاطر خواهد داشت. دیدن جمجمه انسانی که دارد در آتش می‌سوزد تصویری فراتر از دسترس تخیل معمول شما است و درعین‌حال هیچ‌چیز مثل حضور همیشگی کنار اجساد نمی‌تواند ترس و اضطرابی که همواره از اجساد در ذهن‌ها است بزداید.»

زیستن در چنین شرایطی، در تقابل با واقعیت مرموز مرگ است: «حس می‌کنم زیستن من تا امروز در دامنه محدودی از احساسات بوده است. در وست‌ویند این دامنه عواطف مرا در سرخوردگی و ناامیدی فرو برده بود که تاکنون تجربه نکرده بودم.» بعدها اما نگاهی فلسفی‌تر به شکنندگی انسان‌ها پیدا کرد و حال از ما می‌خواهد آرامشی که از پذیرش واقعیت فناپذیری کسب کرده را از بین صفحات کتابش تجربه کنیم.

بخش زیادی از آثار او نقد فرهنگ حاکم بر دانشکده‌های پزشکی مدرن است که انگار فراموش کرده‌اند هر دکتری در بدو امر یک انسان است و باید برخورد انسانی با مرگ داشته باشد. باید نگاهش را به بیماری و تباه شدن زندگی دیگران، شخصی‌سازی کند و هر کاری که می‌تواند برای تبدیل مرگ به تجربه‌ای تا حد ممکن بهتر انجام دهد.

کیتلین دواتی در این کتاب در تلاش برای تغییر نگرش به پدیده شگفت مرگ است تا نگاه انسانی را بر مراقبت‌های پیش از مرگ حاکم کند، به‌طوری‌که پزشکان و پرستاران به جای بالابردن دُزِ داروها، وقت بیشتری برای بودن کنار بیماران بگذارند. توصیه او این است که هرچند هیچ‌کس نمی‌تواند از مرگ استقبال کند اما با پذیرش آن به‌عنوان یک واقعیت می‌توان ساده‌تر و معقول‌تر با آن مواجه شد.

باری! برای شخصیت نمایش‌نامه معروف ساموئل بکت، زندگی باریکه نوری بین دو تاریکی زهدان و قبر است. کتاب‌هایی مانند «دود به چشم‌هایتان می‌رود»، سهم ارزشمندی در طرح بحث پیرامون مرگ دارند و درعین‌حال باید زمینه را برای گفت‌وگوهای خصوصی میان خانواده‌ها فراهم کنند. چراکه درکِ مرگ، درِ زندگی است، به ویژه در جهان امروز که همه‌چیز با سرعت نور پش می‌رود و عوض می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...