کتاب «آن‌شربت آب؛ ۲۲ روایت از خلبان شهید داریوش ندیمی» نوشته صادق وفایی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شد.

آن شربت آب؛ ۲۲ روایت از خلبان شهید داریوش ندیمی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، شهید داریوش ندیمی یکی از بزرگان و خلبانان پیشکسوت نیروی هوایی است که به‌گفته خلبانان و سربازان کهنه‌کار جنگ، می‌توانست در صورت عدم شهادت، پس از شهادت شهید جواد فکوری، یکی از گزینه‌های فرماندهی نیروی هوایی باشد. او در حالی‌که به‌عنوان نیروی ستادی و معلم‌خلبان، می‌توانست اقدام به پرواز جنگی نکند، داوطلب اجرای مأموریت غیرممکن انهدام پل العماره شد و روز ۲۵ مهر ۱۳۵۹ برای اجرای این‌عملیات برون‌مرزی، همراه با علیرضا رستمیان خلبان کابین عقبش در خاک دشمن به شهادت رسید.

خانواده شهید ندیمی از فردای شهادت او در جست‌وجوی سرنوشتش برآمدند و گاهی به اسیر بودنش امیدوار شدند. اما گاهی هم ندای شهادت و مفقودالجسدبودنش بلند و مادر، خواهران و دخترش، همراه با پسر و برادرانش ناامید می‌شدند. پیکر تابیده و تغییرشکل‌یافته این‌شهید پس از خروج ناموفق از هواپیمای منهدم‌شده، به زمین رسید و توسط دشمن به خاک سپرده شد. بقای پیکرش نیز سال ۶۹ به میهن بازگشت و سال ۱۳۷۰ در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

داریوش ندیمی متولد سال ۱۳۲۴ بود و سال ۱۳۵۹ به شهادت رسید. او همدوره خلبانان بزرگی چون قاسم پورگلچین، فریدون صمدی و … است.

«آن‌شربت آب» دربرگیرنده ۳۳ روایت از دوستان و نزدیکان داریوش ندیمی درباره زندگی و کارنامه جنگ اوست و ترتیب روایت‌ها در آن به اسم راوی‌ها این‌گونه است:

حمید ندیمی، فریدون صمدی، طلعت ندیمی، فرج‌الله براتپور، کوروش ندیمی، جهانگیر ابن‌یمین، توران ندیمی، بهمن فرقانی، نیلوفر عباس‌زاده، روح‌الدین ابوطالبی، طلعت ندیمی، علیرضا نمکی عراقی، حمید ندیمی، حسینعلی ذوالفقاری، بیتا ندیمی، محمدرضا قره‌باغی، علیرضا ندیمی، محمود ضرابی، حمید ندیمی، مصطفی روستایی، حمید ندیمی، خسرو غفاری، محمدصدیق قادری، محمد عتیقه‌چی، حسین نیکوکار، حمید ندیمی، علی کدیور، حمید ندیمی، ناصر رضایی، سیاوش مشیری، حمید ندیمی.

به‌گفته نویسنده کتاب، علت حضور بیشتر حمید ندیمی برادر شهید در روایت‌های کتاب، تلاش‌های او برای کشف نهایی سرنوشت برادرش و همین‌طور رابطه نزدیک آن‌دو است. حمید ندیمی پس از شهادت برادرش، سال‌ها برای پی بردن به واقعیت شهادت یا اسارت او به جستجو پرداخت و پس از دیدن عکس پیکر برادرش، موضوع را برای مدتی از مادر و خواهران خود مخفی کرد. اما در نهایت با تبادل پیکر ۷۰ خلبان شهید ناچار شد واقعیت را برای آن‌ها فاش کند.

وفایی می‌گوید عنوان «آن‌شربت آب» بر پیشانی کتاب نیز اشاره به لیوان آب خنک و گوارایی دارد که شهید ندیمی پیش از سوار شدن به هواپیما و اعزام به مأموریت بی‌بازگشتش نوشید و گفت «مزه شربت شهادت می‌دهد!»

در بخشی از «آن‌شربت آب» می‌خوانیم:

موفق شدم مسیر را پیدا کنم و به سمت خاک خودی برگردم. همان ارتفاع پایین را حفظ کردم و در صدم ثانیه‌ها و ثانیه‌های عبور از بستان و شوش که با هواپیما فاصله زیادی از هم ندارند، هزار فکر و خیال از مغزم عبور کرد. می‌گفتم: «خدایا من رفیق نیمه‌راه بودم یا جناب ندیمی؟» یاد آن‌لحظه آب‌خوردنش افتاد و آن‌حرفش درباره شربت شهادت! شاید زمان رفتن من نرسیده بود که آب را نخوردم! یا شاید هم قسمتم نبود و شایدهای دیگر!

وقتی از منطقه خطر دور شدیم، تماس رادیویی با بیرون هواپیما را برقرار و شروع به صحبت با رادار دزفول کردم. «شماره ۱ را زدند! من دور زدم! احتمال زیاد شهید شده است!» آن‌ها هم سریع به رادار سوباشی خبر دادند. سوباشی هم به فرماندهی پایگاه همدان اطلاع داد.

این‌کتاب با ۱۵۲ صفحه مصور، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...